تحقیق

تحقیق دانش آموزی

تحقیق

تحقیق دانش آموزی

عاشورا

بسیار واضح و روشن است . انقلاب و قیامى که دم از آزادى و عدالت بزند و چگونگى امتناع از قبول ظلم و جور را نشان بدهد و غیرت و شجاعت و فداکارى و پایدارى در برابر مصایب و ثبات قدم بر طریق حق را به دیگران تعلیم دهد و حرمت سکوت را دربرابر باطل و فساد ثابت سازد و بالاخره قیامى که ثابت مى کند حق وفضیلت و عدل و ایمان در هر وضعى مى تواند بر خودسرى و مکر و حیله و ستم و کفر غلبه نماید, در افکار و عمل کرد و ایدئولوژى دیگران حتّى غیر مسلمانان اثر فوق العاده اى مى گذارد. به عنوان نمونه گفتار چند نفر از رهبران واندیشمندان غیر اسلامى و اسلامى را به نظرتان مى رسانیم :مهاتما گاندى , رهبر استقلال هند مى گوید: اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد, بایستى از امام حسین پیروى کند. محمد على جناح , قائد اعظم پاکستان مى گوید: به عقیدهء من تمام مسلمانان باید از شهیدى که خود را درسرزمین عراق قربانى کرد, پیروى نمایند. موریس دوکبرى مى گوید: در مجالس عزادارى حسین گفته مى شود: که او براى حفظ شرف و ناموس وبزرگى مقام و مرتبهء اسلام , از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت .

پس بیایید ما هم شیوهء او را سرمشق قرار داده و از زیر یوغ استعمار بیرون بیاییم و مرگ با عزّت را بر زندگى باذلّت ترجیح دهیم .
بالاخره عباس محمود
عقّاد, نویسندهء و ادیب مصرى مى گوید: جنبش حسین یکى از بى نطیرترین جنبش هاى تاریخى است که تاکنون در زمینهء دعوت هاى دینى و یا نهضت هاى سیاسى پدیدار گشته است
همان طور که ملاحظه شد, حادثهء کربلا و قیام اباعبدالله 7در افکار دیگران
اثر فوق العاده اى داشته است .

قیام و نهضت امام حسین ـ علیه السلام ـ آثار و نتایج بزرگى در جامعهء اسلامى بر جا گذاشت که ذیلاً برخى از آنها را به عنوان نمونه مورد بررسى قرار مى دهیم
1ـ رسوا ساختن هیئت حاکمه

از آنجا که بنى امیه به حکومت و سلطنت خود رنگ دینى مى دادند و بنام اسلام و جانشینى پیامبر بر جامعهء اسلامى حکومت مى کردند و با شیوه هاى گوناگون (مانند جعل حدیث , جذب شعرا و محدثان , تقویت فرقه هاى جبر گرا و...) جهت تثبیت موقعیت دینى خود در جامعه مى کوشیدند, قیام و شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ بزرگترین ضربت را بر پیکر این حکومت وارد آورد و هیئت حاکمهء وقت را رسوا ساخت ; بویژه آنکه سپاه یزید در جریان فاجعهء عاشورا یک سلسله حرکات نا جوانمردانه همچون بستن آب به روى یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ, کشتن کودکان , اسیر کردن زنان و کودکان خاندان پیامبر و امثال اینها انجام دادند که به رسوایى آنان کمک کرد و یزید بشدت مورد نفرت عمومى قرار گرفت , به طورى که (مجاهد), یکى از شخصیتهاى آن روز, مى گوید
به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیب گرفتند و از او روى گرداندند (44 یزید با آنکه در آغاز پیروزى خود بسیار شادمان و مغرور بود, در اثر فشار افکار عمومى قافیه را باخته و گناه کشتن حسین بن على ـ علیه السلام ـ را به گردن عبید الله بن زیاد(حاکم کوفه ) افکند مورخان مى گویند
یزید پس از حادثهء عاشورا به پاس خوشخدمتى عبید الله بن زیاد او را به دمشق دعوت کرد و اموال فراوان و تحفه هاى بزرگ به او بخشید و او را نزد خود نشانید و مقام او را بالا برد(ترفیع رتبه و درجه ) و او را به حرمسراى خود نزد زنان خویش برد و ندیم خویش قرار داد...
اما چون فشار افکار عمومى اوج گرفت , با یک چرخش سریع , خود را تبرئه کرد و مسئولیت را به گردن عبید الله افکند
(ابن اثیر) مى نویسد
هنگامى که سر حسین را نزد یزید بردند, موقعیت ابن زیاد نزد او بالا رفت و از اقدام او خوشحال شد و به وى جایزه داد, ولى طولى نکشید که به وى گزارش رسید که مردم نسبت به او خشمگین شده اند و به او لعن و ناسزا مى گویند, ازینرو از کشتن حسین پشیمان شد. او مى گفت
کاش متحمل اذیت مى شدم و حسین را به منزل خود مى آوردم و به خاطر پیامبر اسلام و رعایت حرمت قرابت حسین با او, اختیار را به وى واگذار مى کردم , هر چند موجب ضعف حکومتم مى شد. خدا پسر مرجانه (ابن زیاد) را لعنت کند! او حسین را مجبور به این کار کرد, در حالى که حسین از وى خواسته بود اجازه بدهد دست در دست من بگذارد یا به یکى از مناطق مرزى برود (46, ولى پسر مرجانه با پیشنهاد او موافت نکرده او را به قتل رساند و با این کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنى مرا در دلهاى آنها افشاند. اینک هر کس و ناکس به خاطر قتل حسین با من دشمن شده است . این چه گرفتارى بود که پسر مرجانه براى من درست کرد؟! خدا او را لعنت و گرفتار غضب خویش سازد!
از طرف دیگر, با آنکه یزید نخست با کودکان و زنان و بازماندگان امام حسین با خشونت غرور و تکبر بر خورد کرد و دستور داد آنان را در خانهء مخروبه اى جاى دهند, اما زیر فشار افکار عمومى , به فاصلهء کمى با آنان بناى نرمش و ملاطفت و محل سکونتشان را تغییر داد و گفت : اگر مایل هستید شما را روانهء مدینه کنم
(عماد الدین طبرى )در این زمینه مى نویسد:(زینب کس فرستاد نزد یزید که اجازت ده ما را تا تعزیت حسین بداریم , یزید اجازت داد و گفت باید ایشان را به دار الحجاره برید تا آنجا گریه کنند. هفت روز آنجا تعزیت داشتند. هر روز چندان زن بر ایشان جمع مى شدند که از حصر و احصا بیرون بود. مردم قصد کردند که خود را به خانهء یزید اندازند و او را بکشند
(مروان ) از این حال واقف شده نزد یزید آمد و با او گفت هیچ صلاح ملک تو نیست که اولاد و اهل بیت و متعلقان حسین آنجا باشند, صلاح در آن است که کار ایشان بسازى و ایشان را به مدینه فرستى , الله ! الله ! که کار ملک تو تباه شود به سبب این عورات
پس یزید امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ را بخواند و پیش خود بنشانید و استمالتهاى بسیار کرد و گفت : لعنت بر پسر مرجانه باد! اگر من صاحب جطرف مقابل ج پدر تو بود مى نگذاشتمى که کار بدین مقام رسیدى و آنچه او از من بخواستى بدادمى و حاجت او را روا کردمى ولیکن قضا گذشت , باید که چون به مدینه رسى هر کار و حاجتى که باشد بنویسى و];ّّ امام را خلعت بداد و زنان را تشریفها فرستاد ولیکن گویند که اهل بیت هیچ قبول نکردند
یزید بیش از چهار سال پس از فاجعهء عاشورا زنده نماند, اما این ننگ و رسوایى را براى ابد براى خاندان بنى امیه به ارث گذاشت , به طورى که هر کدام از خلفاى اموى بعدى که اندکى عقل و درایت داشتند از تکرار کارهاى یزید پرهیز مى کردند. چنانکه <یعقوبى >, مورخ نامدار اسلام , مى نویسد
(عبد الملک بن مروان >(در زمان حکومت خود) به (حجاج ) که از طرف وى حاکم حجاز بود, نوشت : مرا به خون فرزندان ابو طالب آلوده نکن , زیرا من دیدم که چون خاندان حرب (ابو سفیان ) با آنان در افتادند, بر افتادند
2ـ احیاى سنت شهادت

پیامبر اسلام با آوردن آیینى نو که بر اساس ایمان به خدا استوار بود, سنت شهادت را پى ریزى کرد و به گواهى تاریخ , عامل بسیارى از پیروزیهاى بزرگ مسلمانان , استقبال آنان از شهادت در راه خدا به خاطر پیروزى حق بود. اما پس از در گذشت پیامبر, در اثر انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود, گسترش فتوحات و سرازیر شدن غنایم به مرکز خلافت و عوامل دیگر, کم کم مسلمانان روحیهء سلحشورى را از دست دادند و به رفاه و آسایش خو گرفتند, به طورى که هر کس به هر نحوى قدرت را در دست مى گرفت , مردم از ترس از دست دادن زندگى آرام و گرفتار شدن در کشمکشهاى اجتماعى براحتى از او اطاعت مى کردند, و ستمگرانى که بنام اسلام بر آن مردم حکومت مى کردند, از این روحیهء آنان استفاده مى کردند و هر چه از عمر حکومت بنى امیه مى گذشت , این وضع بدتر مى شد تا آنکه در اواخر عمر معاویه و آغاز حکومت یزید به اوج خود رسید در آن زمان شیوخ قبایل و رجال دینى , غالباً مطیع زر و زور بودند و وجدان و شخصیت خود را در برابر مال و ثروت نا چیز دنیا مى فروختند. رهبران دینى و سیاسى آن روز, با آنکه از ریشهء پست خانوادگى (عبید الله بن زیاد) کاملاً آگاه بودند, در برابر وى سر تسلیم فرود مى آوردند. این گونه افراد نه تنها در برابر یزید و ابن زیاد, بلکه در برابر زیر دستان ستمگر آن دو نیز مثل موم نرم و مطیع بودند, زیرا جاه و مال و نفوذ در اختیار آنها بود و این عده مى توانستند در سایه تقرب و دوستى با آنها به نام و نان و نوایى برسند
دستهء دیگرى نیز که در پستى کمتر از دستهء اول نبود, زاهد نمایان عوامفریب بودند که ریاکارانه تظاهر به زهد و خداشناسى مى کردند تا از طریق ظاهر فریبندهء خویش , لقمهء چربى گیر بیاورند, ولى همین که توجه ستمگران وقت را به خود جلب مى کردند, در جرگهء وابستگان به آنان قرار مى گرفتند
مردم آن روز با این چهره آشنا بودند و چنان با رفتار کثیف این عده خو گرفته بودند که اعمال آنان در نظرشان طبیعى و عادى جلوه مى کرد و موجب هیچ گونه اعتراض و انتقادى نمى شد
زندگى مردم عادى آن عصر نیز طورى بود که یگانه هدف آنان , تاءمین حوائج شخصى بود. هر کس به خاطر زندگى شخصى خود کار مى کرد و به خاطر رسیدن به هدفهاى شخصى زحمت مى کشید و هیچ فکرى جز دستیابى به مقاصد شخصى نداشت . جامعه و مشکلات بزرگ آن , به هیچ وجه مورد توجه یک فرد عادى نبود
تنها چیزى که مورد توجه این گونه افراد بود و خیلى مواظب آن بودند, این بود که مقرریشان قطع نشود. آنان از ترس قطع شدن مقررى , دستور روءسا و رهبران خود را بى کم و کاست اجرا مى کردند و از بیم این موضوع , با هر گونه صحنه ء ظلم و فساد که روبرو مى شدند, لب به اعتراض و انتقاد نمى گشودند
قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ این وضع را دگرگون ساخت و سنت شهادت را در جامعهء اسلامى زنده کرد. حسین ـ علیه السلام ـ با قیام خود, پرده از روى زندگى آلوده و پست مسلمانان برداشت و راه نوینى پیش پاى آنان گذاشت که در];ّّ آن سختى هست , حرمان هست , اما ذلت نیست
براى آنکه میزان تاءثیر قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ در بیدارى روح حماسه و شهادت در جامعهء اسلامى آن روز روشن گردد, باید توجه داشت که جامعهء اسلامى پیش از حادثهء عاشورا(با صرفنظر از اعتراضهاى موضعى و مقطعى چون حرکت حجر) بیست سال به سکوت و تسلیم گذرانده بود و با آنکه در این مدت نسبتاً طولانى موجبات قیام فراوان بود, کوچکترین قیام اجتماعى رخ نداده بود
در جنبش مردم کوفه نیز, که به آمدن مسلم انجامید, دیدیم که یک تهدید دروغین آمدن لشکر شام چگونه انبوه مردم را از گرد نمایندهء شجاعِ سالار شهیدان ـ علیه السلام ـ پراکنده ساخت
فاجعهء کربلا وجدان دینى جامعه را بیدار کرد و تحول روحى اى به وجود آورد که شعاع تاءثیر آن , جامعهء اسلامى را فرار گرفت , و همین کافى بود که مردم را به دفاع از حریم شخصیت و شرافت و دین خود وا دارد, روح مبارزه را ـ که در جامعه به خاموشى گراییده بود ـ شعله اى تازه بخشد, و به دلهاى مرده و پیکرهاى افسرده , حیاتى تازه دمیده آنها را به جنبش در آورد
از نخستین جلوه هاى این تحول , قیام و مخالفت (عبد الله بن عفیف ازدى ) در کوفه بود. آنگاه که پسر زیاد نخستین سخنرانى پس از جنگ مبنى بر اعلام پیروزى خود را با دشنام و ناسزا به امام حسین ـ علیه السلام ـ آغاز کرد, با خروش و فریاد اعتراض عبدالله بن عفیف که مردى نابینا بود (51, روبرو گردید. پسر زیاد دستور بازداشت او را صادر کرد. افراد قبیلهء عبدالله او را به منزل رساندند. پسر زیاد گروهى از دژخیمان را جهت دستگیرى او فرستاد. عبدالله با شجاعت در برابر یورش آنان مقاومت کرد, ولى سر انجام دستگیر شد و به شهادت رسید

3ـ قیام و شورش در امت اسلامى

قیام بزرگ و حماسه آفرین امام حسین ـ علیه السلام ـ سر چشمهء نهضتها و قیامهاى متعدد در جامعهء اسلامى گردید

4ـ انقراض بنى امیه

نهضت توابین و قیام مختار از نظر زمانى به فاصلهء کمى پس از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ رخ داده اند, وگرنه مى دانیم که قیامهاى نشاءت گرفته از نهضت امام حسین ـ علیه السلام ـ منحصر به اینها نبوده است , بکله طى سالهاى بعد چندین قیام صورت گرفت که بزرگترین آنها انقلاب عباسیان بود که در سال 132هجرى به پیروزى رسید و بساط حکومت بنى امیه را برچید. نیرومندترین عامل پیروزى عباسیان در این انقلاب , شرح ستمگریهاى بنى امیه نسبت به بنى هاشم و مظلومیت این خاندان بود و از نظر تحریک خشم مردم بر ضد بنى امیه , یاد آورى شهادت امام حسین ـ];ّّ علیه السلام ـ بیشترین تاءثیر را داشت

باز دل، بی شکیب طلوع غمی مکرر شد. دوباره آه و اندوه به سینه خرامید و الماس سرشک، چمان و بی امان به رواق دیدگان آمد.

 چهل سپیده است که سپیدار غم در دل شیدائیان ریشه کرده و فراق یاران عاشورا، اشک شیعه در فرات ارادت روان کرده است، یا حسین!

“و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر فتم میقات اربعین لیله”

 با عشق لقای یار، ماه محرم را سپری کردیم و در عاشورا دیده در خون نشاندیم و اینک اربعین آمد و وعده دیدار حاصل شد.

 امروزجابر دل با عطیه شوق به سوی کربلا راهی است و اربعین، مزار شهیدان نینوا بوسه گاه خاکساران و دل نثاران امیر حماسه و نور است.

امروز هستی، حسین را زمزمه می کند و عطشناکان ولایت، عباس بن علی را می خوانند.

  اربعین، بیعت دوباره با عاشوراست.

اربعین، بعثت جانهای ملتهب است و تکرار پیمان پایدار شیعه در غدیر

اربعین، روز برائت از سلطه ستم و هنگامه عهد عاشقان شهادت است.

 اربعین، یادمان روزهایی است که خورشید را فراز نیزه های جهل دیدیم و بر مظلومیت فضایل، گریستیم.

اربعین، تذکار آنانی است که حق نمایان، سلاح باطل گرفتند و بر روشنای حقیقت شوریدند.

 اینک ما عاشقان هدایت حسینی با تاسی به شاهدان عاشورا که رقص شمشیر بلا را به هیچ انگاشتند، شمشیر غم به جان خریده و "بلی" گویان اهل ولا گشته ایم و سرانجام سرخ سیدالشهدا می جوییم؛

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت        زان که شد کشته او، نیک سرانجام افتاد

 از مرید پاک حسین و مراد معظم امت و ولی امر زمان و نایب حضرت حجت(عج)، خامنه ای عزیز، وفا و استقامت آموخته ایم و از تکرار کربلا باکی نداریم و سینه های پر اندوه خویش را آماج سهم و سنان نموده ایم و حق خویش را اگر در فراسوی ثریا باشد می جوییم.

 اربعین، فرصت مجدد فریاد رسای ستم سوزی است، فرصت هم آوا شدن با زینب کبری(س) که احیاگر امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح ناب حسینی بود و حراست از ارزش های علوی، آموزه شکر و شکیبایی و رشادت اوست..

 ما درس استمرار ایثار ناب حسینی و عدل بی عدیل علی از خروش زهرایی زینب آموخته ایم و بسان آن اسوه استقامت سرخ، تا تمامیت هستی مان را فدای ساحت ولایت کنیم و در سیل سختی های دهر و هجمه هراسناک حرامیان، به زیبایی زهد و جلالت جهاد و نجابت منطق، اندیشیم.

زینب، صحیفه مصائب اولیاء خدا، وارث فضایل صدیقین، ثمره رنج انبیاء، عصیر خصایل صالحین و عصاره بذل مهجه قلب شهیدان است.

 زینب، آئینه تمام نمای درد جراحت سینه ام ابیها و انشقاق تارک مولا و شرنگ تنهایی مجتبی و حماسه سرخ عاشوراست.

  زینب، یادگار لحظه های نینوا و ملجاء سالار شهیدان در هجوم بی نهایت شمشیر بلیه است.

  برای زیارت مرقد عنایت حسین از آستانه ولای زینب گذشته ایم و برای دیدار ضریح عطوفت علی، خاکبوس رواق پاک مهر زینبیم و هماره برای لقای حریم قدس فاطمه از محضر مطهر زینب کبری اجازه می طلبیم و ارادت به ساحت بانوی نینوا، بهشت بی کرانه ماست.

واقعه عاشورا

موضوع امام حسین(ع)، زندگی و حرکت آن حضرت ، یک برنامه مکتب و نظام فکری است. سنگری است دفاعی برای برافراشته نگه داشتنه پرچم عزت و شرف جامعه بشری. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) سمبل استقلال، اخلاص، توحید، اخلاق، شجاعت و در یک کلام همه خوبی هاست. و در این مجموعه ، واقعه عاشورا یک انقلاب، تحول و نهضت است. قیامی است که هم خود فی نفسه موضوعیت دارد، و هم گذشته و آینده بر محور آن تنظیم شده است.

از همین رو خداوند همه انبیا را مامور کرده است تا حادثه عاشورا و حرکت امام حسین(ع) را مطرح نمایند. خداوند جریان حضرت امام حسین را از طریق جبرئیل برای آدم، نوح و ابراهیم و سایر انبیا(ع) بازگو کرده،  و انبیا نیز قلب خود را با یاد امام حسین صفا داده و نشان داده اند که یاد امام حسین در متن همه مکاتب است. لذا عاشورا چشمه جوشان حیاتی است که همه از آن بهره گرفته اند. حتی وجود مبارک پیامبر خاتم(ص) نیز از همان روز ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)، برنامه آن حضرت را بسیار واضح و روشن مطرح کرده اند. حضرت رسول(ص) روز ولادت حضرت اباعبدالله(ع)، گریه کردند و در پاسخ به سوال از علت این گریه موضوع قتل امام حسین را در همان روز اول ولادت بیان فرمودند.

امیرالمومنین(ع) نیز در ایام جنگ صفین، روزی در عالم رویا جریان کربلا را دیدند. وقتی بیدار شدند گریه کردند. اصحاب عرض کردند: آقا چرا گریه می کنید؟ فرمودند: در عالم رویا حسینم را دیدم که در دریای خون دست و پا می زد. در همین راستا شعار وجود مبارک امام زمان(عج) هم "یالثارات الحسین" است  و اولین ندایی که آن حضرت سر می دهند و در عالم مطرح می کنند، احیای جریان کربلا و مطرح کردن حقیقت قیام حسینی است.

و ما نیز هر صبح جمعه ندبه کنان و﴿این الطالب بدم المقتول بکربلا گویان پی خونخواه و منتقم خون حسین و یارانش می گردیم تا وعده الهی ﴿و لقد کتبنا فی الزبور من بعدالذکر ان  الارض یرثها عبادی الصالحون (انبیا 105) تحقق یابد. انشاالله!

بلوغ عاشورا

در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم ها پیچید و آنگاه که خیمه ها در رقص شعله ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند.

هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی که همه هستی شان را در آغوش گرفته بود گذشتند. تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاه قاهی که با آه آه کودکان گره می خورد، گستره میدان شعله ور را می پوشاند.

دشمن به جشن و سرور ایستاده است و 50 هزار نوازنده، دست افشان و پایکوبان، در کوچه هایی آراسته ، به انتظار کاروانی هستندکه با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته ترین دل و تاول زده ترین پا، به ضیافت تمسخر . طعنه و خاکستر و خنده آمده اند.

زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن غبار کربلا، قیام و جهاد و حماسه مرده است و با افراشتن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است.

اما خروش رعدگونه زینب(س)، آذرخش خشم سجاد(ع) و زمزمه حسین(ع) بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جان ها را شست و آفتاب  را از پس غبارها و پرده ها به میهمانی چشم های بسته آورد.

چهل روز گذشت. حقیقت، عریان تر و زلال تر از همیشه از افق خون سربرآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که در آن روز غریبانه ترین غروب، در گمنام ترین زمین، در عطشناک ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد و رگ های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی، داغدار مظلومیت حسین(ع) شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است، مرز رسیدن به تکامل است و مگر اوج سرما و گرما را به "چله" نمی شناسیم و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور با چهل روز به کمال نرسید.

اینک، چهل روز است که هر سبزه می روید، هر گل می شکفد، هر چشمه می جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب، سوگوار قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب ها شراره می زند، آنان که رنج پیمان شکنی بر جانشان پنجه می کشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار ضجه جنگ و بوی خون تازه و دود خیمه های نیم  سوخته را دیدند، اینک برآشفته اند، بر خویش شوریده اند، شلاق اعتراض بر قلب خویش می کوبند و اسب جهاد زین می کنند.

چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود می پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است که در تفتیده ترین روز در صحرای طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.

اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی جاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه و تهمت و دروغ و فریب سر برآورده است و پشت پلکهای بسته را می کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می خواند.

اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن، هنگامه میثاق است و درباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت آمیز است تا دستی را مه چهل روز از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد؟

اربعین است. عشق با تمام قامت بر قله "گودال" ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخلهای بارور، سربرآورده و حنجره ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می کشید، آسمان در آسمان را به جستجوی همصدا و همنوا سیر می کند.

راستی، کدامین ما به "همنوایی" و همراهی بر می خیزد؟ مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟ بیایید تشنگی و عطش کربلائیان خاک را هرگز نپسندیم.

روح عاشورا در کالبد اربعین یا جریان نهضت در مجرای نظام

اربعین در فرهنگ ما با عاشورا پیوند خورده است. مردم ما قرنها است که از پس حادثه کربلا، آتش «ذکر» را در جان خود زنده نگاه داشته اند. نزد ایشان، اربعین آنچنان نبوده است که معنایی سوای عاشورا را بنمایاند. بلکه برعکس، اربعین آغازی بوده است بر درآمیختگی خاطره شهیدان با زندگی متعارف ایشان. و به تعبیری، حضور هماره یوم الله درحیات تقویمی آنان!

از اربعین بدین سو، گرچه از یک جانب عزای حسین (ع) و یارانش، پایان می گیرد و پیروانش به استقبال «ربیع» جامه عزا از تن بر می کنند و به ظاهر روال عرفی زندگی ایشان آغازیدن می گیرد، اما در ذهن و ضمیر ایشان «عرفی» و «قدسی»، «دنیا» و «آخرت»، «معیشت» و «معنویت» و «ماده» و «معنا» در هم تنیده است و همچون «ذهن تضاد محورِ غربی» رودرروی هم قرار نگرفته اند.

 یاد شهیدان، یاد حادثه ای است که از چارچوب تنگ زمان تقویمی ،کمی بیرون شده است و پا به عرصه پیش پا افتاده ترین رفتارهای روزمره شیعیان می گذارد. از این رو است که اربعین، «آغاز دوباره زندگی است با شادیها و غمهایش و با تمامی جلوه های رنگ به رنگش». منتها «آغازی مبتنی بر ذکر». زندگی زان پس با «یوم الله» معنا می گیرد و با یادکرد آن، حجاب زمان فانی وتقویمی دریده می شود.

دراین چنین روایتی از اربعین، معنای این روز را به بهترین وجه می توان با مفهوم "ذکر" صورتبندی کرد. گفتار اربعین ـ اگر سخن گفتن از گفتاری به این عنوان روا باشد ـ گفتاری است که جوهره آن را “ذکر” و “تجدید عهد با زمان باقی” می سازد و لذا با خاتمه یافتن رسالت شهیدان، رسالتی آغازیدن می گیرد که به تعبیر زیبای مرحوم شریعتی می توان آن را نقش انقلابی «یاد» و «یادآوران» خواند. دلباختگان به حسین، آنان که آتش یاد او و آنچه او از «سقف امکانات آدمی در اراده کردن و خواستن» به نمایش می گذارد را در سینه زنده نگاه داشتند، در پیوند با حادثه ای که در ذهن مردمان از حد و حدود «زمان تقویمی» بیرون شده است، حیات باطنی خود را زنده نگاه می داشته اند به خصوص آنگاه که حیات ظاهری ایشان در زمان تقویمی جولانگه نابکاران قرار می گرفته است!

درچکاچک شمشیرها و در زیر سم استوران تاتار و مغول و آنسان که برای اهل این دیار رنج دیده هیچ حریمی برای حفظ خود نمی مانده است، ذکر «خدا» و «ایام او» و یادکرد آنکه «خود» بودن و «خواستن» را در کاملترین معانی به نمایش گذارد، شخصیت درونی مردم ما را از فروریختن مانع می شده است و با یادکردِ یوم الله گرچه مردم ما گاه تن به جبر جباران می داده اند اما دل نمی داده اند وعزم خود را برای «تاریخ فردا» زنده نگاه می داشته و به انتظار آن می نشسته اند.

امروزه آیین هایی چون عاشورا و اربعین در ذهن بسیاری از ایرانیان تا به حد مناسک (Ritual) ارتقا یافته اند و مناسک نه صرفاً در نگاه ما، بلکه در بسیاری از آیین های دیگر (که برمدار «اکنونیت» نمی گردند) دریدن حجاب زمان تقویمی وگونه ای پیوند با زمان قدسی را هدف قرار می دهد. با این خرق حجاب، آدمی از خسران «در زمان بودن» می رهد. وشیعیان حسین (ع) این خرق حجاب را با ذکر یک خاطره صورت می دهند، یعنی عاشورای او و ایمان و عمل صالح وی.

با این حال، این تنها روایت ممکن از اربعین نیست. هستند در زمان ما سیاسیونی که اربعین را نه به معنای تجدید عهد با عاشورا، بل به معنای عبور از آن می انگارند. ازنظر ایشان اگر فرهنگ عاشورا در برخی برداشتها بر مدار “تحول و نهضت” می چرخد، فرهنگ اربعین آغاز “دوران بقا” است. اگر مضمون اولی “تکلیف گرایی” است، دومی براساسمحاسبات عقلانی و نتیجه گرایی” سامان می یابد. اگر عاشورا مستقل از وضع موجود است، دومی حفظ نظام را واجب ترین واجبها می انگارد و لذا با شبیه سازی امروز به دیروز گفته می شود:

«ما درحال انتقال از فرهنگ عاشورا به فرهنگ اربعین هستیم. تمثیلاً اینکه از یک واقعه عاشورایی با تمام تعزیت و عنصر فداکاری، چهل روز می گذرد و پس از گذشت این مدت، آن شور و التهاب اولیه فروکش کرده و گرد و خاکهای صحنه جنگ و انقلاب فرونشسته و فرهنگ عاشورا در حال تبدیل شدن به فرهنگ اربعین است. درفرهنگ اربعین ما برمی گردیم و به عقب نگاه می کنیم که چه کرده ایم؟ آیا واقعاً کفایت می کرد که ما با تعزیه پیش برویم؟ آیا ما مکلف به حفظ محمل مادی نیستیم؟ به نظر من از مقطعی به بعد در انقلاب ما نیز، این مسائل مطرح شد که ما نمی توانیم فقط به فکر اندیشه باشیم، حفظ نظام اوجب واجبات است. تا به حال حفظ اندیشه اوجب واجبات بود، یعنی فرهنگ عاشورایی! اما از زمانی به بعد دیگر به این نتیجه می رسیم که باید "نظام" را حفظ کنیم واین ظرف باید باشد تا آن مظروف باقی بماند. ما فرهنگ اربعین را شروع می کنیم که در این فرهنگ حفظ نظام اصل است و دیدگاههای معتقد به بقا و توسعه نظام رشد می کند و گسترش می یابد و از پارادایم "فنا" دوباره به پارادایم "بقا" می رسیم. یعنی بعد از اربعین خود امام حسین(ع) هم، در تشیّع همین اتفاق افتاده است. یعنی بعد از اربعین یک گرایش زیدی وجود دارد که هنوز در فرهنگ عاشورا زندگی می کند و دیگر گرایش ائمه است که در فرهنگ اربعینی جای دارد و به تربیت شاگرد و تدارکات سیاسی و پرداخته می شود و جهت گیری حرکتها برمبنای محاسبات عقلانی است .

خصوصیاتی که در این رأی برای فرهنگ عاشورا و اربعین برشمرده شده و تعارضی که نهایتاً میان این دو افکنده شده، چندان مستند به شواهد تاریخی نیست. روایتی نیز که از حوادث یکی دو دهه اخیر در میهنمان و آرای امام به دست داده شده هم به همین ترتیب قابل مناقشه می نماید. شاید هم از اساس مقصود، نه به دست دادن تحلیلی از تاریخ اسلام بوده و نه روایتی دقیق از تاریخ معاصر ایران و اشاره به این دو صرفاً استحسانی است برای طرح یک اندیشه! اندیشه ای که با دو مؤلفه مهم نمایانده می شود: نخست، تعارض “تکلیف گرایی” با “نتیجه اندیشی” و “مصلحت بینی” و دوم روایت تکامل اجتماعی از منظر «میل به بقا و سازگاری با محیط»!

زیبائیهای عاشورا

امام حسین(ع) برای احیای دین جدّش حضرت محمد (ص) قیام کرد تا گوهر دین مجدداً در جامعه برپا شود. عاشورا سبب شد تجمل‌گرایی و ظاهرپرستی کم‌رنگ شود و پیام قدسی پیامبر زنده گردد.عاشورا برای اصلاح دین و احیای معروف‌ها بود. امام حسین (ع( در ابتدا به عنوان یک مصلح اجتماعی و بعد به عنوان یک مصلح دینی توانست رسالت خود را به خوبی به انجام برساند.قیام امام حسین(ع) خون را در رگ انسان‌های مرده بیدار کرد و باعث حرکت و تکاپو در جامعه گردید. اگر پاسداشت عاشورا صرفاً با روضه‌خوانی و گریه سپری گردد، بر این قیام عظیم جفا شده است. باید از این الگو که می‌تواند ذائقه‌ها را دگرگون سازد، به درستی بهره‌برداری نماییم.اگر برداشت‌های عمیق از عاشورا شود، درس‌های بزرگی در بردارد که می‌تواند بستری برای تحول در جامعه باشد.اشک‌ها باید صرف عشق و ارادت به امام حسین (ع) گردد. این عشق سبب پیروی از امام می‌گردد که خودباوری را به همراه خواهد داشت.

بخش‌های زیادی از عاشورا مغفول مانده است. به غیر از رسالت و وظیفه‌ای که بر عهده‌ی امام حسین (ع) بود شخصیت فردی ایشان نیز بسیار والا و قابل بررسی است.

اصلاح جامعه، به پا داشتن معروف‌ها در جامعه و رساندن انسان‌ها به عزت، سربلندی و آزادی از جمله رسالت‌های امام حسین(ع) بود. آن حضرت اگر حکومت و قواعد تلخ را به رسمیت می‌شناخت، هم بزرگی خود را از بین می‌برد و هم با این بیعت زمینه‌ی گسترش ظلم و ستم در جامعه را فراهم می‌آورد.

نگاه حق‌طلبانه، عزت‌طلبانه و آزادی‌خواهان از جمله دیدگاه‌های عاشورا است. امام حسین(ع) پیروان خویش را نیز به سوی این مسیرها دعوت کرد که ما نیز باید به این نگاه‌ها توجه ویژه داشته باشیم.شب عاشورا تراژدی عمیق برای تمام بشریت است. علی‌رغم آزادی عمل که شب عاشورا امام حسین(ع) به یاران خویش دادند، انسان‌هایی ماندند که می‌دانستند مرگ در انتظار آن‌هاست اما دست از خود کشیدند و جاودانه گشتند.

دست‌یابی به جامعه‌ای عزت‌مدار و پرورش انسان عزت‌مدار از دیگر اهداف امام حسین (ع) در عاشورا بود. باید با نگاه عمیق‌تر به عاشورا، درس‌های بیشتری از این واقعه عظیم بیاموزیم و تأثیر بیشتری در روح و روان‌مان ایجاد کنیم.عشق و عرفان نیز در عاشورا متبلور است. عاشورا صحنه‌ی هنرنمایی است که انسان را از زندان روح آزاد می‌سازد.

کربلا برای معرفی طبیب برای کاهش بیماری دل و رهانیدن انسان از بندگی، خودپرستی، طمع و حسادت است.

معنای «ثارالله»

ثار از ریشه "ثار" و "ثوره" به معنای انتقام و خونخواهی و نیز به معنای خون آمده است.

برای "ثارالله" معانی و وجوه مختلفی ذکر شده که هر یک تفسیر خاص خود را می طلبد. در مجموع به این معناست که: خداوند، ولی دم آن حضرت است و خود او خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب می کند. چرا که ریختن خون سیدالشهدا علیه السلام در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهی و طرف شدن با خداوند است. به طور کلی از آن جهت که اهل بیت علیهم السلام "آل الله" هستند، شهادت این امامان، ریخته شدن خون متعلق به خداوند است.

اگر چه این واژه در قرآن نیامده است، لیکن می توان آن را با آیات قرآنی اینگونه توجیه نمود. خداوند می فرماید: ﴿ من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطنا "آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم".(سوره اسرا، آیه 33)

هر کسی (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیای دم او، حق خونخواهی دارند و از آنجا که اهل بیت به ویژه امام حسین علیه السلام مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده اند و جان به جان آفرین تسلیم کرده اند، در واقع "ولی دم" و خونخواه آنان، خود خداند است.

بنابراین "ثارالله" به این معنا است که خون بهای امام حسین علیه السلام متعلق به خدا است و او کسی است که خون بهای امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. این واژه حاکی از شدت همبستگی و ÷یوند سیدالشهدا علیه السلام با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیله خدا می ماند که جز با انتقام گیری و خون خواهی خدا، تقاص نخواهد شد.

اگر "ثار" به معنای خون باشد، قطعا مراد از "ثارالله" معنای حقیقی نیست، بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است. چون مسلم است که خداوند موجودی مادی نیست تا دارای جسم و خون باشد، ÷س این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است. یعنی، همان گونه که نقش خون در بدن آدمی نقش حیاتی است، وجود مقدس امام حسین علیه السلام نسبت به دین خدا چنین نقشی دارد و احیای اسلام با نهضت عاشورا بوده است.

درسى که اربعین به ما مى‏دهد

درسى که اربعین به ما مى‏دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره‏ى شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانى که علیه جنگ به راه نیفتاد جنگى که دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهداى عزیزى که جانشان - یعنى بزرگترین سرمایه‏شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه کردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‏ها و مجله‏ها و کتابهایى که منتشر مى‏کردند، در ذهن آدمهاى ساده‏لوح در همه جاى دنیا، چه تلقینى توانستند بکنند.

حتّى افراد معدودى از آدمهاى ساده‏دل و جاهل و نیز انسانهاى موجّه و غیر موجّهى در کشور خودمان هم، در آن فضاى ملتهب جنگ، گاهى حرفهایى مى‏زدند که ناشى از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود که امام عزیز را برمى‏آشفت و وادار مى‏کرد که با آن فریاد ملکوتى، حقایق را با صراحت بیان کند.

اگر در مقابل این تبلیغات باطل، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتى که در این کشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناکى است. البته، اکثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به برکت آگاهىِ ناشى از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیدا کرده‏اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایى را که در مقابل چشم مردم بود، به عکس و واژگون نشان داد و منعکس کرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته‏ها و بافته‏ها و یاوه‏گوییهاى تبلیغات جهانى، بکلى سلب شده است.

دستگاه ظالم جبار یزیدى با تبلیغات خود، حسین‏بن‏على(ع) را محکوم مى‏ساخت و وانمود مى‏کرد که حسین‏بن‏على(ع) کسى بود که بر ضد دستگاه عدل و حکومت اسلامى و براى دنیا قیام کرده است!! بعضى هم، این تبلیغات دروغ را باور مى‏کردند. بعد هم که حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام)، با آن وضع عجیب و با آن شکل فجیع، به وسیله‏ى دژخیمان در صحراى کربلا به شهادت رسید، آن را یک غلبه و فتح وانمود مى‏کردند! اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافته‏ها را عوض کرد.

"حق، این گونه است."

روزشمار جریان نهضت امام حسین علیه السلام

1- درخواست بیعت از سوی ولید حاکم مدینه

جمعه 27 رجب سال 60 ق

2- ملاقات دوم بین ولید و امام حسین علیه السلام

شنبه 28 رجب سال 60 ق

3- بیرون رفتن امام علیه السلام از مدینه

شب یکشنبه 28 رجب سال 60 ق

4- ورود به مکه

شب جمعه 3 شعبان سال 60 ق

5- اقامت در مکه

شعبان تا 8 ذی الحجه  سال 60 ق

6- رسیدن اولین نامه های کوفیان به امام علیه السلام

چهارشنبه 10 رمضان سال 60 ق

7- بیرون رفتن مسلم به کوفه

دوشنبه 15 رمضان سال 60 ق

8- ورود مسلم به کوفه

سه شنبه  5 شوال  سال 60 ق

9- شهادت مسلم

سه شنبه 8 ذی الحجه سال 60 ق

10- خروج امام علیه السلام  از مکه

سه شنبه 8 ذی الحجه سال 60 ق

11- رسیدن امام علیه السلام  به سرزمین کربلا

جمعه سوم محرم سال 61 ق

12- ورود عمربن سعد به کربلا

جمعه سوم محرم  سال 61 ق

13- سامان دهی سپاه از سوی عمر بن سعد و گفتگوهای او با امام  علیه السلام

از سوم تا ششم محرم   سال 61 ق

14- ممانعت سپاه امام علیه السلام  از دسترسی به آب

سه شنبه7  محرم سال 61 ق

15- حمله ابتدایی بر سپاه امام علیه السلام

پنج شنبه 9  محرم سال 61 ق

16- واقعه عاشورا

جمعه 10 محرم سال 61 ق

17- کوچ اسیران از سرزمین کربلا

بعد از ظهر روز شنبه 11 محرم سال 61 ق.

دیدگاه مقام معظم رهبری درباره اربعین:


اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهى خاندان پیامبر(ص)، یاد نهضت حسینى براى همیشه جاودانه شد و این کار پایه‏گذارى گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام( در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده‏ى زیادى نخواهند برد.

درست است که خداى متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه مى‏دارد و شهید به طور قهرى در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعى‏یى که خداى متعال براى این کار - مثل همه‏ى کارها - قرار داده است، همین چیزى است که در اختیار و اراده‏ى ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و بجا، مى‏توانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفه‏ى شهادت را احیا کنیم و زنده نگهداریم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد