تحقیق

تحقیق دانش آموزی

تحقیق

تحقیق دانش آموزی

شهید بهشتی

زندگی نامه شهید بهشتی

 

  آیت الله دکتر سید محمد حسینى بهشتى در دوم آبانسال 1307 در محله لومبان اصفهان به دنیا آمد. شهید بهشتى تحصیلات خود را تا پایانسال دوم دبیرستان در آن شهر گذارند. به خاطر علاقه شدیدى که به علوم اسلامىداشت به حوزه علمیه اصفهان وارد شد. دروس علمى را تا اواخر سطوح عالیه در همانحوزه خواند و در سال 1325 راهى حوزه علمیه قم گردید. ایشان پس از طى یک سلسلهآموزش ها و استفاده از محضر اساتید و مراجع ، بخصوص حضرت آیت الله خمینى با عدهاى از فضلاى حوزه ، درس اصول و فقه آیت الله داماد را که مورد علاقه طلاب جوان بودبنیانگذارى کرد. همچنین به همراه دوستان دیگر چون آیت الله شهید مطهرى و فقهاى دیگردر درس خارج امام خمینى ((ره )) حاضر شدند.

             شهید بهشتى پس از اخذ دپیلم در سال 1330 دوره لیسانس دانشکده الهیات و معارف اسلامى و همچنین در سال 1338 دوره دکتراى این دانشکده را به پایان رسانید. وى از سال 1330 تدریس در دبیرستانها قم را آغاز کرد، و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را تاءسیس نمود . از جمله خدمات فرهنگى ارزنده شهید بهشتى ، مى توان از ایجاد آموزش زبان و علوم روز را براى فضلاى حوزه علمیه قم نام برد. در همین رابطه کانون اسلامى دانش آموزان و فرهنگیان قم را پایه گذارى کرد. شهید بهشتى کرد. شهید بهشتى در سال 1342 مدرسه علمیه حقانى را تاءسیس کرد و به کمک جمعى از فضلاى حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقانى پیرامون حکومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنیت ((ساواک )) از قم به تهران انتقال یافت و در سال 1343 در تهیه برنامه جدید تعلیمات دینى مدارس شرکت کرد و یک سال بعد یعنى در سال 1344 به آلمان عزیمت کرد. در آنجا علاوه بر یک سلسله آموزشها و حرکتها به طور طبیعى ناشى از اصالت فکرى و عمق مغز ایدئولوژیک وى به بنیانگذارى گروه فارسى زبان در انجمنهاى اسلامى دانشجویان در اروپا اقدام کرد. کنفرانسهاى آموزشى و آگاهى دهنده اى را که از سال 44 تا 49 در مجامع دانشگاهى و کلیسایى آلمان برگزار مى کرد، از جمله اصیل ترین فعالیتهاى اسلامى وى به حساب مى آید.
             شهید بهشتى در سال 1349 به تهران بازگشت و جلسات تفسیر قرآن ایجاد کرد. در همین رابطه با همکارى شهید دکتر باهنر و دیگران در آموزش و پرورش مشغول تهیه کتاب تعلیمات دینى مدارس شدند. در آذرماه 1357 ضمن تلاش گسترده اى جهت ایجاد روحانیت مبارز تهران به اتفاق شهید آیت الله استاد مطهرى و شهید آیت الله دکتر محمد مفتح و آیات عظام مهدوى کنى و امامى کاشانى کوشید و جمعى دیگر از علماى مبارز در سراسر ایران به عنوان یک هسته اساسى از آن حمایت کردند. و حضرات آیات عظام سید ععلى خامنه اى (مقام معظم رهبرى )، مشکینى ، ربانى املشى ، طبسى و شهید هاشمى نژاد نیز به آن پیوستند.
قابل ذکر است که هسته مبارزانى روحانیت متعهد پس از انقلاب در شکل ((حزب جمهورى اسلامى )) تیلور یافت .
شهید آیت الله بهشتى علاوه بر تسلط به زبانهاى آلمانى و انگلیسى بر ادبیات فارسى ، عربى ، منطق ، فلسفه و تفسیر با بهره گیرى از درس خارج فقه و اصول مرحوم آیت الله العظمى بروجردى و امام خمینى ((ره )) و مرحوم و آیت الله داماد در این دو رشته صاحب نظر شد و اهل نظر، او یکى از والاترین اسلام شناسان معاصر مى دانند.
             زندگى دکتر بهشتى سرشار از مبارز علیه دشمنان اسلام بود. به طور مثال هنگامى که حزب توده با تشکیلات قوى در صحنه سیاست کشور حضور داشت ، شهید بهشتى علاوه بر فعالیتهاى ایدئولوژیک ، در بالا بردن سطح روحیه جوانان سخنرانهاى بسیار کرد و در برابر ایادى حزب توده قد علم کرد و با افکار انحرافى آنها به مبارز پرداخت .
             طى سالهاى 1329 تا 1332 در دفاع از حکومت ملى دکتر محمد مصدق به همراه روحانیت مبارزه از چهره هاى فعال و کارسازى بود که در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم در اصفهان نقش مهمى داشت . مبارزات آیت الله دکتر بهشتى به دور از هر گونه جنجال و تبلیغات انجام مى گرفت .
بهشتى تنها مرد علم و بیان و قلم نبود بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگید.
بویژه از آغاز قیام امام خمینى ((ره )) در سال 1341 به همکارى با جمعیتهاى موتلفه اسلامى برخاست و به عضویت شوراى روحانیت آن انتخاب گردید.
             جمعیتهاى موتلفه اسلامى سازمانى بود که از درون مبارزات انجمهاى ایالتى و ولایتى برخاست و مدیریت مبارزه را تا سال 1350 به عهده داشت . او در برگزارى راه پیمانى هاى عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورا و 28 صفر نقشى موثر داشت . سخنرانیهاى پرشور آیت الله بهشتى مخصوصا در روز 16 شهریور در مسجد صاحب الزمان ((عج )) تحرک فراوانى به مردم داد. هنگامى که امام در پاریس بودند براى تبادل نظر با امام ((ره )) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام ((ره )) به عضویت شوراى انقلاب اسلامى ایران برگزیده شد. نقش موثر و رهبرى کننده ایشان در آن زمان کاملا محسوس بود.
شهید آیت الله بهشتى هنگام شهادت علاوه بر رهبریت حزب جمهورى اسلامى و عضویت شوراى انقلاب ، رئیس دیوان عالى کشور نیز بود.

شخصیت بارز و ابعاد مبارزاتى شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتى را نمى توان در یک یا چند مقاله و کتاب بیان کرد. لیکن مى توان گفت : دکتر بهشتى از چهره هاى درخشان فکرى و سیاسى بود که انقلاب اسلامى به تاریخ اسلام هدیه کرده است . عظمت وى در این است که از یکسو همواره بر لزوم تشکیلات تاکید ورزیده و در جهت تحقق آن کوشیده است ، چرا که از قرنها پیش نیروهاى اسلامى فاقد تشکیلات منسجم بودند و از همین ناحیه ضربه هاى خوفناک و مهلکى را متحمل شدند، و از سوى دیگر انقلاب را از انحراف و توقف مصون نگهداشت .            بیتش سیاسى نیرومند او موانع را تشخیص مى داد و براى رفع آن اقدامات لازم را به عمل مى آورد. آگاهى سیاسى او عظیم و گسترده بود. او انگیزه هاى محورى و اصلى آن سوى موضعگیرى هاى نفاق آمیز گروهکها را به سرعت تشخیص مى داد و براى خنثى ساختن آنها مبادرت مى ورزید. در یک کلام مى توان گفت : دکتر بهشتى مرد عمل بود و نه فقط مرد گفتار، سخنران بود اما به مرز سخن بسنده نمى کرد. منطق او استوار بود و به کنه مسائل آگاه بود و مسائل را تحلیل مى کرد و به طور مستدل راه هاى حل را به یاران پیشنهاد مى کرد. تدبیر و تدبر یکى از ویژگیهاى دیگر او بود، مى دانست که در کدام موقع کدام سخن یا اقدام مناسب است و سخن را چگونه باید گفت و کار را تحت چه عنوانى باید به انجام رساند که هم وصول به هدف سهل باشد و هم بهانه اى به دست مخالفان داده نشود.      شهید بهشتى در به راه انداختن جریانهاى اصیل اسلامى پیشتاز بود. تا پیروزى انقلاب او در تحقق خواستهاى امام و خنثى ساختن مانورهاى سازشگرانه لیبرالها نقش اصلى را ایفا مى کرد. وى خطاب به روشنفکران وابسته و لیبرالها نهیب مى زد که : ((انقلاب اسلامى ما متولیانى این چنین نیاز ندارد))
شهید مظلوم نقش مهمى در تاسیس مجلس خبرگان و حفظ اصالت آن داشت .
            او شدیدا اصرار مى ورزید که باید ملت به کسانى راى دهند که سوابق آنها نشان داده باشد که معتقد به اسلام انقلابى اند. در تحقق این هدف او سهم بسزایى در ایجاد ائتلاف سازمانهاى اصیل اسلامى در جهت معرفى نمایندگان مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسى اسلامى بویژه اصول مربوط به ولایت فقیه داشت . و سرانجام بهشتى بود که خطر ناکترین آفت انقلاب یعنى خط لیبرالیسم و نفاق را رسوا کرد و پرچمداران آن را مفتضح ساخت .            اندیشه سیاسى و اجتماعى شهید مظلوم بهشتى ناشى از ایدئولوژى اسلامى و نحوه برداشت او از تعالیم اسلام بود، او را باید یک عالم اسلام شناس و یک مصلح روحانى دانست که به شیوه صد درصد اسلامى بدون دنباله روى از غرب یا التقاط میان اسلام و شیوه هاى غربى ، طالب اصلاح جامعه بود. او مى اندیشید که اسلام هم دین است و هم دولت ، هم ایدئولوژى است و هم نظام حکومتى . بنابراین او عالمى بود ربانى از تبار ابوذر و عمار که آرزو داشت اسلام در همه ابعادش از جمله بعد سیاسى اش ، مجددا در جامعه اسلامى و در جهان پیاده شود و خود واحدى مستقل از گرایشهاى شرقى و غربى و نیرویى منفرد در قبال دو ابر قدرت و اقمارشان در عرصه جهانى حضور داشته باشد.            پس از قیام شکوهمند روحانیت به رهبرى امام خمینى ((ره )) مبارزات عقیدتى و سیاسى شهید بهشتى به طور رسمى و به صورت سازمان یافته با تکیه بر رهبرى امام که بهشتى تربیت یافته مکتب او بود در ابعاد گوناگون آغاز شد. مبارزات عقیدتى وى بر این اساس بود که در مجامع روشنفکران راجع به مسائل اسلامى ، آرا و نظرات نوینى اظهار مى کرد که با طرز تفکر قشریون سنتى وفق نمى داد و لهذا برخى از آنان با وى به نزاع مى پرداختند و بیش از همه یاران امام و انقلاب او را هدف تیرهاى تهمت و افترا قرار مى دادند، و از سوى دیگر آماج تیرهاى سهمگین وابستگان به شرق و التقاطیون ماتریالیست و منافقان چندین چهره قرار گرفت که سرانجام در 7 تیر به صورت انفجار عقده ها و احقاد جاهلى درآمد.            شهید بهشتى بسیار خونسرد و بردبار بود، از تهمتها باکى نداشت و همواره در قبال این بى حرمتیها مردانه مى ایستاد و خم به ابرو نمى آورد. او گاهى چنان از طرف مخالفان با اتهامات ساختگى در فشار قرار مى گرفت که حوزه واکنش در برابر آنها برایش تنگنا مى آفرید.
بهشتى یک مصلح واقعى بود که با اخلاق خویش و سکوت على وارش ‍ درس وارستگى و تهذیب را القاء مى کرد. او در تاسیس و سازمان دادن و هماهنگ کردن و تاکید بر لزوم تشکیلات مجامع اسلامى مهارت شگرفى داشت ، اما نقش عمده وى جهت دادن و توجیه این مجامع به اسلام راستین انقلابى و هدایت آنها در کانال واقعى و صراط مستقیم و جلوگیرى از انحرافات و برداشتهاى غلط، و غربگرایى و شرق زدگى قشر روشنفکر بود.
رابطه و سابقه او با امام خمینى ((ره )) و اعتماد کامل امام ((ره )) به وى ، شهید بهشتى را در سالهاى مبارزه به صورت یکى از صاحبان سر امام و راز دار انقلاب در آورده بود و نقش خود را در این رهگذر به خوبى ایفا مى کرد.
            دکتر بهشتى مردى بسیار تیز هوش و کاردان و مدبر بود و در کارهاى انقلابى مانند اعتصابها، راه پیماییها، نوشتن اعلامیه ها، جبهه گیریها و برخوردها صاحبنظر و قطب ارشاد و مرجع رجوع و تصمیم گیرنده بود. وى در انجام کارهاى حساس همواره از دوستان نزدیک و با وفاى خویش مدد مى گرفت . به این جهات عدیده ، دشمنان انقلاب اسلامى به یارى نابخردان داخلى دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى را در سرچشمه تهران مورد هدف قرار دادند، چرا که اولین هدفشان از میان برداشتن رهبر حزب یعنى شهید آیت الله دکتر بهشتى بود.

1 - خدا از دیدگاه قرآن
2 - نماز چیست ؟
3 - بانکدارى و قوانین مالى اسلام
4 - یک قشر جدید در جامعه
5 - روحانیت در اسلام و در میان مسلمین
6 - مبارزه پیروز
7 - شناخت دین
8 - نقش ایمان در زندگى انسان
9- کدام مسلک
10 - شناخت
11 - مالکیت

ساعت 20 و 30 دقیقه روز یکشنبه 7 تیر ماه 1360 تعدادى از شخصیتهاى مختلف کشور (نمایندگان مجلس - هیات دولت و...) بتدریج به سالن اجتماعات دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى ایران واقع در سرچشمه تهران وارد شدند. نواى ملکوتى قرآن کریم در فضاى سالن طنین انداخته و صالحان را بشارت تحقق وعده الهى مى داد. در همان وقت تعدادى دیگر از اعضاء حزب از جمله شهید بزرگوار آیت الله دکتر بهشتى وارد جلسه شدند. پس از پایان قرائت قرآن کریم و اعلام برنامه ، آیت الله بهشتى آغاز سخن نمود. بحث روز درباره تورم بود، اما عده اى از اعضاء خواسته بودند که راجع به انتخابات ریاست جمهورى نیز صحبت شود. شهید دکتر بهشتى سخنانش را با این جملات آغاز کرد: ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران براى ما مهره سازى کنند و سرنوشت مردم ما را به بازى بگیرند. تلاش کنیم کسانى را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازى نمى گیرند انتخاب شوند. این آخرین کلمات آن بزرگوار بود که از لبان حقگوى ایشان بیرون تراوید. ناگهان برقى جهید و نورى خیره کننده و صدایى مهیب برخاست . زمین تکان سختى خورد و دیوارها بشدت لرزید. گویى زلزله به پا شده است . در کمتر از ثانیه اى از سالن اجتماعات حزب جمهورى اسلامى جز تلى از خاک چیزى نماند. در چند ثانیه بیش از هفتاد تن از بهترین عزیزان انقلاب زیر خروارها خاک مدفون شدند و روح فرزندان رشید اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ایثار در ملکوت اعلى به طیران درآمد. همگان ذکر خدا بر لب به سوى وعده گاه الهى رهسپار شدند و بدین ترتیب جنایتى که تاریخ بشرى هرگز شبیه بدان را در صفحات خود ثبت نکرده و به یاد نداشت به وقوع پیوست و توحش غربى و نفاق داخلى همگام با هم به جشن شهادت فرزندان امام خمینى ((ره )) پایکوبى کردند.            عامل بمب گذارى در دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى منافق نفوذى به نام محمد رضا کلاهى بود که خود جزء نیروهاى خدماتى حزب به حساب مى آمد و پس از انفجار موفق به فرار شد.

ملتى که براى اقامه عدل اسلامى و اجراى احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادى قیام نموده است ، خود را براى شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکى راه نمى دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتى جنایتکار حرفه اى بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند.        مگر شهادت ارثى نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد مى دانستند و در راه مکتب پرافتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسدارى مى کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است ؟ مگر عزت و شرف و ارزشهاى انسانى ، گوهرهاى گرانبهایى نیستند که اسلاف صالح این مکتب ، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگهبانى از آن وقف نمودند؟
مگر ما پیرامون پاکان سرباخته در راه هدف نیستیم که ار شهادت عزیزان خود به دل تردیدى راه دهیم ؟ مگر دشمن قدرت آن را دارد که با جنایت خود مکارم و ارزشهاى انسانى شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند؟ مگر دشمن هاى فضیلت مى توانند جز این خرقه خاکى را از دوستان خدا و عاشفان حقیقت بگیرند؟
     بگذار این ددمنشان که جز ((من )) و ((ما))هاى خود نمى اندیشند و ((یا کلون کما تاءکل الانعام )) عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانده و به فضاى آزاد جوار معشوق برسانند.    ننگتان باد تفاله هاى شیطان و عارتان باد اى خود فروختگان به جنایتکاران بین المللى که در سوراخها خزیده و در مقابل ملتى که در برابر ابرقدرتها برخاسته است ، به خرابکاریهاى جاهلانه پرداخته اید.      عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوى آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکارى ، اطلاعى دارید. شما ملتى را که براى سقوط رژیم پلید پهلوى و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ ده ها جوان عزیز خود را فدا کرد و با شجاعت بى مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد، نشناخته اید. شما ملتى را که معلولانشان در تخت هاى بیمارستان آرزوى شهادت مى کنند و یاران را به شهادت دعوت مى کنند، نشناخته اید. شما کوردلان با آن که دیده اید با به شهادت رساندن شخصیتهاى بزرگ صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده تر و عزم آنان مصمم تر مى شود، مى خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانسته اید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتى و شهداى عزیز مجلس و کابینه با حربه از کار افتاد و کوس رسوایى همه تان بر سر بازارها زده شد، در سوراخها خزیده و دست به جنایاتى جاهلانه زده که به خیال خام خود ملت شهید پرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمى دانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست . اکنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار مى کند و با سرافرازى همه مردم را دعوت به پایدارى مى نماید و ما مصمم هستیم که روزى رخش ببینیم و این جان که از اوست تسلیم وى کنیم .    ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهداى کربلا از دست داد. ملت ایران سرافراز است که مردانى را به جامعه تقدیم مى کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند. ملت عزیز! این کوردلان مدعى مجاهدت براى خلق گروهى را از خلق گرفتند که از خدمتگذاران فعال و صدیق خلق بودند. گیرم که شما با شهید بهشتى که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنى سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه که بسیارشان از بهترین خدمتگذاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودن چه دشمنى داشتید؟ جز آن که شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف کنان چپاولگران شرق و غرب مى باشید. ما اگر چه دوستان و عزیزان وفادارى را از دست دادیم که هر یک براى ملت ستمدیده استوانه اى بسیار قوى و پشتوانه اى ارزشمند بودند، ما گرچه برادران بسیار متعهدى را از دست دادیم که ((اشداء على الکفار و رحماء بینهم )) بودند و براى ملت مظلوم و نهادهاى انقلابى سدى استوار و شجره اى ثمر بخش به شمار مى رفتند، لکن سیل خروشان خلق و امواج شکننده ملت با اتحاد و اتکال به خداى بزرگ هر کمبودى را جبران خواهد کرد. ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریایى مواج به پیش مى رود و در مقابل ابرقدرتها و تفاله هاى آنان با صفى مرصوص ایستاده است و شما درماندگان عاجز را که در سوراخها خزیده اید و نفسهاى آخر را مى کشید به جهنم مى فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این کشور و ملت است .       این جانب باز دیگر این ضایعه عظیم را به حضور بقیة الله - ارواحنا له الفدا - و ملتهاى مظلوم جهان و ملت رزمنده ایران تبریک و تسلیت عرض ‍ مى کنم . من با بازماندگان شریف و عزیز این شهدا در غم و سوگ شریک و رحمت واسعه خداوند رحمان را براى این مظلومان و صبر و شکیبایى را براى بازماندگان محترم آنان از درگاه خداوند متعال خواستارم . رحمت خدا و درود بى پایان ملت بر شهداى انقلاب از 15 خرداد 42 تا هفتم تیر ماه 60 و سلام و تحیت بر مظلومان جهان و مظلومان ایران در طول تاریخ .             والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

                                                    

در حالی که نیروهای بسیجی مراحل تکمیلی آمادگی رزم در عملیات « فرمانده کل قوا , خمینی روح خدا » را پشت سر می گذاشتند , بعد عرفانی و معنوی آنها , به خاطر خودسازی و شب زنده داری و حضور چندین ماهه در فضایی دور از هر نوع گناه و معصیت به ملکوت رسیده بود. در یک تقسیم بندی , شاید بتوان گفت که بیست درصد فعالیت , آمادگی نظامی بود و هشتاد درصد آن کار روی شخصیت انسانی و اسلامی , که البته متولی اصلی آن خود افراد بودند و این امر بدیهی بود , زیرا ریشه فکری نیروهای دارخوین و دیگر جبهه ها متکی بر دین باوری بود که اکنون به خودباوری و خداباوری رسیده بودند.
در آن زمان جبهه حزب الله , در میان انصار و اصحاب امام (ره ) و انقلاب , بیش از هر کس دیگری تحت تاثیر شخصیت « آیت الله دکترمحمدحسینی بهشتی » بود که حملات ناجوانمردانه ضدانقلاب با حمایت و هدایت و مرکزیت سازمان منافقین که این روزها با عنایت خداوند متعال به دام بلا گرفتار شده اند , بر ترور شخصیت والای ایشان متمرکز شده بود. در لحظات حساسی که به اجرای عملیات آفندی در جبهه نزدیک می شدیم و بحران داخلی , مخصوصا در تهران به اوج خود رسیده بود , حضور آیت الله بهشتی در دارخوین جلوه ای دیگر داشت و آن از الطاف و هدایای خداوند به رزمندگان بود.
             برادر جانباز « سیدعلی بنی لوحی » از رزمندگان استان قهرمان پرور اصفهان در مورد دعوت از شهید بهشتی قبل از عملیات فرمانده کل قوا برای حضور در منطقه دارخوین می گوید : « فهمیدم که آقای بهشتی در اهواز هستند. با (شهید) مصطفی ردانی پور (1 ) برای دیدار و دعوت از ایشان راه افتادیم . با هر دردسری بود آقای بهشتی را در یک ساختمان قدیمی پیدا کردیم که پس از کارهای روزانه , ساعتی در آنجا مستقر شده بودند. برادران وقتی فهمیدند از دار خوین آمده ایم سخت نگرفتند و ما وارد اتاقی شدیم , اتاق کوچکی در انتهای یک راهرو. آقای بهشتی با پیراهن سفید بلندی , در کنار اتاق دراز کشیده و در حالی که سر را روی بازوی خود گذاشته بودند , استراحت می کردند. با ورود ما که با سروصدا همراه بود , ایشان از خواب بیدار شدند. ما از این که در این حالت مزاحم شده بودیم خجالت کشیدیم , اما رسیده و نرسیده محو جمال دوست داشتنی این روحانی بزرگ شدیم , اولین نگاه ما محبت و لبخندی بر لب های مبارک همراه بود. پشت سر ما چند خبرنگار و عکاس هم وارد اتاق شدند. آقا با همان لبخند و برخورد خوش گفتند : خواهش می کنم عکس نیندازید تا من لباس بپوشم . قبا و عمامه چهره مظلوم انقلاب را برای ما آشناتر کرد. « مصطفی ردانی پور » را از قم می شناختند و به واسطه او , مرا هم تحویل گرفتند. آن چنان سلام و احوالپرسی می کردند که انگار سالهاست ما را می شناسند و از نزدیک ارتباط داریم . مصطفی توضیح داد که عملیاتی در دارخوین انجام خواهد شد و شما تشریف بیاورید و برای بچه ها صحبت کنید. آقای بهشتی گفتند : وقت من پر است و باید برای امور قضایی به شهر بهبهان بروم ولی علی رغم این که مقید به نظم هستم چاره ای ندارم جز اینکه همه کارها و برنامه ها را تغییر بدهم و به دارخوین بیایم . باور کردنی نبود. یعنی به همین راحتی پذیرفتند. آقای بهشتی از جای برخاستند. مصطفی پیش دستی کرد و عبای ایشان را برداشت . آقای بهشتی بدون تعارف اجازه دادند آقا مصطفی عبا را بر شانه های ایشان بیندازد. آیت الله بهشتی به طرف در اتاق حرکت کردند مثل این که زمین زیرگام های استوار آن روحانی بزرگ می لرزید. قامتی بلند و سیمایی نورانی داشت که همه از دیدنش به وجد آمده بودند. دقایقی بعد با جیپ آهویی که داشتیم روی جاده دارخوین بودیم ... » (2 )
              در اوج بحران داخلی که بنی صدر و منافقین اتحاد خود را علنی کرده بودند و علیه حزب الله وارد عمل می شدند , حضور شهید بهشتی به عنوان محور اصلی جبهه حزب الله در دارخوین بسیار مبارک بود. بنی صدر تضاد فکری خود را بیش از هرکس با شهید بهشتی علنی کرده بود. در معنای بهتر , بهشتی خود را سپر امام قرار داده و دشمنان که نمی توانستند تضادهای خود را با امام علنی کنند به ایشان می تاختند. اکنون بهشتی در حالی به دارخوین قدم می نهاد که بنی صدر فرمانده کل قوا بود و وقایع سیاسی در کشور , بر لبه تیغ بود و اخلاص حرف آخر را می زد.

           سردار سرلشکر پاسدار سیدیحیی (رحیم ) صفوی , فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که آن زمان فرماندهی عملیات منطقه جنوب را به عهده داشت حضور شهید بهشتی در منطقه عملیاتی را اینگونه روایت می کند : « شهید بهشتی به انرژی اتمی در منطقه دارخوین آمدند. بچه ها دوروبراشان جمع می شوند. جمعی دوستانه و صمیمی و شهید بهشتی صحبت بسیار تقویت کننده ای می کنند , از جمله فرموده بودند : « اول که ما آمدیم جنوب , ناامیدی حاکم بود ولی اکنون امید حاکم است . » آن جمعی که اطراف شهید بهشتی بودند , 120 نفرشان دو سه روز بعد به شهادت رسیدند و کسی نمی دانست ایشان هم دو هفته بعد به شهادت می رسند . » (3 )
جمع بسیار خوبی بود. نزدیک شدن به عملیاتی که نیروها ماه ها منتظر آن بودند حال و هوای خوبی به آنها داده بود. حاکم شدن امید در جبهه خودی , پس از ناچار کردن دشمن به توقف در خارج از دروازه های شهرهای مهمی چون آبادان , اهواز و دزفول , می توانست در نهمین ماه از شروع جنگ شکست های پی درپی را به جبهه دشمن تحمیل نماید و در چهره آقای بهشتی , آرامشی حاکم بود که نشان دهنده علاقه ایشان به کسانی بود که با یکدیگر سنخیت فکری و روحی داشتند و روح های بزرگی که اهل عبادت و بندگی خداوند و مقید به خواندن نوافل بودند و گذشت زمان آنها را به سرعت به سوی معبود می برد. چند ساعتی که شهید بهشتی میهمان بچه ها بودند , (شهید) مصطفی ردانی پور گزارشی از وضع منطقه عملیاتی دارخوین و آمادگی نیروها برای عملیات و نقاط ضعف دشمن ارائه داد و (شهید) علی نوری هم شعری زیبا در محضر ایشان قرائت کرد. سخنان شهید بهشتی نورامیدی که در دل « یاران امام » ایجاد شده بود را شعله ور کرد تا لحظه وداع فرا رسید و باز هم برادر جانباز « سیدعلی بنی لوحی » از این لحظات عرفانی روایت می کند : « بهشتی قامتی بلند و رشید و هیبتی خدایی داشت . با محاسنی که به سفیدی گرائیده بود و نوری در چهره معصوم که نشان از تعبد و ولایت پذیری او داشت . رزمندگان عاشق امام خود بودند و اکنون آن عشق را در دوستی و ابراز محبت به بهشتی ابراز می کردند.
          هر طور بود آقای بهشتی را سوار ماشین کردیم . بچه ها حال خود را نمی فهمیدند و گریه کنان پشت شیشه ماشین دست بیعت می دادند. اشک شوق قطع نمی شد. ماشین یواش یواش راه افتاد و چند متری که رفت رزمندگان از جای کنده شدند و بی اختیار شروع به دویدن کردند. جلوی ماشین , روی کاپوت , کنار شیشه , الله اکبر گویان , قیامتی به پا شده بود. نیروها همه مسلح بودند و مهمات و نارنجک مانند نقل و نبات در سالن و کنار دیوارها ریخته بود و در آن شرایط برای جان شهید بهشتی احساس خطر هم می شد. خودرو چند متری رفت و حال و هوای بچه ها که از کنترلشان خارج شده بود , ادامه داشت . ما هم که مسئولیتی در قبال آقای بهشتی داشتیم تلاش می کردیم زودتر موضوع فیصله پیدا کند. آقای بهشتی از بچه ها چشم برنمی داشت و اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. بالاخره دستور دادند ماشین ایستاد و پیاده شدند. آرام و متین و با همان لبخندی که در این چند ساعته هنوز قطع نشده بود , چون کوهی استوار , به میان رزمندگان برگشتند و دقایقی ایستادند تا همه نیروها با ایشان مصافحه کردند. لحظات پربرکتی بود. صحنه وداع , صحنه ای که برای بسیاری از آنها وداع آخر با دنیای مادی ما بود . » (4 )
              آیت الله « سیدمحمد حسینی بهشتی » که خود بیست روز بعد به شهادت رسید در حالی جبهه دارخوین را ترک می کرد که برای رزمندگان « شمیم عطرآگین امام » را به ارمغان آورده بود و « یاران انقلاب » با امیدی بسیار رهسپار تهاجم علیه دشمن شدند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد