تحقیق

تحقیق دانش آموزی

تحقیق

تحقیق دانش آموزی

آفرینش

مگر خداى متعال بى‏نیاز از همه چیز نیست، پس فلسفه آفرینش چیست؟ چه نیازى داشت که جهان را آفرید؟

در پاسخ به این سؤال باید دانست، هدف مندى همیشه با نیاز تلازم ندارد، بلکه به هر میزان موجودى کامل تر و بى نیازتر باشد به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مى‏کند و این از ویژگى ها و نشانه‏هاى موجود کامل و مهربان است. براى آگاهى بیشتر در این باره خوب است به مطالب زیر توجه کنید:
درباره خدا این سؤال روا نیست که خدا هدفش از خلقت چه بود. چرا روا نیست؟ براى این که اگر فاعل ناقص باشد حتماً هدفى دارد که براى رسیدن به آن هدف کارى را انجام مى‏دهد، بین این فاعل و آن هدف کار واسطه است، تا فاعل کمال خود را بازیابد. اما اگر آن فاعل نامتناهى و کمال محض بود، کمبودى ندارد تا کارى انجام دهد و بوسیله آن به مقصد برسد.
در سوره ابراهیم فرمود: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» ؛ ابراهیم (14)، آیه 8. اگر همه مردم روى زمین کافر بشوند نقصى بر خدا وارد نیست و کمبودى براى خدا ایجاد نمى‏شود.
بعضى‏ها کارى را انجام مى‏دهند براى این که سودى ببرند، مثلاً کسى خانه‏اى را مى‏سازد که در آن سکونت کند یا خانه‏اى مى‏سازد که بفروشد و از آن سود ببرد. غرض از خانه‏سازى در اینجا، سود بردن صاحب خانه است. گاه هدف از ساختن این بنا سود بردن نیست، جود کردن است، مثل کسى که وضع مالى‏اش از راه حلال درست است، مسکن دارد و در عین حال براى دانشجویان خوابگاه مى‏سازد. او سودى نمى‏برد ولى جود مى‏کند، اگر این کار را نکند ناقص است، سخا ندارد، چون مى‏خواهد به جود و سخا که یک کمال است برسد خوابگاه مى‏سازد.
پس بعضى‏ها ناقصند، کار انجام مى‏دهند تا سود ببرند، بعضى‏ها ناقصند کارى انجام مى‏دهند تا جود کنند. ذات اقدس اله نه از قسم اول است نه از قسم دوم، نه جهان را آفرید که سودى ببرد (یک) و نه جهان را آفرید که جودى کند [که اگر نکرده بود ناقص بود معاذاللّه‏] او «غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ» است. کسى که هستى محض و کمال صرف است کمبودى ندارد تا کارى را انجام دهد و آن کمبود را رفع کند؛ بلکه چون عین کمال است، جود و سخا از او ترشح مى‏کند و نشأت مى‏گیرد. او خودش هدف است و عین‏الهدف، منزّه از آن است که هدف داشته باشد. جوادى آملى، عبدالله، توصیه‏ها، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها، ص 61 و 62.
پاسخ مطلب دوم این است که انسان موجودى است که هم مى‏اندیشد و هم کار مى‏کند، بنابراین باید براى اندیشه و کار انسان هدف در نظر گرفته شود. درباره اندیشه، قرآن کریم فرمود: هدف از آفرینش انسان این است که او جهان را با دیدگاه الهى ببیند و بشناسد. «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً» ؛ طلاق (65)، آیه 12. این مجموعه آفریده شد تا شما با دید الهى جهان را ببینید و بدانید همه این‏ها مخلوق یک مبدأ است، مبدأیى بنام خدا که عین قدرت است و بکل شى‏ء قادر است، عین علم است و بکل شى‏ء علیم است، چیزى از علم و قدرت او خارج نیست.
اعتقاد به مبدأیى که علم و قدرتش نامتناهى است براى ما سازنده است، به این صورت که چون او به همه چیز عالِم است پس مواظبیم که آلوده نشویم و چون به همه چیز تواناست مواظبیم کارها را با او در میان بگذاریم و فقط از او بخواهیم.
در آیه مذکور فرمود: یکى از اهداف آفرینش انسان این است که عالم بشود به علمى که به درد او مى‏خورد، علمى که او را به غیرخداوند واگذار نکند، نه به خودش متکى کند نه به غیرخدا، این هدف بخش علمى انسان.
در مورد بخش عملى در قسمت‏هاى پایانى سوره «ذاریات» آمده که: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ». ذاریات (51)، آیه 56. یعنى آفرینش جن و انسان براى این است که خداپرست شوند و غیرخدا را نپرستند، چون ممکن نیست بشر دین نداشته باشد. هر کسى بالاخره یک دینى دارد یعنى یک قانونى را احترام مى‏کند، حرف کسى را گوش مى‏کند، اگر آن کس خدا بود دین این شخص اسلام است که «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»؛ آل‏عمران (3)، آیه 19. و او مسلّماً اوامر خدا را اطاعت مى‏کند، از نواهى پرهیز مى‏کند و از ارشادات خدا کمک مى‏گیرد.
اگر این راه را طى نکرد و نفس خود را به جاى خدا نشاند، مى‏شود هواپرست. اینکه بعضى‏ها مى‏گویند من هر چه مى‏خواهم مى‏کنم یعنى هواى من خداى من است، من هر جا بخواهم مى‏روم، هر چه بخواهم مى‏کنم یعنى دین من برابر هوس من تنظیم مى‏شود، این همان است که ذات اقدس اله در قرآن فرمود: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»؛ فرقان (25)، آیه 43. چنین کسى هواپرست است و اگر مشکلى براى او پیدا شد این هواپرست آهش به جایى نمى‏رسد. نتوان زدن به تیر هوایى نشانه را.
بنابراین هیچ کس بى‏دین نیست، یا خداپرست است یا هواپرست. لذا قرآن کریم فرمود: انسان باید در بخش عمل خداپرست و در بخش نظر خدابین باشد. مجموعه این دو هدف علمى و عملى آفرینش را تشریح مى‏کند. جوادى آملى، عبدالله، توصیه‏ها،

خداوند متعال در سوره انبیاء، آیه 16 مى‏فرماید: «و ما خَلَقنا السَّماءَ و الارضَ و ما بَینَهُما لعِبینَ»؛ و آسمان و زمین و آن چه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم.
و در آیه 85 سوره حجر مى‏فرماید: «و ما خَلَقنا السّموتِ و الأرضَ و ما بَیْنَهُما إلا بالحَقِّ...»؛ خداوند آسمان و زمین و آن چه را که میان آن دوست، جز به حق نیافرید.


در خلقت و آفرینش، دو هدف مى‏توان تصور نمود: نخست هدف متوسط، دوم هدف غایى و عالى. با مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم‏السلام) روشن مى‏شود که هدف متوسط، خلقت براى عبادت و بندگى خداست؛ این مطلب در همه پدیده‏هاى عالم سارى و جارى است. خداوند در آیه 44 سوره اسراء، درباره همه اشیاء مادى عالم مى‏فرماید: «... و إن ِمن شىٍ‏إلاّ یُسَبِّح بحمدِهِ ولکن لا تَفقهُون تَسبیحَهُم...»؛ همه موجودات تسبیح خدا مى‏گویند، اما شما تسبیح آن‏ها را نمى‏فهمید.
و درباره انسان و جن نیز در سوره ذاریات، آیه 56 مى‏فرماید: «وَ مَا خَلقتُ الجِنَّ و الإنسَ إلاّ لِیَعبُدُونِ»؛ آفرینش انسان و جن براى بندگى است.
بنابراین از دیدگاه وحى، همه هستى تسبیح گوى ذات او هستند و مشغول عبادت، و عبادت هم هدف متوسط خلقت است.1
اما هدف عالى و غایى، وصول به مبدأ نور هستى است. یعنى منتهى الیه سیر مخلوقات، اوست: «وَ أَنّ إلى رَبِّکَ المُنْتهى‏»؛2 انتهاى سیر انسان به سوى پروردگار است.

«
إنَّ إلى رَبّکَ الرُّجْعى‏»؛3 برگشت به سوى خداست.

«
إنا لِله و إنا اِلَیه راجِعون»؛4 که همگى این آیات، غایت سیر را روشن مى‏کنند. پس روشن شد که هدف غایى خلقت، به کمال رسیدن همه موجودات و رسیدن انسان به مقام قرب الهى است.
در این جا دو مطلب دیگر را نیز باید مورد توجه قرار داد: نخست این که خداى تعالى، فیاض به تمام معنا است، و باران رحمت او بر سر بندگان، همیشه مى‏بارد و مانعى هم براى آن نمى‏توان تصور کرد. به دیگر سخن، مقتضى موجود و مانع مفقود است، پس باید خلق کند؛ چون لازمه ذات او خلاقیت و فیاض بودن است.
دوم این که آیا خدا در آفرینش ذى نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سود به خلق برمى‏گردد، نه به خالق؛ یعنى خدا ذى نفع نیست، یا به عبارت دیگر، ناقص نیست که با این کار به کمال برسد، بلکه سود به مخلوق برمى‏گردد.
من نکردم خلق تا سودى کنم‏
بلکه تا بر بندگان جودى کنم‏


به دیگر سخن، آفرینش نوعى احسان و فیض است از جانب خدا نسبت به مخلوقات؛ و چنین آفرینشى حُسن ذاتى دارد؛ و قیام به انجام فعلى که ذاتاً پسندیده است، جز این که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگر نیاز ندارد. بنابراین اگر کسى سؤال کند که چرا خالق منان دست به چنین کار پسندیده بالذات زده است؟ در پاسخ باید گفت: خداوند که فیاض على الاطلاق است، با توجه به این که مى‏توانست موجودى را خلق کرده و به کمال برساند، اگر چنین نمى‏کرد، جاى پرسش داشت که چرا خداوند متعال با این که مى‏توانست موجودى را خلق کرده و به کمال برساند، این کار پسندیده را انجام نداده است؟5
ممکن است این پرسش نیز در ذهن انسان مطرح شود که مگر خداوند نیازمند پرستش بندگان است؟
در پاسخ مى‏گوییم: همان طور که مى‏دانید، هدف از فعل، در خداوند متعال و انسان‏ها متفاوت است. هدف در افعال انسان عبارت است از: فایده‏اى که هنگام فعل، انسان در نظر مى‏گیرد و براى رسیدن به آن تلاش مى‏کند. یعنى هدف انسان از فعالیت‏هایش رفع کمبودها و نیازمندى‏هاى خودش مى‏باشد. اما درباره خداوند نمى‏توان گفت که هدف از فعل او تأمین نیازمندى‏ها و رفع نواقص است؛ زیرا خداى متعال به چیزى نیاز ندارد تا براى تأمین آن کارى انجام دهد. او کمال مطلق است و هر کس هر چه دارد و هر بهره‏اى که از هستى داشته باشد، از او گرفته است و در ذات خود فاقد چیزى نیست تا با انجام دادن کارى کامل شود؛ بلکه هدف از افعال خداوند، تناسب با ذات الهى داشتن یا رفع نیاز بندگان است.
عبادت هم جزو اهداف آفرینش است و از اهداف متوسط براى رسیدن به کمال نهایى و غایى مى‏باشد و فایده عبادت، تنها عاید بنده مى‏شود و او را پرورش داده، از نقص به کمال مى‏برد و در عبادتِ بنده هیچ فایده‏اى براى خداوند متصور نیست.
بنابراین، همان طور که اشاره شد، هدف غایى از آفرینش انسان، تکامل و وصول به رحمت الهى است و افرادى مى‏توانند از این رحمت و فیض الهى استفاده کنند که به نهایت درجه تکامل رسیده باشند. از این رو، اثر تکامل، آرامش در سایه سار رحمت الهى است. خداوند در آیه 118 و 119 سوره هود مى‏فرماید: «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ* إلاّ مَن رَحِمَ رَبُّکَ و لِذلِک خَلَقَهم»؛ آنان همواره در اختلافند؛ مگر آن چه پروردگارت رحم کند و براى همین (رحمت) آنان را آفرید.
که این باعث ورود به بهشت و زندگى جاویدان در آن جا مى‏شود.6
چنان که مولاى متقیان مى‏فرماید: «بى گمان، خداى سبحان دنیا را مقدمه‏اى براى زندگى پس از آن قرار داده است و آن را براى مردم بوته آزمونى شمرده است تا هر آن که را نیکوکارتر است، باز شناسد. این است که ما براى دنیا آفریده نشده‏ایم و مأموریت مان تلاش در جهت آن نیست، بلکه براى آزمایش در دنیا نهاده شده‏ایم.»7
در پایان، مناسب است به «هدف نهایى» در کارهاى انسان نیز اشاره‏اى کنیم:
از ویژگى‏هاى هدف نهایى این است که هر چه باشد، چون و چرا نمى‏پذیرد. توضیح این که اگر از دانش آموزى بپرسیم: براى چه درس مى‏خوانى؟ مى‏گوید: براى این که به دانشگاه راه یابم. باز اگر سؤال کنیم: دانشگاه را براى چه مى‏خواهى؟ مى‏گوید: براى این که دکتر یا مهندس شوم. مى‏گوییم: مدرک براى چه مى‏خواهى؟ مى‏گوید: براى این که فعالیت مثبتى انجام دهم و درآمد خوبى داشته باشم. باز اگر بپرسیم: درآمد خوب را براى چه مى‏خواهى؟ مى‏گوید: براى این که زندگى آبرومند و مرفهى داشته باشم و سرانجام مى‏پرسیم: زندگى مرفه و آبرومند براى چه مى‏خواهى؟ در این جا مى‏بینیم، لحن سخن او عوض مى‏شود و مى‏گوید: خوب براى این که زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم. یعنى همان پاسخ سابق را تکرار مى‏کند و این پاسخ نهایى او به شمار مى‏رود. دلیل آن هم این است که او همواره بر پاسخ پایانى خویش تأکید خواهد کرد.
در این جا هم وقتى گفته مى‏شود: هدف از آفرینش چیست؟ مى‏گوییم: براى تکامل انسان و دریافت رحمت خدا. اگر پرسیده شود: تکامل و قرب پروردگار براى چه منظورى است؟ مى‏گوییم: براى قرب به پروردگار! یعنى این هدف نهایى است و همه چیز را براى تکامل و قرب مى‏خواهیم. اما قرب و دریافتِ رحمت، ذاتاً ارزشمند است و ماوراى آن خوبى دیگرى نیست.8

بین فلسفه نبوت و فلسفه آفرینش ارتباط و آمیختگى ویژه‏اى وجود دارد؛ به این معناکه اگر از میان دیدگاههاى مختلف در مورد فلسفه و هدف از آفرینش و خلقت، دیدگاهى‏خاص نداشته باشیم، ضرورت نبوت قابل اثبات نخواهد بود.

با توجه به نزدیکى ذهن انسان به الگوهاى صنع بشرى، فلسفه آفرینش و خلقت،مشابه صنعت بشرى پنداشته مى‏شود ولى باید توجه داشت که الگوى بشرى، عیناً برآفرینش خداوند قابل تطبیق نیست. در صنعت بشرى، همیشه سه عنصر جدا از یکدیگرقابل تصور است: اول صانع یا سازنده، دوم مصنوع یا ساخته شده و سوم هدف از صنع‏یا ساخته. در صنعت بشرى همواره انگیزه و هدف از صنعت و منافع ناشى از آن به‏صورت مستقیم یا غیرمستقیم به سازنده آن برمى‏گردد اما در مورد صنع الهى، دو عنصربیشتر وجود ندارد. هدف خلقت و منافع ناشى از آن‏را نمى‏توان به خداوند نسبت داد وعنوان کرد که: خداوند همچون آدمیان براى تأمین یکى از نیازهاى خود دست به خلقت‏زده است. خداوند بى‏نیاز است و خلقت او از سر نیاز به آفریده‏هاى خویش نیست[1] بلکه ‏خلاقیت، فیاضیت و نورانیت ذات او علت خلقت اوست.

سؤالى که در اینجا مطرح مى‏شود این است که آیا خلقت عالم بى‏هدف یا بیهوده‏است یا هدفى را تعقیب مى‏نماید؟ در پاسخ باید گفت: چون خداوند حکیم است وحکیم کار بیهوده انجام نمى‏دهد، خلقت عالم هدفدار است.  بنابراین بى‏هدف تلقى‏کردن خلقت خداوند با حکیم بودن وى سازگار نیست.[2]

اگر هدف خلقت را نتوان به خداوند نسبت داد، باید آن‏را در خود خلقت جستجو کردچون ربوبیت تکوینى خداوند در آفرینش تخلف‏ناپذیر است و در متن خلقت تجلى‏مى‏کند و هدف آفرینش از خود آفرینش جدا نیست، بنابراین راه تشخیص هدف خلقت،مطالعه خود آفرینش است. پس مجموعه مسیر، چگونگى زیست، قانونمندى حاکم برخلقت و آثار هر پدیده، گویاى هدف خلقت آن پدیده است.[3]

مجموعه استعدادهاى هر پدیده، در جهت تحقق و شکوفا شدن هدف همان پدیده‏قرار مى‏گیرد لذا مى‏توان گفت: هدف خلقت «شکوفا شدن استعدادهاى مختلف مخلوق‏است.»

با وجودى که مى‏توان همین تعریف کلى را براى هدف از خلقت انسان نیز در نظرگرفت ولى هدف آفرینش انسان از جهاتى با بقیه موجودات متفاوت است. بر خلاف‏دیگر موجودات که مسیر تعیین شده حیات آنان از قبل طراحى شده است و خواه ناخواه‏همان مسیر را طى مى‏کند، انسان مى‏تواند با خودآگاهى و اراده آزاد، اهداف زندگى‏خویش را آگاهانه و آزادانه طراحى کند و استعدادهاى خود را آنگونه که مى‏خواهدشکوفا سازد. او مى‏تواند هویت خویش را به گونه‏اى شکل دهد که به آنچه که خودمى‏خواهد نایل شود. بنابراین به معنایى دقیق‏تر مى‏توان گفت: هدف از آفرینش انسان«کمال اختیارى» اوست.

پرسش مهمى که در اینجا مطرح مى‏شود این است که: آیا انسان همچون دیگرموجودات، به تنهایى قادر است تمام نیازهاى خود را تأمین نماید و با شکوفا ساختن‏استعدادهاى مختلف خویش، به کمال لایق خود نائل شود؟ یا لازم است از خارج عالم‏محسوس، خداوند به گونه‏اى وى را براى رسیدن به آن کمالات، یارى رساند؟ او در این‏خصوص خودکفاست یا وابسته؟ غنى است یا فقیر؟

پاسخ این پرسش دقیقاً به «انسان‏شناسى» و «جهان‏شناسى» افراد مربوط مى‏شود.تفاوت در پاسخ به این پرسش که کمال انسان به چیست؟ و توانایى او در تحقق بخشیدن‏به این کمال تا چه حد است؟ اهداف، روشها و دیدگاه‏هاى متفاوتى را فراروى انسان‏مى‏گشاید.

اگر جهان را همین جهان طبیعت بدانیم و کمال و سعادت انسان را، برخوردارى هرچه بیشتر از نعمت‏ها و رفاه دنیوى، اقتدار، امنیت، آزادى، نظم، عزت و عدالت‏اجتماعى تلقى کنیم ممکن است بگوئیم انسان حداقل در عصر حاضر خودکفاست وتوانایى برآورده ساختن نیازهاى خود را دارد. در این صورت نیازى نیز به خدا، انبیا وادیان براى هدایت خود ندارد. برعکس در صورتى که هدف خلقت انسان را در نوع‏دیگرى از جهان‏شناختى با ابعاد عمیق‏تر و وسیع‏تر مورد توجه قرار دهیم و سعادت او رادر انتقال به عالمى متفاوت از این محدودیت‏ها بدانیم یا کمال او را در نزدیک‏شدن به‏کامل‏ترین موجود هستى تلقى کنیم و از طرف دیگر توانایى او را در رسیدن به این اهداف‏محدود بدانیم، نیاز ما به خداوند، انبیا و دین قابل توجیه خواهد بود.

پس نکته قابل توجه در اینجا این است که تفاوت در نگاه به کمال انسان و باور به‏میزان «توانمندى انسان» در تأمین تحقق این کمال، «انتظار ما از دین» و تعریف خاصى ازدین را نتیجه خواهد داد. بنابراین قبل از هر چیز باید به این مهم پرداخته شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد