تحقیق

تحقیق دانش آموزی

تحقیق

تحقیق دانش آموزی

مغول

واژه مغول می‌‌نماید که از زبان پارسی به زبانهای اروپایی راه یافته باشداین واژه به گونه‌های mogul و mongol و مانند این به این زبانها راه یافته است. منگولیسم در معنای چهره نابهنجار از جمله عقب‌ماندگان ذهنی هم کاربرد دارد. همچنین واژه مَنگُل در زبان فارسی معنای دزد و راهزن را می‌‌دهد که می‌‌نماید اشاره به همین نام مغول باشدزبان مغولی زیرشاخه ای از زبانهای آلتایی است و با ترکی هم خانواده است

موقعیت نا مساعد اقتصادی، ازدیاد نفوس و بدی آب و هوا،‌ آسیای مرکزی را همواره به مهاجرت وامی داشته و این حرکتها در دو جهت صورت می گرفته است: اول، مهاجرت به جنوب که باعث تشکیل دولتهای مختلف در چین گردید. دوم، مهاجرت به غرب که در دو سوی شمال و جنوب دریای خزر انجام می شد .

راه شمال خزر همیشه مورد استفاده اقوام آسیای مرکزی در طول تاریخ بوده است، ولی راه جنوب خزر، ‌به سبب وجود حکومتهای مقتدر ایرانی، تا انقراض ساسانیان به دست عربها، ‌مسدود ماند. با گسترش تدریجی اسلام در این قلمرو و قبول آن به وسیله همین اقوام ،‌راه جنوب خزر نیز برای ورود آنان گشوده شد .

اقتصاد شبانی حاکم بر این نواحی ، ضعیف شدن حاکمیتهای مراکز تمدن ، گسترش کشاورزی و محاصره شدن صحرانشینان ، راهی برای آنان جز حرکت به سوی مراکز تمدن و ثروت باقی نگذاشت . علت سیاسی نیز در حملات صحرانشینان موثر بوده ، ولی نیاز اقتصادی عامل اصلی حرکتها بوده است. این حملات تا قرن شانزدهم میلادی ادامه داشت ، اما بعد از آن دیگر صورت نگرفت . زیرا با پیدایش اسلحه آتشین ، مراکز تمدن قدرت یافتند و تقریبا به عمر حاکمیت صحرانشینان در تاریخ خاتمه دادند .

مشکلات زندگی، صحرانشینان را مجبور می کرد که از راههای دیگری نیز شکل زندگی خود را بهبود بخشند و تجارت، یکی از راههای مهم کسب در آمد برای همین اقوام بوده است . راه ابریشم درآمد قابل توجهی برای صحرانشینان تامین می کرد . این درآمد ،‌ تنها صرف تامین امنیت و راحتی کاروانها نمی شد، بلکه محافظت از کاروانها در طول راهها هم به عهده صحرانشینان بود .

چنگیز در اوایل قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری قمری) اتحاد قبیله ای خود را تکمیل و امنیت راههای تجاری قلمرو خود را تامین نمود. سپس برای تامین اقتصاد قبایل زیر فرمان خود حرکت را آغاز کرد. حملات اولیه چنگیز به کشور چین بود که با سقوط پکن (خانبالیق) پایان یافت. وی ادامه تسخیر چین را به عهده امراء و جانشینان خود گذاشت و متوجه غرب گردید. چنگیز برای گشودن راه ارتباط تجاری غرب که برای اقوام آسیای مرکزی نقش حیاتی داشت با ایجاد روابطه با خوارزمشاهیان در صدد گشودن این راهها برآمد. ولی ، عملکرد نادرست خوارزمشاهیان باعث حملات زود رس مغول به دنیای غرب گردید .

حملات مغول ( همانند سایر اقوام آسیای مرکزی ) در دو سوی شمال و جنوب خزر دنبال شد. در حملات اولیه مغول ، خراسان ویران گردید. حملات بعدی مغول در زمان جانشینان چنگیز دنبال شد. پس از نابودی آخرین مقاومت خوارزمشاهیان و تصرف نواحی قفقاز، ارمنستان و گرجستان، به آناتولی توجه شد. مغولان در نبرد مشهور "کوسه داغ" در 14 محرم سال 641 ه.ق. پس از شکست دادن سلجوقیان آناتولی به استقلال آنان خاتمه دادند . سلجوقیان آناتولی ، از این تاریخ تا متلاشی شدن کامل آنان در اوایل قرن هشتم هجری ، تنها توانستند به صورت یک حکومت تابع به موجودیت خود ادامه دهند .

حمله به روسیه نیز به فرماندهی با تو فرزند جوجی از سال 627 تا 640 ه.ق. ادامه یافت . بدین ترتیب ،‌از رودخانه ایرتیش تا کوههای کارپات زیر نفوذ اولوس جوجی در آمد .

امرای مغول در راس قوای نظامی خود ، دشتهای مغان واران را در مسیر سفلای رودخانه ارس وکورا اقامتگاه قرار دادند ، زیرا تامین علوفه در این قلمرو از سایر نقاط مناسبتر بود. به همین سبب ، ایلخانان نیز پس از مستقر شدن در ایران در این منطقه اقامت گزیدند و از همین مرغزاران شمال شرقی آذربایجان بود که مدت یک قرن بر ایران حکمرانی نمودند .

با مرگ اوگتای جانشین چنگیز کشور گشایی مغول عملا متوقف شده بود. با برکناری فرزندان اوگتای و قدرت یافتن فرزندان تولی به کمک فرزندان جوجی ، منکو فرزند تولی به مقام خانی برگزیده شد. منکو در قوریلتای ( مجلس مشورتی ) سال 651 ه.ق. در کنار " اونون " تصمیم گرفت که یکی از برادرانش ( موسوم به قوییلای ) را مامور فتح بقیه چین کند و برادر دیگرش ،‌ هولاکو ،‌ را به ایران بفرستد تا پس از فتح مراکز اسماعیلیه و بغداد، که دو کانون سیاسی و مذهبی خطر ساز برای حاکمیت مغولان بودند، به خصوص اسماعیلیه که به علت در دست داشتن قلاع مستحکم در مسیر راههای تجاری، امنیت راهها را مختل کرده بودند، فتوحات مغول را در بین النهرین و سوریه دنبال کند. خانهای آسیای مرکزی تا استقرار ایلخانان در ایران مرکزی برای اداره امور خراسان و مازندران دایر نموده بودند ( طوس ) . از این کانون بود که دولتمردان ایرانی نظیر خاندان جوینی با استفاده از عدم آگاهی مغولان به مملکت داری، وارد دستگاه مغولان شدند .

هولاکو با ورود به ایران، در سال 654 ه.ق. (1256 م.) مراکز اسماعیلیه و در سال 656 ه.ق. (1258 م.) بغداد را تصرف نمود و در ادامه پیشروی خود به سوی غرب، وارد سوریه گردید. پس از تصرف شهرهای حلب و دمشق در سال 658 ه.ق. در محلی به نام "عین جالوت" از سلاطین ممالیک مصر، که پس از سقوط بغداد به بزرگترین کانون سیاسی مذهبی مسلمانان تبدیل شده بودند، شکست خورد. پس از این نبرد، حدود قلمرو هلاکو با ممالیک روشن گردید . سوریه و فلسطین در دست ممالیک باقی ماند و ساحل غربی رود خانه فرات مرز طرفین را تشکیل داد.

مغولان ایران به علت تابعیت خود نسبت به خان بزرگ مغول ، نام ایلخان ( تابع خان ) بر خود گذشتند . به دلیل محصور شدن ایلخانان در مشرق به وسیله اولاد جغتای در مرزهای ماوراء النهر و ترکستان شرقی و غربی که رودخانه جیحون ( آمودریا )‌ همیشه سرحد بین متصرفات این دو خانوادگی بود و از طرف جنوب شرقی به رود سند و پنجاب که در زمان چنگیزخان به تصرف مغولان درآمده بود ، و از سوی شمال غربی به قفقاز و مرزهای در بند که توسط فرزندان جوجی اداره می شد . ادامه پیشروی آنان برای گشودن قلمرو جدید و برقراری راه ارتباطی شرق دور با شرق مدیترانه غیر ممکن گردید . ولی ، مرزهای اولاد چنگیز با هیچ معاهده ای مشخص نشده بود و با وجود تقسیماتی که خود چنگیز انجام داد ، حکومت گسترده او تنها به عنوان دولتی شمرده می شد که از نظر قانون صحرانشینان ، سهم تمام اولادخان بود .

عدم موفقیت مغولان در مقابل ممالیک ، نزدیکی آنان را به دنیای مسیحیت که از قرنها قبل در میان مغولان نفوذ کرده بودند (چنانکه بسیاری از زنان خانها از قبایل مسیحی مغول وترک بودند) مهیا ساخت. دنیای مسیحیت نیز به علت شکست در مقابل ممالیک و از دست دادن شهرهای شرق مدیترانه در جنگهای صلیبی به علت وجود دشمن مشترک به مغولان نزدیک شد. مکاتبات دنیای غرب با مغولان و اعزام مداوم سفرا به دربار یکدیگر در ادامه این سیاست بود که در زمان جانشینان هولاکو نیز (حتی پس از قبول اسلام)‌ همواره ادامه یافت . اما به علت نبودن اتحاد میان دول اروپایی و ضعیف شدن ایلخانان همکاری فرزندان جوجی با ممالیک و حملات فرزندان جغتای از شرق (به خصوص پس از اسلام آوردن فرزندان جوجی و جغتای) سیاست ایلخانان با شکست مواجه شد .

احاطه شدن ایلخانان به وسیله دنیای اسلام متوقف شدن حرکت آنان و بروز مشکلات اقتصادی ایشان را مجبور به قبول اسلام و انجام بعضی از اصلاحات اقتصادی ، اجتماعی و تجاری نمود . این دگرگونی باعث برچیده شدن رسوم قبلی مغولان گردید . حتی غازان نیز پس از قبول اسلام نام " محمود را انتخاب کرد و عناوین خانهای بزرگ را از سکه ها حذف و خود را از تابعیت آنان رها ساخت . تسامح دینی مغولان سقوط بغداد وجود دولتمردان بزرگ ایران در دربار مغول وجود دانشمندانی که در کانونهای امن از حملات مغول جان سالم به دربرده بودند ،‌بالاخره ،‌علاقه مغولان به بعضی از علوم نظیر نجوم طب و تاریخ نگاری زمینه رشد این دانشها را در زمان ایلخانان مهیا ساخت .

این امر تا آنجا قوت یافت که بزرگترین رصد خانه عالم اسلامی در زمان هولاکو در مراغه احداث گردید . همچنین ،‌با ارزش ترین کتب تاریخی ،‌در زمان مغول نوشته شده . قبول اسلام و جذب شدن مغولان در فرهنگ برتر ایرانی تمایل آنان را به تشیع بیشتر نمود . قبول تشیع از طرف اولجایتو و احداث بناهای با عظمتی در شهرهای مراغه تبریز و سلطانیه باعث فراموشی تدریجی آداب و رسوم مغولی و شروع پیوستگی ترکان و مغولان و یکی شدن ایشان در ایران گردید .

ضعیف شدن حاکمیت مغول و شورش امرای ترک و مغول در آناتولی و سرکوبی آنان همچنین مهاجرت بی وقفه ترکان به آناتولی که پس از نبرد ملازگرد ( 1071 ه.ق. ) آغاز شده بود و همواره ادامه داشت و زمینه حملات بعدی آنان را به دنیای مسیحیت فراهم ساخت .

حاکمیت نیرومند ایلخانان با آمدن هولاکو به ایران آغاز شد و مرگ ابو سعید ،‌ فرزند اولجایتو در سال 736 ه.ق. به پایان رسید . در زمان آخرین ایلخان ، مملکت با جنگهای داخلی تهدید می شد . جوانی و بی تجربگی ابو سعید و شکل گیری حکومتهای مقتدر محلی که پس از واگذاری اراضی به امرا و حکام قدرت گرفته بودند و عدم نیاز به قدرت مرکزی و همچنین به طریقتهای مختلف امکان فعالیت داد . از این تاریخ دو خاندان خویشاوند امیر چوپان در تبریز و آل جلایر در بغداد قدرت گرفتند و شروع به مبارزه نمودند. همچنین با اینکه بسیاری از شاهزادگان مغول و شاهزاده خانمی هم به عنوان خان از طرف امرای مقتدر به حکومت رسیدند اما حکومت ایلخانان عملا" به پایان خود رسیده بود . قلمروهای دور از مرکز نظیر آسیای صغیر ارمنستان گرجستان و هرات از حکومت مغول جدا شدند .

حکومتهای محلی زیادی در ایران قدرت را به دست گرفتند . آذربایجان مورد حمله آلتین اردو ( اردوی زرین )‌قرار گرفت . ایران نیز در درگیریهای حکومتهای محلی ، با مشکلات زیادی مواجه شد . تمایلات گریز از مرکز زمینداران بزرگ و مبارزه آنان باب یکدیگر به منظور کسب قدرت و گسترش نهضتهای مردمی منجر به سقوط کامل ایلخانان در سال 754 ه.ق. گردید . ارزیابی عواقب و نتایج حملات مغول در سه مرحله به طور اختصار بیان می شود :

مرحله اول ( از سال 617 تا 689 ه.ق. ): انحطاط عظیم اقتصاد ایران تقلیل مساحت اراضی مزروعی، مهاجرت توده ها، سقوط زندگی شهری، تجدید ‌تقسیم اراضی ، رشد دامداری و گرایش به سوی اقتصاد طبیعی .

مرحله دوم ( از سال 694 تا سال 726 ه.ق. ) : رونق کشاورزی بر اثر اصلاحات غازان خان و جانشینانش ،‌تثبیت میزان مالیات ، پذیرفتن سنن ایرانی ، گسترش اراضی خصوصی به زیان اراضی دولتی .

مرحله سوم ( از سال 726 تا 782 ه.ق. ) : از هم پاشیدگی مرکزیت طلبی ، شروع جنگهای خانگی ، باز گشت مجدد هرج و مرج ، و گسترش قیامهای روستاییان و کشاورزان .

در زمینه فرهنگی نیز با شکل گیری دولت ایلخانی روابط بین ممالک اسلامی مرکز و مغرب آسیا با چین رو به افزایش نهاد . با ارتباط ایران و چین ، بسیاری از دانشها و هنرهای طرفین نیز مبادله گردید . به عنوان مثال می توان از نفوذ معماری عهد سلاجقه و بنی عباس در چین و همچنین ،‌تاثیر معماری چینی در ایران ( به خصوص در زمینه شکل گنبد ها ،‌و رنگ آبی شفاف در کاشی کاری ) نام برد .

با تشکیل حکومت گسترده و یکپارچه مغول از اقیانوس کبیر تا مدیترانه و ارتباط نزدیک مغولان با دنیای مسیحیت ، امکان ارتباط شرق به غرب تامین گردید و این امر سبب شد که اروپاییان از دانش و امکانات شرق آگاهی بیابند و در صدد پیدا کردن راهی غیر از قلمرو اسلامی برآیند . در پی این هدف ،‌راه شرق توسط اروپاییان از طریق دریا گشوده شد.

ایلخانان نام سلسله‌ای است که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۰ ه‍. ق. معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی در ایران حکومت می‌کردند و فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشگریان چنگیزخان نخسنین بار در سال 618 ه‍. ق. معادل 1221 میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان سال 1225 میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. سال 1251 م. منگو یا منگل، خان بزرگ یا قاآن، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای (کوبلاخان) به ترتیب به ایران و چین پیروزی‌های مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیاد گذاردند. ایلخانان یعنی خانان محلی و غرض از این عنوان آن بوده‌است که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به قاآنان میرسانند و این احترام همه وقت از طرف ایلخانان ایران رعایت می‌شده‌است. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نام‌های اسلامی برگزیدند.

مرزهای امپراتوری مغول در عصر چنگیزخان

مغول و ایلخانان

«۷۳۶ - ۶۱۴ ق / ۱۳۳۵ - ۱۲۱۷ م»

در طی همان روزهایی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزها ماوراءالنهر گسترش می‏داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین الله - برای رویارویی با توسعه قدرت او در جبال و عراق بر ضد محمد خوارزمشاه توطئه می‏کرد «حدود ۶۱۳ ق / ۱۲۱۶ م»، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نو خاسته‏ای در حال شکل گیری بود که به تدریج به درون مرزها می‏خزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده می‏کرد. با این حال، خلیفه و سلطان در کشمکشها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند و یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرتشان غرق شده بودند، که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً نمی‏دیدند و یا به عبارتی دیگر در مجموعه مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنه‏ای به شمار نمی‏آوردند.

اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و جبال تیانشان به سوی ماوراءالنهر می‏خزید و از همان ایام فاجعه‌ای عظیم را تدارک می‏دید، دولت نوخاسته مغول بود که ظرف چند سال، هم به دولت پر آوازه خوارزم پایان داد، و هم به خلافت بغداد.

پیشروی مغولان به درون ایران از جانب ماوراءالنهر مغول که در آن رزوها عنوان اتحادیه طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعداد دیگری از طوایف بدوی نواحی بین ترکستان، چین، و سیبری بشمار میرفت، پیشروی خود را از سوی مرزهای ماوراءالنهر آغاز کرده بود. این طوایف که به قول برخی مورخان، «هون‌های جدید» بشمار میرفتن، اگر هم در واقع اخلاف هونهای قدیم نبوده باشند، اما وارث مهارت آنها، در جنگجویی، تیر اندازی، و سلحشوری به شمار می‏آمدند. با وجودی که هونهای جدید هشتصد سال پس از هونهای قدیم پا به عرصه تاریخ گذاشتند، با این وصف خاطره فجایع آنها را در تاریخ زنده کردند. به طوری که اینها نیز مانند همان مهاجمان باستانی، از اعماق بیابانهای گوبی و سرزمینهای اطراف چین و سیبری برخاستند، و با ولع و آزمندی بی سابقه ای، مدت زمانی کوتاه، بخش عمده‏ای از دنیای متمدن در قلمرو اسلام را، به ویرانی و نابودی کشیدند. به طوری که گذشت هشت سده، هیچ گونه تغییری در خُلق و خوی و رفتار معیشتی و اجتماعی آنها پدید نیاورد، چنان که همچون هونهای قدیم، در زیر چادرهای نمد یا در هوای آزاد بیابانها سر می‏کردند و در کنار شتران، گوسفندان، و اسبان خویش عمر را سپری می‏کردند. اگر هم خشکسالی و دام مرگی پیش می‏آمد از خوردن هیچ چیز حتی شپش نیز خودداری نمی‏کردند. که البته گوشت موش، گربه و سگ و همچنین خون حیوانات نیز گه گاه مایه عیش آنها می‏شد.

تموچین فرمانروای بی رقیب طوایف مغول

وقتی تموچین، سرکرده یک تیره از این طوایف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را فرمانبردار ساخت و از جانب سرکردگان قبایل قوم «قوریلتای»، خان بزرگ خوانده شد. او سپس با لقب چنگیز خان، در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد. به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را فرمانگزار خویش کرد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت و به این ترتیب با برقرار ساختن قانون عدالت - یاسای چنگیزی - اتحاد مستحکمی را بین آنها برقرار ساخت. از آن پس، چنگیز خان فرمانروای بی رقیب تمام سرزمینهای مشرق مغولستان بود که البته او کسی نبود که به این میزان بسنده کند و پیش از فرمانگزار ساختن مغولهای غربی، دست از جنگجویی با سرکردگان طوایف بردارد. به زودی تموچین خان بزرگ، سرزمین ختای را تسخیر کرد و التون خان پادشاه آنجا را کشت؛ در چین شمالی به تاخت و تاز پرداخت و پکن را تسخیر کرد؛ طوایف اویغور را به فرمانبرداری وا داشت؛ کوچلک خان، سر کرده قبایل نایمان را که بر سرزمینهای اقوام قراختای چیرگی یافته بود، از آنجا بیرون راند و بدین گونه با خوارزمشاه که حدود شرقی قلمرو خود را به این نواحی رسانده بود، همسایه شد و مرز مشترک پیدا کرد.

قتل فرستاده چنگیز به دربار ایران و گریزناپذیری جنگ

چنگیز خان تجارت با شاه خوارزم را وسیله‏ای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام نمود.

در جریان سفر هیئت بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتل عام همگی این تجار و سوء تدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت. از طرفی خان مغول که از سوء رفتار سلطان خوارزم به خشم آمده بود در ۶۱۴ ق / ۱۲۱۷ م، به ایران لشگر کشید. به طوری که یورش وحشیانه مغول، فرار مفتضحانه سلطان از مقابل وی، و رفتن از شهری به شهر دیگر را بدنبال داشت. ویرانی این تهاجم را چند برابر نمود. مغولان به هر دیار که وارد می‏شدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادی‌ها می‏پرداختند. به نحوی که در کوتاه مدتی ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیز خان جلوگیری کند. ده سال حضور این قوم وحشی، بخش‌های عظیمی از جهان اسلام را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در ۶۲۴ ق / ۱۲۲۷ م، درگذشت و فاجعه عمیق انسانی را در پس این حادثه باقی گذاشت.

ورود نسل تازه مغولان به ایران به سرکردگی هلاکوخان

چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاکوخان دوباره به ایران آمدند. اما اینان با اعقاب خویش چنگیز خان، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشی‌گری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر می‏رسیدند. لشکرکشی هلاگو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشه‏ای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه گذار لشکر آماده و حتی پل‌ها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها می‌بایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بی‌نقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبه مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران به شمار می‏آمدند، از بین بردارد.

سقوط قلعه الموت و برچیده شدن اسماعیلیه

برچیدن قدرت اسماعیلیه در ایران با مشکل و مقاومتی جدی رو به رو نشد و با سقوط قلعه الموت در ۶۵۴ ق، دولت خداوندان الموت به پایان راه رسید. از سوی دیگر خلیفه عباسی، علی رغم کوشش‌هایی که در ترساندن مغولان از عواقب شوم در افتادن با خاندان عباسیان انجام داد، نتوانست از حرکت هلاکو به بغداد جلوگیری کند، چرا که به زودی تختگاه عباسیان به محاصره افتاد. به همین دلیل مستعصم خلیفه ناچار به اردوگاه هلاکو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد. خلیفه و اولادش نیز با عده کثیری از رجال دولت به قتل رسیدند. بدین گونه خلافت عباسیان نیز فرو پاشید، هر چند سپردن امارت بغداد و عراق به عطا ملک جوینی، که از والیان مسلمان بود، تا حدی در کاهش آثار فروپاشی خلافت عباسی و کشتار بغداد موثر واقع شد.

بازگشت هلاکوخان به مغولستان پس از گشودن بغداد

پس از گشودن بغداد، بر انداختن حکومت های شام، فلسطین و مصر در دستور کار هلاکو خان قرار گرفت. اما این نیت با مرگ برادرش منگو قاآن - خان مغولستان - که وی حکومتش را از وی داشت، هلاگو را به ترک شام و عزیمت به مغولستان وادار کرد.

هلاکو در آبادی ویرانیهایی که لشکرکشیهای او، موجب آن شده بود، اهتمام ورزید. به طوری که تعدادی ابنیه از جمله معبد بودایی در خوی، قصری در دامنه جبال آلاغ، و رصد خانه‏ای در مراغه ساخت.

فهرست اسامی ایلخانان ایران

شجره ایلخانان ایران

1.       هولاکوخان پسر تولوی پور چنگیز از ۶۵۱ تا ۶۶۳ ه‍. ق.

2.       اباقاخان پسر هولاکو از ۶۶۳ تا ۶۸۰ ه‍. ق.

3.      تگودار (سلطان احمد) پسر هولاکو از ۶۸۰ تا ۶۸۳ ه‍. ق.

4.       ارغون‌خان پسر اباقا از ۶۸۳ تا ۶۹۰ ه‍. ق.

5.       گیخاتوخان پسر اباقا از ۶۹۰ تا ۶۹۴ ه‍. ق.

6.       بایدوخان پسر طرغان‌ پسر هولاکو از جمادی الاولی ۶۹۴ تا ذیقعدهٔ۶۹۴ ه‍. ق.

7.      غازان پسر ارغون از ۶۹۴ تا ۷۰۳ ه‍. ق.

8.      الجایتو (خربنده یا خدابنده) پسر ارغون از ۷۰۳ تا ۷۱۶ ه‍. ق.

9.       ابوسعید بهادرخان پسر الجایتو از ۷۱۶ تا ۷۳۶ ه‍. ق.

با مرگ ابوسعید درواقع دودمان هلاگو منقرض گشت، در ادامه شاهزادگان دیگر دودمان‌های مغول به مقام ایلخانی رسیدند و یا ادعای این مقام را داشتند. حتی گاهی شاهزادگانی با نسب‌های ساختگی ادعای تاج و تخت نمودند. افراد زیر را می‌توان از مدعیان مطرح ایلخانی در این دوران دانست؛

1.       ارپاوگان از ۷۳۶ تا ۷۳۶ ه‍. ق.

2.       موسی‌خان پسر علی پسر پایدو از شوال تا ۱۴ ذیحجهٔ۷۳۶ ه‍. ق.

3.      محمدخان پسر منگو تیمور پسر هولاکو... ذیحجه ۷۳۷ ه‍. ق.

4.       ساتی‌بیک دختر الجایتو ذیحجهٔ۷۳۹ تا ۷۴۱ ه‍. ق.

5.       شاه‌جهان تیمور پسر آلافرنگ پسر گیخاتو ذیحجهٔ۷۳۹ تا ۷۴۰ ه‍. ق.

6.       سلیمان‌خان پسر یشموت پسر هولاکو ذیحجهٔ۷۴۱ تا ۷۴۵ ه‍. ق.

7.      طغاتیمورخان از ۷۳۶ تا ۷۵۳ ه‍. ق.

8.      انوشیروان از ۷۴۴ تا ۷۵۶ ه‍. ق.

فهرست اسامی وزیران و صاحبان دیوان در دوره ایلخانان

1.       شمس‌الدین جوینی وزیر هلاکو خان، اباقا و تگودار تا سال ۶۸۳ ه‍. ق./۱۲۸۴ م.

2.       بوقا وزیر ارغون تا سال ۶۸۷ ه‍. ق./۱۲۸۹ م.

3.      سعد‌الدوله ابهری وزیر ارغون تا سال ۶۹۰ ه‍. ق./۱۲۹۱ م.

4.       صدر‌الدین زنجانی وزیر گیخاتو تا سال ۶۹۴ ه‍. ق./۱۲۹۵ م.

5.       جمال‌الدین زنجانی وزیر بایدو، سال ۶۹۴ ه‍. ق./۱۲۹۵ م.

6.       شرف‌الدین سمنانی وزیر غازان، سال ۶۹۵ ه‍. ق./۱۲۹۶ م.

7.      جمال‌الدین دستجردانی وزیر غازان به مدت یک ماه، سال ۶۹۵ ه‍. ق./۱۲۹۶ م.

8.      صدر‌الدین زنجانی وزیر غازان تا سال ۶۹۷ ه‍. ق./۱۲۹۸ م.

9.       سعد‌الدین ساوجی وزیر غازان و الجایتو تا سال ۷۱۱ ه‍. ق./۱۳۱۲ م.

10.    رشید‌الدین فضل‌الله همدانی وزیر غازان و الجایتو و ابوسعید تا سال ۱۳۱۸ م.

11.   تاج‌الدین علیشاه وزیر الجایتو و ابوسعید تا سال ۷۲۴ ه‍. ق./۱۳۲۴ م.

12.   رکن‌الدین صاین وزیر ابوسعید

13.  دمشق خواجه وزیر ابوسعید تا سال ۷۲۷ ه‍. ق./۱۳۲۷ م.

14.   غیاث‌الدین فرزند رشیدالدین فضل‌الله، وزیر ابوسعید تا سال ۷۳۶ ه‍. ق./۱۳۳۶ م.

تحلیل رفتن مغولان در فرهنگ اسلام

هلاکو در ۶۶۳ ق / ۱۲۶۵ م درگذشت و پسرش اباقاخان ایلخان مغولان شد. در فاصله سی سال از مرگ سلطنت اباقاخان و جانشینی غازان‌خان، قوم مهاجم به تدریج در فرهنگ ایرانی تحلیل رفت و با آن انس و خو گرفت. چنان که غازان خان، پیش از عزیمت به جنگ با بایدو، اسلام آورد، و در همان آغاز حکومت «۶۹۴ ق / ۱۲۹۵ م»، تمامی عمال مغول را ملزم به قبول اسلام کرد. پس از آن دستور داد تا تمامی معابد بودایی و نیز کلیساهای مسیحی و کنیسه‏های یهودی را ویران سازند. هر چند اسلام آوردن غازان خان، مقبول بسیاری از امیران و شاهزداگان مغول واقع نشد و غازان خود را مجبور به تصفیه و قتل این مخالفان دید.

غازان که پس از روی آوردن به اسلام، نام محمود یافت در ایجاد نظم و امنیت، وضع قواعد و قوانین عادلانه اهتمام بسیاری ورزید و سنت‌های نیکوی فراوانی از خود به یادگار گذاشت. با این وجود، عمر این ایلخان سازنده و اصلاحگر مغول به درازا نیانجامید و پس از نه سال سلطنت در جوانی و در سی و سه سالگی به سال ۷۰۳ ق / ۱۳۰۴ م چشم از جهان فرو بست و برادرش الجایتو به جای او نشست.

اولجایتو که با نام مسلمانی محمد خدابنده معروف شد، ظاهراً چون گرایش به تشیع داشت، مخالفان شیعه او را بیشتر خر بنده خواندند. وی پس از تحکیم قدرت، رعایت قانون اسلام و یاساهای غازانی را الزام کرد. شهر سلطانیه را در محلی که غازان قصد بنای یک شهر تازه را در آن داشت، به وجود آورد و آن را تختگاه خویش ساخت «۷۰۴ ق / ۱۳۰۴ م».

اولجایتو نخست به مذهب حنفی گرویده بود، اما مشاجرات و اختلاف‌های شافعی و حنفی که در اردوگاه او شدت یافته بود، وی و بسیاری از امیران فصول را از گرایش به اسلام پشیمان و نگران ساخت. در این بین به مذهب تشیع تشویق شد و فرمان داد تا نام خلفای سه گانه را از خطبه و سکه انداختند. مع‌هذا، چون اکثریت رعیت را مایل به تسنن دید، بار دیگر نام خلفای سه گانه را در سکه و خطبه آورد. اولجایتو هم مثل بیشتر ایلخانان دیگر در شرابخواری و شهوت رانی گزافه روی می‏کرد. وی در سی و پنج سالگی به دنبال یک بیماری وفایت یافت «۷۱۶ ق / ۱۳۱۶ م».

نابودی دستاوردهای مغولان به دست ابوسعید بهادرخان

پسرش ابوسعید بهادرخان به هنگام جانشینی بیش از سیزده سال نداشت، از این رو به سادگی آلت دست امیران و وزیران قرار گرفت. عشق به شراب و حرمسرا هم او را از پرداختن به امور مملکت مانع شد به همین دلیل ساده‏تر آن دید که آن را به امیر چوپان واگذار کند. طولی نکشید که زمینه‏های رشد و ترقی که توسط اخلاف بهادر خان، بنیانی یافته بود به دست این ایلخان بر باد رفت. اجحاف و تعدی به مردمان، طغیان امیر چوپان و پسرش امیر تیمورتاش و داستان‌های عشقی و بد نامی بهادر خان، رفته رفته حکومت ایخانان را فروپژمرد. افزون بر این رقابتها مدعیان قدرت و تحریکات مخالفان نیز قدرت این سلاله را به تحلیل برده بود. قتل امیر اشرف «۷۵۹ ق / ۱۳۵۸ م» واپسین امیر ایلخانی، زوال و فرومردن نهایی این سلاله را اعلام داشت.

پایان کار مغولان

دوران ایلخانان هر چند با نظم و انضباط آغاز شد، اما در بی نظمی و هرج و مرج مقاومت ناپذیری پایان یافت. به طوری که تجربه حکومت ایلخانان در ایران دگرگونی اجتماعی جالبی را در تاریخ به معرض آزمون آورد. این که در فاصله دو نسل، ایلخانان اسلام آوردند، تجربه انحلال قوم فاتح را در فرهنگ قوم مغلوب یک بار دیگر در تاریخ ایران به صورت یک واقعیت تسلی بخش و قابل اعتماد به منصه ظهور رساند. سلاله یک قوم مهاجم سرانجام در طی دو نسل، مدافع قلمرو ایران شدند که از آن در برابر تهاجمات دیگران و هجوم بیگانگان جانانه دفاع کردند. ارتباط آنهادست کم شروع جالبی برای روابط بازرگانی شرق و غرب شد.

توسعه علوم در عهد مغولان

در عصر آنها طب، نجوم و ریاضیات در ایران توسعه قابل ملاحظه‏ای یافت. به طوری که عدم توجه این قوم به زبان فارسی نیز با اظهار علاقه زیادی که به تاریخ نشان می‏دادند جبران شد. چرا که کتابهای تاریخی قابل ملاحظه‏ای در این دوره به فارسی تدوین شد که جامع التواریخ رشیدی در آن میان شاید نخستین تجربه موفق در نگارش دسته جمعی و گروهی تاریخ بود. به علاوه توجه برخی از این ایلخانان به ایجاد بناهای عظیم و آبادانی، در خاطر نسلهای بعدی به منزله جبران گذشته ی اخلاف وحشی این قوم در ایران بود، چنان که پیدایش سبک تلفیقی ممتاز در تاریخ معماری ایران، نتیجه کوششهای برخی از این امیران بود.

ملوک الطوایفی در ایران در پایان عهد ایلخانان

بلیه مغولان و حکومت ایلخانان در ایران، دوره‏ای از افول و انحطاط ایرانیان را به همراه آورد. زوال اخلاق و معنویات و رواج دکان ریا و میدان دار شدن مدعیان و متشبهان و کارگزاران ناشایست و مال اندوز، بر پریشانی اوضاع و نابسامانیهای اجتماعی هر چه بیشتر می‏افزود. در پایان روزگار ایلخانان و ضعف و زوال قدرت آنان، سرزمین ایران، شاهد ظهور دوباره ملوک‌الطوایفی در عرصه فرمانروایی از یک سو و نهضت‌های مردمی و انقلابی با ماهیتی ضد دولتی از سوی دیگر شد. نهضت سربداران، جنبش سمرقند و نهضت عامّه، جلوه‏ای از روح مردم به تنگ آمده از اوضاع بود.

تصمیم ایران به عدم بازگشت به دنیای مغولان

با آن که بعد از ایلخانان دولت کوته عمر چوپانیان و سلاله ماجراجو و بی ثبات ایلخانیان، توانستند دست کم برای مدتی کوتاه تفوق عنصر مغول را در عرصه رویدادهای سیاسی ایران حفظ نمایند، اما اعاده آن قدرت برای مغولان دیگر ممکن نشد. ادامه پاره‏ای از شیوه‏های حکومت و یاساهای مغول در قلمرو کوچک طغاتیموریان جرجان، و در دستگاه آل کرت و آل مظفر هم به پایندگی و بقای دنیای چنگیز خانی کمکی نکرد. هر چند ایران تا نیل به یکپارچگی و استقلال، هنوز راه درازی در پیش داشت، اما بازگشت به دنیای مغول هم، دیگر برایش تصور کردنی نبود. حتی تیمور، که با یورشهای خونین و وحشیانه‏اش، یک چند خاطره دوران چنگیز را باز به یاد آورد، موفق نشد آن دوران را از نو برقرار سازد. با اینحال، از پایان عهد ایلخانان تا عهد تیمور، نوعی ملوک الطوایفی در ایران ادامه یافت که دوام آن تقریباً سراسر کشور غرق در جنگهای محلی، هرج و مرجهای اداری و اغتشاشهای ناشی از ناامنی گردید، و غلبه جهل، فساد، ریا و دروغ را در تمامی رویدادهای عصر آشکار ساخت.

ملوک الطوایفی عصر مغول و نزاع‌های حکمرانان محلی

این ملوک الطوایفی که سراسر ایران زمین را دچار اغتشاشهای طولانی ساخت، خاندانهای گوناگون محلی را در برابر یکدیگر به پیکار واداشت. پیکارهای میان فرمانروایان محلی، باعث غارتها و کشت و کشتارهای بسیاری در آبادیها، شهرها، و ولایات گوناگون شد. این شهرها و ولایات هر از چندی دست به دست می گردیدند. از این میان؛ چوپانیان در آذربایجان و اران و ولایات جبال، جلایریان در عراق عرب و بعدها در تمامی قلمرو چوپانیان، طغا تیموریان در جرجان و خراسان غربی، آل کرت در هرات و خراسان شرقی، ملوک شبانکاره در بخشی از فارس، اتابکان سلغری و قراختاییان در فارس و کرمان، آل اینجو در فارس و اصفهان، اتابکان لر بین اصفهان تا خوزستان، اتابکان یزد در ولایات تابع آن حوالی و شماری امیر نشین در طبرستان و مازندران که از هم مستقل و با هم در حال ستیز بودند.

هر چند برخی از این حکومتهای ملوک الطوایفی در فرجام روزگار ایلخانان بر افتادند، اما جدایی قلمرو آنها همچنان باقی ماند و حکومت ملوک الطوایفی که بعد از عهد تیمور هم به صورتهای دیگر ادامه حیات یافت، تا چندین سده بعد از بلیه مغولان، سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و بی نظمی و اغتشاش کرد که رهایی از آن، نیازمند حکومت مرکزی مقتدر بود و نیل بدان تا عهد صفوی برای ایرانیان ممکن نشد.

ایران خسته از یکصد و پنجاه سال سلطه ملوک الطوایفی

از فاجعه تهاجم چنگیز خان تا فاجعه تیمور گورکانی تقریباً یک صد و پنجاه سال به درازا انجامید. سپس در پایان یک سده دیگر وفات تیمور، ایران واپسین دوران ملوک الطوایفی تاریخی خود را پشت سر گذاشت و وارد دوره‏ای شد که تاریخنگاران جدید، غالباً آن را اعتلای ایران به مرحله دولت ملی خوانده‏اند، عهد صفوی. فاجعه چنگیز در قلمرو پارسی زبانان سرانجام به حدود ماوراء النهر محدود شد ،اما فاجعه تیمور از همانجا آغاز گشت و از میان ویرانه‏های دولت چنگیز خانی شکل گرفت. در مدت فرمانروایی تیمور و اخلاف او سراسر ایران از خراسان و مازندران تا فارس و آذربایجان، عرصه تاخت و تاز ترکمانان آسیای صغیر و ترکان آسیای میانه بود. هنوز چند نسل لازم بود، تا ایرانیان، وفاق ملی و نیاز به آن را از میانه فلاکتها و ویرانیها و کشتارها، تجربه کنند و آن را باور بدارند. عهد صفوی، تنها طلایه دورانی از اقتدار مرکزی و فرو پاشی و از میان رفتن ملوک الطوایفی در ایران نیست، بلکه نشستن این باور در وجدان عمومی مردمان بود.

جستارهای وابسته

منبع

  • دانشنامهٔ رشد
  • طبقات سلاطین لین پول
  • تاریخ عباس اقبال
  • تاریخ ایران کمبریج، جلد پنجم از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، جی.‌آ.بویل، انتشارات امیرکبیر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد