مزدک پسر بامداد از مردم استخر فارس، درگذشته در ۵۲۴ یا ۵۲۸ پس از میلاد بود.
وی در نیمه قرن پنجم میلادی نهضت اجتماعی مهمی ایجاد کرد که از آن به عنوان کمونیسم ایرانی یاد کردهاند.[نیازمند منبع] شهرت مزدک مقارن شاهنشاهی قباد ساسانی به اوج رسید. اوضاع مملکت در این زمان سخت آشفته بود و هبتالیان از جانب مشرق و شمال پی در پی به ایران هجوم میآوردند. کشمکشهای شدید و خونین مذهبی بین موبدان زرتشتی و یهودیان، فرقههای مختلف مسیحی با یکدیگر و دولت ایران با مسیحیان که آنان را عوامل امپراتوری روم میدانست، در جریان بود. خشکسالیهای پیاپی نیز مردم گرسنه و محروم را به عصیان وامیداشت.
مزدک در زمان حکومت قباد دعوی پیامبری کرد.
مزدک از روحانیون مانوی بود و بر پایهٔ آموزههای مانی در باب آفرینش و جهان دیگر معتقداتی ویژه داشت. وی به دو اصل نور و ظلمت و رهایی نهایی نور معتقد بود و میگفت انسان باید از علایق دنیوی بپرهیزد تا هرچه بیشتر به رهایی نور از بند ظلمت ماده یاری داده باشد. اما وی به خلاف مانی ازدواج را منع نمیکرد و داشتن یک همسر را کافی میدانست. مزدکیان همچینین گیاهخوار بودند و باور داشتند که با کردار نیک و بدون انجام امور ظاهری دینی میتوانند رستگار شود.
چنین بر میآید که مزدک ازدواج زنان با مردانی بیرون از طبقات روحانی و اشرافی را جایز دانسته و داشتن بیش از یک زن را ناروا میشمرده چرا که بنا بر گواهیهای متعدد تاریخی در مورد شمار بسیار زیاد زنان در شبستانها و حرم سراهای ساسانی سخن مکرر آمدهاست.[۱][۲]
از نظر اجتماعی مزدک از استاد خود، زرتشت خورگان، پیروری میکرد که سالها در بیزانس به سر برده بود و با کتب فلسفی یونان از جمله جمهور افلاطون آشنایی داشت. مزدک با توجه به جنبه علمی این معتقدات میگفت خداوند مواهب حیات را برای استفاده همگان آفریدهاست. اما حرص و زیاده خواهی و انباشتن مال به خشونت و بدرفتاری و نابرابری میانجامد. این گونه باورها با نظام اجتماعی عصر ساسانی به هیچ روی سازگار نبود. زیرا در آن جامعه، طبقات از یکدیگر جدا بودند و کسی نمیتوانست، ولو به لیاقت و استعداد، از حد اجتماعی خود تجاوز کند. مزدک که سخنوری ورزیده بود و نفوذ کلام بسیار داشت به هواخواهی مردم مستمند از درباریان میخواست که دست به تعدیل ثروت زنند.
بدین ترتیب، نهضت مزدک به انقلابی اجتماعی تبدیل گردید و، با آن که مزدک پی روان خود را از ستیز و کینه جویی منع کرده بود، کار به خشونت و افراط کشید. اما آنچه که از آن به عنوان اشتراک در زن و خواسته نام برده شدهاست نه دزدیده شدن زنان حرمسرا بوده و نه دزدی مال و اموال نجبا چرا که مزدک خود روحانی معتقدی بودهاست. آنچه که در این قیام رخ داد واکنش روستاییان به فشار و ظلمی بود که بر آنها میرفت. علاوه بر آن آیین عیاشی دسته جمعی به سبب آنکه از آیینهای باستانی روستاییان بوده در میان آنان مرسوم بود. در این میان بعضی نجبا نیز به صف مزدکیان پیوستند. قباد یکم، شاهنشاه ساسانی، نیز خود با اصلاحات اجتماعی موافق بود و از مزدک حمایت میکرد. اما بعدها بر اثر وقایعی تغییر رای داد. در پایان شاهنشاهی قباد، پسرش خسرو اول، که بعدها انوشیروان لقب گرفت، مجلس مناظرهای ترتیب داد که در آن روحانیان زرتشتی و مسیحی حریف مزدکیان بودند. مزدکیان مغلوب و قتل عام شدند. گفتهاند که در یک روز دوازده هزار مزدکی کشته شد. کتابهای ایشان را سوزاندند و اموالشان را مصادره کردند.
پیام مزدک
ثعالبی از قول مزدک مینویسد: «خداوند وسیله معیشت را در زمین نهاد تا مردم آنها را به تساوی میان خود تقسیم کنند چنانکه هیچ یک از آنان نتواند بیش از سهم خود بگیرد، اما مردم به یکدیگر ستم ورزیدند و در پی آن بر آمدند تا بر دیگری برتری یابند؛ زورمندان ناتوانان را بشکستند روزی و دارایی را برای خود گرفتند. بسیار ضروری است که از توانگران بگیرند و به تهیدستان دهند چنانکه همه در دارایی برابر گردند. هر آنکه در خواسته، زن و کالا فزونی حق او بر آنها بیش از دیگران نیست.»[۳]
همیگفت هر کو توانگر بود/تهیدست با او برابر بود
نباید که باشد کسی بر فزود/ توانگر بود تار و درویش پود
جهان راست باید که باشد به چیز/ فزونی فزونی توانگر حرامست نیز
زن و خانه و چیز بخشیدنیست/ تهیدست کس با توانگر یکیست
من این را کنم راست تا دین پاک/ شود ویژه پیدا بلند از مغاک
محمد بن عبدالکریم شهرستانی هم مینویسد: مزدک مردم را از مخالفت، دشمنی و کشتار باز میداشت. چون بیشتر درگیریها به سبب مال و ثروت و زن روی میدهد.[۵]
بدین ترتیب او خواستار مساوات و برابری مردم و مالکیت و توزیع عادلانه زن و خواسته بودهاست. با بررسی و غور در ساختار نظام ساسانی و قوانین حقوقی مربوط به زنان ساسانی میتوان به درستی فهمید که مزدک برای کاستن امتیازات طبقات بالا، تعدیل و تغییر قوانین به سود تهیدستان تلاش میکردهاست. از جمله توزیع ثروت از طریق تقسیم اراضی بزرگ، جلوگیری از احتکار، تعدیل سهم مالکان از بازده زمین، ادغام آتش مقدس و کاستن تعداد آتشکدهها و ساده کردن سازمان دستگاهی موبدان زرتشتی و به دنبالش کوتاه کردن دست روحانیون در امور اجرایی کشوری.[۶]
اما افکار مزدک پس از او قرنها همچنان پنهانی دوام داشت و انتشار مییافت. نیم قرن پس از او، پسر خاقان بزرگ ترکان غربی، به همراهی فقرا و محرومان اطراف، بخارا را متصرف شد و زمین داران و بازرگانان بزرگ را مجبور به فرار کرد اما خود نیز سرانجام سرکوب شد. در قرن هشتم میلادی نیز در خوارزم براساس عقاید مزدک عصیانی صورت گرفت که دیری نپائید و از هم پاشید.
« | تعالیم مزدک برای همیشه در اذهان تودههای ایرانی ماندگار شد و هر ازگاهی از جائی بهشکلی سر برآورد. در تاریخ ایران چندین متفکر بزرگ تظاهر به مسلمانی میکردند، ولی تراوش فکرشان همان است که مزدک گفته بود. در میان اینها خَیّام و سهروردی (شیخ اشراق) و عین القضات همدانی از همه بارزترند. آندسته از شعرای ایرانی که که ترویج فکر آزادیِ انسان و شادزیستی و دوری از اندوه و آزار انسان و موجودات زنده کردهاند تعالیم مزدک را بازتاب دادهاند. جمعیت «اخوان الصفا» که در سدهٔ چهارم هجری در بصره توسط هفتتن از ایرانیانِ دوزبانه پایهگذاری شد و اصول و فروعِ عقایدشان را در ۵۱ جزوه بهنام «رسائل إخوان الصفاء» منتشر کردند (و بهزودی جریانی بهنام «باطنیان» از درون تعالیمشان بیرون آمد)، از جهات بسیار زیادی بازتابدهندهٔ تعالیم مزدک بودند. حتی در بیرون از ایران نیز آثار تعالیم مزدک را در میان برخی از متفکران ظاهراً مسلمان میبینیم. مثلا، ابوالعَلاء مَعَرّی در سرودههایش یک مزدکی تمامعیار است.[۷] | » |
آرامگاه مزدک
ساختاری هشت ضلعی به نام پیر سرخ در شهر لار کهن وجود دارد که به باور برخی دانشمندان و ایرانشناسان آرامگاه و یادمان مزدک است.
محور تعالیم مزدک بر روی این دو نقطه، یعنی مال برای همه و زن برای همه قرار داشت. مزدک چنان کرد که همه مردم در مال و ملک و همسر و بنده و کنیز مساوی باشند و کسی را بر دیگری برتری نباشد. او ذبح حیوان را تحریم کرد و گفت که برای تغذیه بشر هر آنچه از زمین می روید و هر آنچه از جسم حیوان بیرون می آید، مثل تخم و شیر و کره و .... کفایت می کند.
بر خلاف آن چه که مخالفان سنتی مزدک ادعا می کنند، مزدک نه منادی مرام اباحی بود نه مذهب اشتراکی داشت و نه قیام او یک قیام ضد دینی بود. او منادی عدالت اجتماعی مبتنی بر تعالیم زرتشت بود. او دین داری خدا شناس و درد شناس بود که می کوشید اراده خداوند را در جهان به اجرا در آورد و راه سعادت بندگان خدا را بگشاید. موفقیتی که تعالیم مزدک در جلب لایه هایی از روحانیت زرتشتی و روشنفکران خاندان های اشرافی به دست آورد، ناشی از همین امر بود.
حیات بشر در تفکر مزدک هم سعادت دنیایی بود و هم سعادت جاویدان اخروی که وسائلش را انسان می توانست در این جهان فراهم سازد. بر خلاف مانی که می پنداشت، با زهد و دنیا ستیزی و دوری از لذت های مادی و مهار زدن بر نیازهای جنسی و سختی کشی می توان به خدا رسید، ولی در تفکر مزدک، بر آوردن امیال نفسانی و شاد زیستن و از نعمت ها بهره مند شدن، وسیله پیمودن طریق کمال روحی تلقی می شد. با مطالعه عقاید مزدک متوجه می شویم که او عقیده داشت که فقر و محرومیت، انسان را به فساد می کشاند و بر آوردن نیازهای فطری سبب اصلاح او می گردد.
شهرستانی می نویسد : «مزدک با جنگ و ستیز و کینه کشی مخالف بود و چون این ها به سبب زن و مال اتفاق می افتند، او زنان و اموال را مباح دانست و این دو نعمت را چون آب و آتش و چراگاه برای همگان اشتراکی کرد.»
مزدک معتقد بود که انسان ذاتا خیرگرا و شرستیز است، زیرا فطرت او میل به کمال دارد. طریق کمال او خیرگرایی و نیک اندیشی است، ولی آز انسان از فطرتش بیگانه می سازد و او را به راه شر و بدی می کشاند. آن چه سبب می شود که آز، در کالبد انسان لانه کند و او را بفریبد، محرومیت او از نعمتها است. حرص در جمع آوری مال و دستیابی به قدرت برای حصول مال بیشتر، انسان را به فساد می کشد و او را وادار می کند، دروغ، رشوه خواری، تجاوز جنسی و انواع ستم های ناشی از این ها را برای حصول زن و مال مرتکب شود. کسانی که به آز مبتلا هستند هم به خود و هم به دیگران ستم می کنند و شادی را هم از بین می برند و این بدان علت است که آنها با تجاوزات خود آرامش و امنیت را از جامعه می زدایند.
در اینجا مزدک به ضرورت وجود شاه می رسد. به نظر او از آنجا که وظیفه ممانعت از ستمگری و ستم پذیری از عهده انسان های معمولی بر نمی آید، وجود شاه و دستگاه دولتی متمرکز ضرورت پیدا می کند. شاه به عنوان نماینده خدا بر روی زمین، مسئول تامین سعادت بندگان خداست که رعایای اویند. مزدک ملکوت خدا و ملک شاه (کشور) و ملک تن (بدن انسان) را به هم تشبیه کرده و می گفت که هر کدام از این ممالک، توسط چهار نگهبان و هفت مجری در حیطه دروازه فلک اداره می شود.
چهار نگهبان عبارتند از : فهم (نیروی شناخت)، تمییز (نیروی تشخیص)، حافظه (نیروی باز شناسی)، شادی (نیروی لذت جویی).
هفت نیروی اجرایی که در اختیار این چهارند عبارتند از : سالار، پیشکار، بارور، وکیل، کاردان، مشاور و خدمتکار. این هفت نیرو در دروازه فلک می گردند و انجام وظیفه می کنند. این دروازه فلک عبارتند از : دهنده، ستاننده، برنده، خورنده، دونده، خیزنده، کشنده، زننده، کننده، آینده، رونده و پاینده. این ها در ملکوت آسمان، مجریان اراده خدا در کشور، مجریان اراده شاه و در ملک تن مجریان اراده انسان اند.
این نیروها چنان در تعالیم مزدک جای تعیین کننده ای داشت، که او تاکید کرد هر کس که قوای چهار گانه و دوازده گانه در او جمع باشد خدا گونه می شود و تکالیف شرعی از او ساقط می گردد. از این نقطه نظر هر فرد بشری یک جهان کاملی است که می تواند از همه صفاتی که در خدا وجود دارد، بر خوردار شده و به کمال برسد. این سخنی بود که زرتشت، پانزده قرن قبل از مزدک زده بود و گفته بود که هر کس از فضائل هفت گانه که ملکوت آسمانی اند برخوردار گردد به درجه کمال می رسد و خدا گونه می شود
بنا به گفته کریستین سن، ایران شناس دانمارکی،آئین مزدک یکی از شاخه های دین مانی است که در روم و در روزگار دیوکلسین بوجود آمد.پایه گذار این آئین شخصی بنام زرتشت فرزند خُرکان بوده است.به گفته همین ایران شناس،خُرکان از مردم فسا بوده و همان است که موسس آئین مزدک بوده است.زرتشت حامی مزدک بوده است.محققان معترف هستند که اطلاعات درباره مزدک بسیار اندک است.آنچه درباره او بدست آمده مقرون به صحت نیست.در مورد زادگاه او نیز وضع چنین است و خلاصه همان اطلاعات داده شده نیز با احتمال و تردید همراه است.شاید زادگاه او شهر فسا باشد.شاید زرتشت همان بوندوس باشد که از روم به ایران آمده است.طبری مورخ مشهور زادگاه مزدک را شهر مدریا در شمال شرقی دجله میداند.برخی اسم مزدک و پدرش را بامداد میدانند.دینوری میگوید مزدک از مردم استخر بوده است.در منابع عربی آمده است که مزدک فرزند بامداد در سده پنجم میلادی در زمان پادشاهی قباد ظهور کرد.قباد از پیروان او گردید.در ترجمه طبری آمده است که چون ده سال از عهد قباد بگذشت،مردی بنام مزدک در خراسان و در شهر نسا ادعای پیامبری کرد.بدون شک منابع عربی بنا به عادت دیرینه ،در تحریف بیوگرافی و عقاید مزدک کوشیده اند و تا آنجا که توانسته اند در تهمت بر مزدک و جعل مطالبی منسوب به او خودداری نکرده اند.بنابر این چون تاریخ آن بدست دشمنان تدوین شده و چهره اش را قلم معاندان بر صفحه روزگار نقش کرده اند نمیتوان تصویر روشنی از گفته ها و نوشته هایش بدست داد.ولی آنچه مسلم است این است که مزدک یکی از پیشوایانی بود که اهمیت مسائل اقتصادی و مادی را در زندگی انسانها دریافته و راهی باز کرده که در صورت موفقیت،دگرگونی های ناپیوسته ای در جهان بوجود می آورد.آئین مزدک شاید نخستین دینی بود که امور اقتصادی و مذهبی را با هم آمیخته بود و گامی بود برای بهبود وضع طبقات محروم . این دین زودتر از دورانی که جبر تاریخ اجازه میداد ،مطرح شده بود.مزدکی گری حاکی از جهش فکری عظیمی بود که در جامعه ای متعصب و خشک مغز، محال بود بوجود بیاید و ریشه بدواند
آیین مزدک که به خُرّم («شاد» و «خوش») یا درست دین نیز شهره است، در دوره حکومت قُباد ِ (اول) (488 ـ 531)، شاهنشاه ساسانى، در ایران شکوفا شد. نام این دین برگرفته از نام مزدک، بنیادگذار آن است. مفاهیم اجتماعى آیین مزدک مهم است، به ویژه به این خاطر که اغلب مى اندیشند شکل آغازین و شرقى ِ سوسیالیسم و کمونیسم را داشته است (نولدِکه، 1879؛ کریستن سِن، 1925؛ و دیگران)، اما این یک مبالغه است که مى خواهد آیین مزدک را به یک نهضت اساساًاجتماعى تقلیل دهد (کِلیما،1957).
منابع آشنایى با آیین مزدک (بیزانسى، سِریانى، پهلوى، عربى و فارسى) اندک است و تقریباً همه دشمن این دین به شمار مى آیند. محض نمونه، مزدک ـ نامگ (نامه ى مزدک)، اثرى کوتاه به پهلوى که ابن مُقَفَّع آن را به عربى برگرداند، خطاکارى ها و فریبکارى راهبر بدعت گذاران را نکوهش مى کند. بخش هایى از این متن را نویسندگان مسلمان، از جمله ابوریحان بیرونى، نظام الملک، ابن بلخى و ابن اثیر در آثار خود آورده اند. فردوسى نیز نسخه اى از سرگذشت مزدک را به نظم درآورد. نسخه اى که او {در شاهنامه} به جا گذاشت از یک منبع اَشرافى در دوره ى ساسانى، خوداى ـ نامگ (نامه ى خسروان) به پهلوى که اکنون از میان رفته است، گرفته بود. شهرستانى، نویسنده ى الملل و النحل (قرن یازدهم تا دوازدهم)، اطلاعات به ویژه مهمى درباره ى آموزه ى مزدک در اختیار ما قرار مى دهد، چون احتمالاً اطلاعات را از یک منبع مزدکى گرفته است. با این همه، اطلاعاتى که نویسندگان مسلمان دیگر، مانند طبرى، ثعالبى و ابن ندیم فراهم آورده اند، به همان اندازه مهم است.
آیین مزدک را به منزله نهضتى دینى با میراثى عمدتاً مانوى یا به منزله بدعتى در دین زردشت تفسیر کرده اند (موله، 1960 ـ 1961، ص 1 ـ 28؛ یارشاطر، 1983). شمارى از عناصر این دین با آیین مانى مشترک است، به ویژه عناصرگنوسى که اندکى درآموزه هاى مزدک یافت مى شود، اما بى گمان این دین، خود را تفسیر دوباره اى از دین زردشت معرفى کرد.
زمینه آیین مزدک با دو شخصیت که از آنان به جز نام شان هیچ نمى دانیم، پیوند مى خورد: (یکى) بوُندوس، یک مانوى که روزگارى در زمان فرمانروایى امپراتور دیوکْلِتیان (245 ـ 313) در روم زندگى مى کرد، و (دیگرى) زرادوُشت (پسر خوُرّگان) بودند که آموزه دینى و اجتماعى خود را در پایان قرن پنجم اعلام کرد. این دوره، دوره بحران شدید در دولت ساسانى بود. دوره اى که هون ها در 484 میلادى، دولت ساسانى را شکست دادند وشورشى جدى، نظام اَشرافى، فئودالى و روحانى آن را به لرزه انداخت. نوآورى هاى اجتماعى بى گمان با نگرش گنوسى هماهنگ بود؛ تنها چیزى که در دل داشتند مساوات طلبى و عشق به عدالت اجتماعى بود که کارپوکراتیان ها، زرتشتیان، و افلاطون {پیش از این} بیان کرده بودند. بنابراین براى محققانى که مى کوشند رابطه ى میان نهضت کارپوکراتس و نهضت مزدک را دریابند دلایل خوبى وجود دارد (کِلیما، 1957، 1977؛ یارشاطر، 1983).
مزدک، این مساوات طلب بدعت گذار (زَندیق، «اهل تأویل»)، این را تعلیم مى داد که معبود متعال فاقد اراده متعال بود و این که هستى معلول آمیزه یا مفارقت ِ کاملاً تصادفى ِ نور و ظلمت است. او از سه عنصر آب و آتش و خاک سخن مى گفت و از چهار نیروى بینش، ادراک، مراقبه و سرور، که با هفت وزیر که در دوازده باشنده روحى مى چرخند و (در جهان و خاصه انسان) عمل مى کنند. بنابر تعلیم او میان عالم اکبر ِ روحى، عالم میانه (جهان) و عالم اصغر ِ انسان، نظامى از همانندى ها بر قرار است. مزدک اعلام کرد که فرد از راه درک نیروهاى نمادین حروف، کلمات و اعداد، به دانش رهایى مى رسد و با یافت این چهار {نیرو}، هفت {وزیر}، و دوازده {باشنده روحى} در خود، دیگر به وظایف دینى ظاهرى نیازى ندارد.
فلسفه اخلاقى آیین مزدک از اصول اخلاقى مساوات، همبستگى وصلح طلبى الهام مى گرفت. چون خاستگاه شرور روحى، اخلاقى و اجتماعى را در خواسته مى دانست، مى گفت زن و خواسته را باید یکسان تقسیم کرد.
قُباد، پس از هواخواهى از آیین مزدک، به دنبال واکُنش اَشراف و روحانیون، مدتى تاج و تخت را از کف داد. سپس مزدک و شمارى از پیروانش و در میان آنان کاوُس، پسر مهترش، همه را به کام مرگ فرستاد. پسر محبوب او، خسرو اول، شاه آینده (531 ـ 579)، مزدکیان را یکجا کشت و نظام اجتماعى پیشین را بازگرداند.
با این همه، آیین مزدک به شکل یک نهضت مخفى باقى ماند. این دین در بدعت گذارى هاى جورواجور اسلامى، به ویژه در خرمیّه و قرامطه، تاثیر نیرومندى به جاگذاشت.
مزدک از مانویان و پیروان زرتشت خورگان به شمار می رفت. آموزگار او زرتشت خورگان که از مردمِ فسا بود ، سالها در بیزانس (روم شرقی) به سر می برد ، و در آنجا با کتاب های فلسفی یونانی از جمله جمهوریت افلاطون آشنایی پیدا کرد و از آرمانشهر افلاطون تاثیر گرفت. اندیشه های زرتشت خورگان که بیشتر جنبه های اقتصادی و همگانی (اجتماعی) داشت. که به وسیله شاگردش مزدک به مردم و جامعه ی ایرانی آگاهانده شد. زردشت خورگان شالوده آیین خود را پی ریزی کرد ، ولی مزدک مرد عمل بود و آیین نو را درمیان توده مردم کرداری کرد و گسترش داد. به خاطر خشکسالی هایی که در واپسین روزهای پادشاهی فیروز(459 تا 484 م ) و نخستین روزهای آغازین فرمانروایی قباد ساسانی (488 تا 531 میلادی) در ایران پیدا شد مردم خشکسالی دیده به وسیله ی مزدک که مردی سخنور بود ، درخواستها و واخواست (اعتراض)های خود را به قباد ساسانی کردند. قباد که خواستار اصلاحاتی همگانی و همه گیر در ایران بود و از بیم موبدان و اشراف کشور جرات پرداختن به اینکار را نداشت. در این زمان خودخواهی دینی مغان زرتشتی به حد خودسری دینی (Religious Anarchy) رسیده بود ، چنین وضعی به هیچوجه برخواسته از آیین زرتشت نبود ، قباد وجود مرد زبان آوری را همچون مزدک که هواخواهان بسیاری ار مردم بینوا و بیچاره داشت به نیکی گرفت و بر آن شد که بدست وی ثروتِ کشور را همگانی سازد. و به اصلاحاتی همگانی و همه گیر بپردازد. اما چون این کارها برای جامعه آن روز بسیار زود بود ، در برابر نفوذ موبدان و اشراف نتوانست بایستد و بدست آن دو گروه از پادشاهی برکنار شد و بار دیگر به یاری پادشاه هیتل ها (تیره هایی از چینی ها-فرهنگ معین) بر تخت فرمانروایی نشست. ولی این بار دیگر از مزدکیان پشتیبانی نکرد ، در واپسین روزهای پادشاهی قباد مزدکیان به دستور خسرو انوشیروان (531 تا 579 م) سرکوب شده و به همراه رهبرشان مزدک کشتار شدند. شورش مزدک واکنش شدید آن روزگار در برابر نظام اقتصادی آن زمان بود و به خاطر ستمهایی که از سوی موبدان و روحانیان و زمینداران اشراف بر مردم آن زمان می شد ، مردم به پیشوایی مرد زبان آور و دانشمند و خردمندی به نام مزدک که به خاطر مانوی بودن از موبدان زرتشتی دل خوشی نداشت ، سر به شورش برداشتند ، و خواستار حکومتی همگانی و اشتراکی شدند و مذهب اشتراکی را به وجود آوردند. مزدک می گفت زمین و آب از آن خداست و باید بین همه ی مردم مشترک و همگانی باشد ، و باید همه به گونه ای یکسان از آن بهره مند شوند ، دیگر اینکه زن و مال باید بین مردم مانند زمین و آب و هوا همگانی و مشترک باید باشد. او می گفت کسی حق ندارد که بر پایه ی ثروت و نیرو ، زنان را همچون حیوان در قفس حرمسرا بیفکند ، و دیگران را از داشتن یک زن محروم سازد ، بلکه زن و بهره مندی از او حق همه مردان است. به راستی و درستی که مزدک شورش بزرگ بینوایان و کشاورزان خاور نزدیک در آغاز قرون وسطا بود که شورش او به شورشها ونهضت هایی از این دسته در کشورهای دیگر انجامید. وجه اشتراکی که بین اندیشه های مزدک و افلاطون در کتاب جمهوریت او دیده می شود آنستکه افلاطون به این اندیشه است که دلیل نابرابری در جامعه آز و زیاده خواهی مردم و زرپرستی ایشان است. مردم به زندگی ساده قناعت نمی کنند و سودپرست سودجو و حسود هستند. از آنچه خود دارند زود سیر می شوند ، و در آتش حسرت آنچه ندارند می سوزند.آنان به ندرت چیزی را می خواهند که مالِ دیگران نباشد. در نتیجه گروهی به زمین و مالِ دیگران می تازند و ثروت های زمینی تولید رقابت می کند و جنگ در می گیرد. مزدک فلسفه اشتراکی را به درستی و راستی از دو هم میهن ایرانی خود زرتشت خورگان (درست دین) و گئوماتای مغ گرفته است. درباره زرتشت خورگان در بالا سخن گفتیم ولی گئوماتای مغ که در سال 522 پیش از میلاد مسیح بر کمبوجیه پسر کوروش شورش کرد ، همین اندیشه ها را در سر می پرورانید .گئوماتا نیز مانند مزدک مردی دیندار بود ، و مردم ایران را از بت پرستی بازداشت ، و از بت خانه ها آتشکده ساخت ، و اصلاحات همگانی و همه گیر را با دینداری و خداشناسی بیامیخت. گئوماتا و مزدک هر دو از مغان بزرگ دین به شمار می رفتند ، گئوماتا در بیست و نهم سپتامبر سال 522 پیش از میلاد مسیح به وسیله داریوش به یاری بزرگان پارس با نیرنگ و فریب دستگیر و به زندگیش پایان دادند و پس از او کشتار بزرگی در بین مغان هم اندیشه با گئوماتا انجام شد.
در اواخر قرن پنجم میلادی در زمان سلطنت قباد فرقه تازهای به وجود آمد که در بعضی از اصول فلسفی و اجتماعی به آیین مانی شباهت داشت. این آیین جدید توسط مزدک پسر بامداد به وجود آمد. وی به احتمال زیاد اهل نیشابور بود. بعضی از منابع، مزدک را پیرو زرتشت خرگان از اهل فساد میدانند.
برحسب روایت ملالاس انطاکی مورخ (متوفی حدود 578 م) در عهد دیوکلسین شخصی از مانویه در روم ظهور کرد به نام بوندس که عقاید جدیدی مخلوط با عقاید مانی داشت و معتقد بود که این خدای خیر با خدای شر نبرد کرد و او را مغلوب ساخت و بنابراین این پرستش غالب واجب است. این بوندس به ایران سفر کرد و به دعوت پرداخت. این دین را در زبان پهلوی درست دینان خواندهاند. دین مزدک دنباله همین دعوی بوندس و آیین اوست.
بنا به گفته کریستنسن بوندس همان زرتشت خرگان است که اهل فسا و ایرانی بوده است. اکثر منابع نیز پایهگذار دین مزدک را شخص دیگری غیر از مزدک میدانند که بعدها عقاید او به وسیله مزدک رواج یافت.
مزدک تحت تاثیر تعلیمات بوندس یا زرتشت خرگان از آمیختن دین مانی و زرتشت و عقاید فلاسفه یونانی دینی تازه پدید آورد که اساس آن بر اصلاحات اجتماعی بوده است. وی موفق شد با استفاده از نارضایتی و ناخرسندی عمیق مردم جامعه ساسانی و با اتکا بر صفات انقلابی، تعلیماتش را در مغزها و ذهن مردم رسوخ دهد و بانی انقلاب عظیمی در دوره ساسانی گردد.
مذهب مزدک، به مذهب مانی خیلی نزدیک است زیرا مزدک نیز به اصل نور و ظلمت یا روشنایی و تاریکی اعتقاد داشت; منتهی وی معتقد بود که روشنایی از تاریکی به کلی جداست، اولی آزادانه و عاقلانه عمل میکند، دومیکورکورانه و جاهلانه، مزدک نیز مانند مانویها کشتن حیوانات و خونریزی را منع میکرد. وی معتقد بود برای رفع ضدیت و کینه مردم که هر دو از تاریکی است، باید به منشا آن پی برد و منشا آن زن و مال است. برای از بین بردن بدیهای مذکور، باید این منشا اشتراکی باشد.
معتقدات بنیادی خداشناسی مزدکی را میتوان چنین خلاصه کرد: 1- اعتقاد به بنیادی که جدا از دوگانه انگاری زرتشتی یا مانوی نیست. 2 -باور داشتن به عناصر سه گانه که میتوان آن را با چهار عنصر یا پنج عنصر مانوی مقایسه کرد. 3- اعتقادبه منزه بودن خدای بزرگ آن گونه که از فرض دو مدبر خیر و شر بر میآید. 4- عقیده به عالم کبیر روحانی که در جهان خاکی مظهر کوچکی و آدمیمظهر کوچکتر آن است. 5- اعتقاد به نیروی نمادی حروف، کلمات و اعداد که کلیدهای دانش و رستگاری هستند 6- عقیده به اینکه شناخت مکاشفهای ماهیت یا ?راز? دین به دست آمد، تکلیف شرعی برداشته میشود و فرامین دینی معنی ظاهری خود را از دست میدهند. این اعتقادات، آیین مزدکی را آشکارا در شمار ادیان التقاطی در آورد که در سدههای نخستین مسیحی با آمیزهای از اندیشههای ایرانی، بابلی، سریانی و یونانی پدید آمده بود.
پایه و اساس تعالیم مزدک بر اصلاحات اجتماعی بود که میتوان آن را یک نوع مسلک اشتراکی دانست. در تعالیم وی، جنبه اجتماعی بیشتر از جنبه دینی و فلسفی مورد توجه بوده است. در نهضتی که مزدک در زمان قباد پدید آورد، یک رشته درخواستها و نظرهای اجتماعی دیده میشود. وی معتقد بود که موجب اختلاف بین مردم دو چیز است: یکی مال و خواسته، دیگری زن و برای فرو خواباندن تناقض و بیزاری و اختلاف، همه مردم باید از ثروت و همسر برخوردار باشند. همان طور که مردم از آب و آتش و باد به تساوی بهره میگیرند، باید از زن و مال نیز به بهره بگیرند. مهمترین جنبه تعالیم مزدک مردمگرایی او بوده است.
همان طور که گفتیم، بوندس که عقاید مزدک دنباله تعلیمات او بود، مدتی در روم بسر برد. مسلم است که وی تحت تاثیر عقاید و ادیان تلفیقی که در آن زمان در روم رواج داشت، از جمله عقاید نو افلاطونی قرار گرفته و این عقاید را به ایران برد و عقاید مذکور در حدود دو قرن در ایران به حیات خود ادامه داد و آنگاه از سوی مزدک بکار گرفته شده و گسترده گشت. چه تعالیم مزدک در برخی لحاظ پیوستگی نزدیکی با آموزههای کارپوکراتس اسکندرانی که در ایام امپراتوری دیوکلسین زندگی میکرد، دارد. تعالیم او احتمالا اصول مزدکی را متاثر ساخته بود.اما باید به خاطر داشت که ادیان تلفیقی، نظیر دینی که کارپوکراتس آورده بود، خود تا اندازهای از اندیشه دینی ایران تاثیر گرفته بودند.
فرقه کارپوکراتها که در سده دوم میلادی به دست فیلسوف گنوسی کارپوکراتس اسکندرانی بنیاد گرفت و تا سده ششم میلادی دوام آورد، از فرق التقاطی و تساوی خواه بود. پیروان او زردشت، فیثاغورث و افلاطون را تقدیس میکردند و عدالت اجتماعی هسته اصلی فلسفه اخلاقی آنها بود. میان تعالیم کارپوکراتس و مزدکی همانندیهای شگفت آوری به چشم میخورد; آنها اشتراک درخواسته و زن را یک دلیل میآورند و جامعه آرمانی واحدی را در نظر داشتند و در مورد برداشتن تکالیف شرعی، نگرش یکسانی نشان میدادند; علاوه بر این عقیده مزدکیان به خدای بزرگ که از اراده روزمره جهان بر کنار است و نیز اعتقاد به عرفان که شالوده رستگاری است در باورهای کارپوکراتها نیز یافت میشود. بنابراین احتمال دارد که مزدکیان یا در آغاز یا در طی سیر تحولشان برخی از اندیشههای خود را از فرقه کارپوکراتی به وام گرفته باشند.
برخی از محققان نظیر آلتهایم و اشتیل، اندیشههای مزدک را با نظریات فرفوریوس که وی نیز نماینده فلسفه التقاطی یونان و از پیروان عقاید افلاطونیان بود، مربوط دانستند. میتوان گفت ادیان تلفیقی و بخصوص اندیشه نو افلاطونی در تفکر مزدک تاثیر زیادی داشته است.
در آیین مزدک، عناصری از آیین گنوستیک مانویت، یعنی این دیصان مراقیون و همچنین عقاید و آرای افلاطون و پلو تینوس و فیثاغورث نیز دیده میشود.
عقیده مزدک درباره نظام گیتی، به نظریه افلاطون درباره عالم مثالی و محسوس شباهت داشت. مزدک معتقد بود که عالم محسوس مانند عالم روحانی است و امور این عالم مشابه تصویر حقایق آن عالم است. عقیده وی با عقاید پلوتی نوس نیز مرتبط است. پلوتی نوس قدرت خود را از همه بالاتر میگیرد، مزدک نیز نور را جزو عالم محسوس منظور میکند و معتقد است که نور در کمال آزادی عمل میکند، در حالی که فعالیت ظلمت اتفاقی و مبتنی بر نادانی است.
مزدک اساس تعالیم خود را بر اصلاحات اجتماعی و برابری و برادری قرار داده بود. وی به احتمال زیاد به نحوی از جمهوریت افلاطون نیزمطلع بوده است و میخواست (اصل همه به تساوی) را که فیلسوف یونانی افلاطون برای صنف سربازان در کتاب جمهوریت توصیه کرده بود، برای مردم ایران به اجرا در آورد.
تعالیم مزدک در بین عامه مردم خصوصا فقرا و تهیدستان و روستاییان طرفداران زیادی پیدا کرد. موفقیت موعظههای مزدک در بین عامه در حقیقت مربوط به وجود شعارهای اجتماعی (برابری و تساوی) در خلال آن بود. تعالیم وی منجر به شورش بزرگی در زمان قباد گردید و در منابع ذکر شده که مردم وارد خانههای دیگران شده و هر گونه اموال را تصاحب میکردند و کسی مانع نمیشد.
نهضت مزدکیان زیانهای هنگفت مالی به خاندان اشراف وارد کرد. تعلیمات مزدک مربوط به اشتراک اموال مستلزم آن بود که آنچه در تصرف ثروتمندان است به فقرا داده شود. زیرا ثروتمندان فقط بر حسب تصادف آنچه را که متعلق به همه است در تصرف دارند. قباد پادشاه ساسانی در ابتدا پیرو مزدک شد و عقاید او را پذیرفت و در شورشی که بر علیه اشراف شکل گرفته بود، با وی همکاری کرد.مورخان معتقدندکه وی امیدوار بود به یاری مزدکیان اشراف و روحانیون را ناتوان ساخته و آنان را مهار کند. این احتمال نیز هست که پادشاه از جنبش همگانی مزدکیان میترسید و برای آنکه تخت و تاجش را از دست ندهد، جسارت دشمنی با آنان را نداشت.به هر حال قباد به خاطر پیروی از مزدک، توسط اشراف از سلطنت خلع شد. ولی وقتی که مجددا به سلطنت میرسد از پشتیبانی مزدکیان دست کشید و در سال 529 میلادی، قباد بر آن شد که تا کار مزدکیان را یکسره سازد و پسرش خسرو این کار را انجام داد. او مزدک و مزدکیان را با نیرنگ به تیسفون آورد و همه آنان را کشت. بدین ترتیب مذهب مزدک پس از اینکه در آغاز مورد قبول واقع گشت، به شدیدترین وجهی از آن جلوگیری شد به طوری که کاملا از بین رفت و دیگر تجدید حیات نکرد. گر چه تعلیمات اشتراکی مزدک چندی در سوریه و یونان عدهای را جلب کرد ولی برخلاف مذهب مانی هیچگاه در خارج از ایران ریشه ندواند.