غیب گویی در قرآن
با اینکه ریشه های حوادث آینده در زمان حال و گذشته وجود دارد هیچ کس نمی تواند دقیقا از حوادث آینده پرده بردارد، و علی رغم اینکه انسان همیشه خواسته است از حوادث آینده با خبر شود و در این راه کوششهای فراوان کرده هیچ گاه وسیله مطمئنی برای کنار زدن پرده های ضخیمی که میان او و آینده است به دست نیاورده.
این علاقه شدید انسان، نسبت به آگاهی بر حوادث آینده، همیشه در طول تاریخ بازار کاهنان و منجمان خرافی، بلکه فالگیران و طالع بینان را گرم ساخته و آنها نیز با تردستیهای خاص خود، از
این عطش سوزانی که مردم داشته اند بهره برداری کرده، و با بیان یک سلسله عبارات مبهم، یا کلی گوییهایی که هر کس می تواند آن را به آسانی بر مقصود خود تطبیق دهد، مردم را سرگرم کرده، و منافعی از این طریق کسب می نموده اند.
هم امروز نیز در بازار سیاست، و غیرسیاست پیشگوییهای زیادی می شود که غالبا هدفهای خاصی را تعقیب می کند و جزئی از برنامه سیاسی دولتهاست، ولی بسیاری از آنها خلاف از آب در می آید، و جالب اینکه این خلاف گوییها نیز مانع از پیشگوییهای آینده در این گونه مسائل نمی شود. ولی این حقیقت را نمی توان پنهان کرد که اگر کسی مسائل آینده را بطور دقیق و با ذکر جزئیات بیان کند (نه به صورت کلی گویی و بیانات مبهم وعبارات چند پهلو) دلیل بر این است که از اسرار غیب، اجمالا با خبر است و اگر این پیشگوییها مکرر واقع شود و هماهنگ با ادعای نبوت یا امامت باشد به عنوان یک دلیل ونشانه می توان، روی آن تکیه کرد. با این اشاره به قرآن باز می گردیم و نمونه های زیادی که از این قبیل در قرآن مجید وجود دارد، مورد بررسی قرار می دهیم
خبر غیبی پیروزی رومیان
خدای سبحان در آغاز سورهی مبارکهی "روم" از پیروزی قطعی رومیان در آینده خبر می دهد "الم * غلبت الروُم * فی أدنی الأرض وهُمْ من بعْد غَلَبِهم سَیَغْلبون" سورهی روم، آیات 1 ـ 3 : رومیان اکنون شکست خورده اند، ولی ـ به طور یقین ـ در سالهای آینده بر دشمنان خود پیروز خواهند گشت، چون امپراطوری های جهان در آن عصر غیر از ایران و روم، کشور دیگری نبود و چون نبرد بین همین دو امپراطوری بود لذا نامی از کشور غالب به میان نیامد؛ زیرا معلوم بود که امپراطوری روم شکستی از غیر امپراطوری ایران تحمّل نمی کند.
شأن نزول این آیهی کریمه که مشتمل بر اخبار غیبی است، آن است که مشرکین آن زمان، بر ضدّ مسلمین دست به شایعه پراکنی و تبلیغات مسموم زده بودند و می گفتند: رومیان که ادعای اهل کتاب بودن را دارند، از دشمن خود شکست خوردند، پس ما نیز می توانیم شما مسلمین را که ادعا دارید کتاب الهی بر شما نازل شده، شکست دهیم و روشن می شود که سخن شما و رومیان هر دو دروغ است وگرنه خدای شما به رومیان که اهل کتابند کمک می کرد و نمی گذاشت آنها شکست بخورند.
مسلمانان نیز از این حادثه و از تفسیر نادرست آن که نوعی تلقین منفی و تفأّل به شرّ بود، نگران بودند؛ در این حال بود که آن خبر غیبی، توان تازه ای به مسلمانان داد و پس از مدّتی، رومیان پیروز گشتند و صدق این خبر غیبی روشن گردید.
خبر غیبی توطئه دشمنان
در یکی از جنگهای صدر اسلام، هنگام نماز ظهر، همهی مسلمانان به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا کردند، مشرکین که این صحنه را دیدند، گفتند موقعیّت خوبی برای حمله به مسلمین بود لیکن از دست رفت یکی از آنان که به سیرهی آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) آشنا بود گفت: مسلمانان نماز دیگری بعد از این نماز می خوانند که آن نماز، (نماز عصر) برایشان عزیزتر و محبوبتر از این نماز است، در آن هنگام به آنان حمله می کنیم. وقتی که نماز ظهر تمام شد، خدای سبحان تصمیم سرّی دشمنان را از راه وحی به رسول خود خبر داد و فرمود: "واذا کنت فیهم فاقمت لهم الصلوة فلْتقم طائفة منهم معک ولیأخذوا أسلحتهم فإذا سجدوا فلیکونوا من ورائکم ولتأْتِ طائفة أُخری لم یصلّوا فلیصلوا معک ولیأْخذوا حذْرهم وأسلحتهم ودّ الذین کفروا لو تغفلون عن أسلحتکم وأمتعتکم فیمیلون علیکم میلةً واحدةً" سورهی نساء، آیهی 102.
یعنی همگی با هم نماز جماعت نخوانید بلکه برخی سنگر را حفظ کنند و برخی نماز بخوانند و سپس این دو گروه جای خود را با یکدیگر عوض نمایند و هیچ گاه از سلاح و سنگر خود غافل نباشید و همیشه و در هر شرایطی هشیاری خود را حفظ کنید؛ زیرا دشمنانِ کافر، دوست دارند که شما از سلاح و سنگر و امکانات نظامی و غیر آن غافل شوید تا به شما حمله و هجومی یکباره نمایند.
البتّه تنها سلاح به دست داشتن کافی نیست؛ زیرا ممکن است کسی سلاح به دست، در سنگرش باشد ولی هشیاری اش را از دست داده باشد و این بهترین موقعیّت هجوم دشمنان است. آنچه مهمّ و همیشه و در همه حال لازم است حفظ هوشیاری است، به همین دلیل خداوند در ادامهی آیه می فرماید: "ولا جُناح علیْکم إن کان بکم أذیً من مطرٍ أو کنتم مرضی أن تضعوا أسلحتکم وخذوا حذْرکم إن الله أعد للکافرین عذاباً مهیناً" سورهی نساء، آیهی 102 یعنی اگر در شرایطی مانند حالت بارش باران قرار گرفتید که مجبور بودید سلاح را در دست خود نداشته باشید و آن را بر زمین بگذارید، گناهی بر شما نیست ولی در آن حال نیز از دشمنان برحذر بوده و هشیار باشید، هرگز تیزهوشی، مراقبت و پاسداری نظامی را از کف ندهید.
غنائم فراوان آینده
قرآن در سومین آیه به دنبال ماجرای «صلح حدیبیه» و پیشگویی «عمرة القضاء» و «فتح خیبر»، خبر از فتوحات فراوان دیگری همراه با غنائم بسیار در آیات دیگر می دهد و می فرماید: « خداوند غنائم فراوانی به شما وعده داده که آنها را به چنگ آورید ولی این یکی را (فتح خیبر را) زودتر برای شما فراهم ساخت، و دست تعدی مردم (مشرکان مکه و منافقان) را از شما بازداشت تا نشانه ای (از صدق دعوی نبوت پیامبر اسلام «ص») برای مومنان باشد و شما را به راه راست هدایت می کند» ( وعدکم الله مغانم کثیرة تاخذونها فعجل لکم هذه و کف ایدی الناس عنکم ولتکون آیة للمومنین و یهدیکم صراطا مستقیما ) سوره ی فتح آیه ی 20
سپس می افزاید: « و نیز غنائم دیگری (نصیب شما می کند) که خودتان قدرت بر آن را نداشتید، ولی خداوند قدرتش به آن احاطه دارد و خداوند بر هر چیز توانا است» (و اخری لم تقدروا علیها قد احاط الله بها وکان الله علی کل شیء قدیرا) سوره ی فتح آیه ی 21
در این آیات، خبر از دو پیروزی بر دشمنان توام با غنائم فراوان داده شده، یکی در کوتاه مدت و دیگری در درازمدت، غنائم و فتوحاتی که هرگز مسلمانان به حسب ظاهر، توانایی برآن را نداشته اند اما به قدرت کامله الهی در اختیار آنان قرار گرفت. (3)
در اینکه: این اشاره به کدام قسمت از غنائم وفتوحات است، در میان مفسران گفتگو است، بسیاری گفته اند: منظور از غنائمی که در کوتاه مدت، نصیب مسلمین می شود همان «غنائم خیبر» است، هر چند بعضی احتمال داده اند که اشاره به «غنائم معنوی صلح حدیبیه» باشد، ولی این احتمال همان گونه که گفتیم ضعیف است. و در مورد غنائم درازمدت، بسیاری از مفسران، آن را اشاره به «غنائم جنگ حنین» و طایفه «هوازن» دانسته اند.
جمعی نیز احتمال داده اند که اشاره به فتوحات بزرگ بعد، مانند فتح ایران و روم و یمن بوده باشد، و با توجه به اینکه: فتح حنین و غنائم هوازن، برای مسلمانان چندان بعید نبوده، آنچه وصول به آن برای مسلمانان بحسب ظاهر امکان پذیر نبود، «فتح ایران و روم» و مانند آن بود، و لذا هنگامی که در «جنگ خندق» پیامبر (ص) – طبق روایت معروفی – بشارت فتح ایران و روم و یمن را داد منافقان آن را به باد مسخره گرفتند، چرا که از نظر اسباب ظاهری، غیر ممکن به نظر می رسید، ولی از آنجا که خداوند بر همه چیز قادر و تواناست این فتوحات و غنائم بی نظیر را برای مسلمین ممکن ساخت، و سالها قبل از رسیدن به آن، از آن پرده برداشت و به صورت پیشگویی قاطعی در آیات فوق، بیان فرمود. آیا این گونه پیشگوییها بدون ارتباط با عالم غیب امکان پذیر است؟
خبر غیبی فتح مکّه به دست مسلمانان
پیش از فتح مکّه نیز خدای سبحان ورود با امنیّت مسلمانان به مسجدالحرام و انجام "عمرة القضاء" و نیز پیروزی و فتح مکّه را در رؤیا به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نوید داد: "لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام إن شاء الله ءامنین محلّقین رءوسکم ومقصّرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحاً قریبا" سورهی فتح، آیهی 27.
رؤیایی که خدای سبحان به رسول خود نشان داد این بود که مسلمانان با امنیت کامل و بدون خوف و ترس، وارد مسجدالحرام می شوند و عمرهی خود را بجا می آورند و پس از آن نیز فتح مکّه نصیب آنان می گردد و این خواب را خداوند در این کریمه، تصدیق می فرماید و آن را درست و قطعی می داند.
رؤیا و خواب پیامبر هیچ گاه نادرست درنمی آید؛ زیرا رؤیای معصوم مانند بیداری اوست و به همین جهت پیامبر گرامی اسلام فرمودند: "تنام عیناى ولا ینام قلبى"(2). "چشم" در اینجا کنایه از "جسم" است و "قلب" به معنای روح، و معنای این کلام نورانی آن است که اگرچه بدنم می خوابد ولی روح من بیدار است. البتّه روح هیچکس نمی خوابد؛ زیرا موجود مجرّد همیشه بر یک حال است ولی چون "غفلت" و "جهل" نوعی خواب روح است، روح افراد غیر معصوم در اثر غفلت و جهل به خواب می رود امّا روح بزرگ معصومان مطَهّر، هیچ گاه غفلت و جهل نمی گیرد، از این جهت آن حضرت فرمود: روح من نمی خوابد و بیدار است.
قرآن کریم در جای دیگر نیز وعدهی فتح مکّه را چنین نوید می دهد: "إن الذی فرض علیک القران لرادُّک إلی معادٍ" سورهی قصص، آیهی 85.: گرچه تو را امروز مجبور کرده اند که از مکه هجرت کنی و از خانه و کاشانه ات دور شوی ولی ما تو را به طور قطع، نصرت می دهیم و فاتحانه به موطن خود باز می گردانیم.
خبر غیبی دربارهی صهیونیستها
تفسیر "المنار"، سخن لطیفی دربارهی آیهی کریمهی "أم لهم نصیب من المُلْک فإذاً لا یؤتون الناس نقیراً" سورهی نساء، آیهی 53 دارد که اگرچه نکات منفی نیز در آن وجود دارد ولی حقّ آن است که این بیان لطیف از هر کس که باشد، ضایع نگردد.
این سخن را محمّدعبده در حدود شصتو پنج سال قبل یعنی بیست و پنج سال پیش از آنکه صهیونیستها فلسطین را غصب کنند در ذیل این آیهی کریمه گفته است. او خطاب به عثمانی ها که در آن زمان بر فلسطین تسلّط و سیطره داشتند میگوید:
مواظب باشید مبادا نقشه های اسرائیل اثر کند و آنها در این سرزمین نفوذ کنند؛ زیرا اگر چنین شد، یک روز خوش برای مسلمانان نمی گذارند و همه را از خانه، کاشانه و سرزمینشان بیرون می کنند و بر اساس این آیهی شریفه، به احدی رحم نمی کنند و حاضر نیستند که به اندازهی نقیر و ذرّهی کوچکی مال و ثروت و زمین در اختیار مسلمانان باشد.
او خطر اسرائیلی ها را گوشزد می کند و به عنوان شاهد می گوید:
مثلاً یک کارگر یا نجّار اسرائیلی کمتر از یک کارگر یا نجّار مسلمان حقوق می گیرد و به اندازهی معیشت و زندگی اش نیست، پس اینها چگونه تأمین می شوند؟ از همین جا معلوم می شود که توطئه ای برای نفوذ دارند و از جای دیگر تأمین مالی می شوند.
این سخن درستی است که آن مؤلّف بر اساس این آیهی کریمه گفته و اکنون که شصت و پنج سال از آن حادثه می گذرد هنوز هم این غاصبان، در حال پیشروی و تصرّف بیشتر ممالک مسملین هستند و در پوشش صلح و مذاکره، هر روز تجاوز بیشتری می کنند.(4)
32. <وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ؛
پیامبران پیش از تو نیز استهزا شدند، ما به کافران مهلت دادیم، سپس آنان را به کیفر اعمال خود رسانیدیم (بنگر) چگونه است عذاب (خدا)».
33. <أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَیَعْلَمُ فِى الْأَرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَولِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَالَهُ مِنْ هَادٍ؛
آیا آن کسى که مراقب هر شخصى و از اعمال هر کسى مطلع و آگاه است (شایسته خدایى است یا کسى که چنین نیست)؟ براى خدا شریکانى قراردادهاند، بگو: از آنها (شریکان) نام ببرید، یا این که از شریکانى براى خدا درروى زمین، خبر مىدهید که خدا از آنها آگاهى ندارد، یا این که به این سخن تظاهر مىکنید (و اراده جدى ندارید) بلکه مکر و نیرنگ کافران براى آنان زیبا جلوه نموده است و از راه حق باز ماندهاند. هر کس را خدا گمراه کند براى او راهنمایى نیست».
به گواهى تمام تاریخ نویسان، فردى <امى» و درس نخوانده، قرآن را به جامعه بشرى عرضه کرده است، ولى این فرد درس نخوانده در کتاب خود، یک رشته معارف و حقایقى را براى ما ارمغان آورده است که از آغاز اسلام تاکنون، به افکار و عقول فلاسفه جهان روشنى بخشیده و متفکران شرق و غرب را مجذوب خود ساخته است و تا روز رستاخیز این کتاب آسمانى، روشنىبخش عقول جهانیان و راهنماى متفکران بزرگ جهان خواهد بود، دوام و پیوستگى بهره بردارى از قرآن خود یکى از دلایل اعجاز آن است.
براى نمونه و درک این حقیقت، لازم است مضمون آیه 33 را مورد دقت قرار دهیم. قرآن در این آیه، ضمن جملههاى بسیار کوتاه به دو مسأله اساسى اشاره نموده است که یکى از آنها را در این بخش بررسى نموده و دیگرى را در بخش آینده مورد بحث قرار خواهیم داد.
قرآن قبلاً در آیه 33 براى ابطال شرک و هر نوع دوگانهپرستى، برهان فلسفى استوارى بیان داشت و به اصطلاح منطقىها همه جوانب و احتمالات مسأله را به صورت <منفصله حقیقى» بررسى و بعداً به یکى از اساسىترین مسائل روانشناسى اشاره کرده و علت زیبا جلوه کردن کارهاى زشت مشرکان را به طرز جالبى، یاد آور شده است.
تشریح این دو مسأله، که یکى به صورت برهانى فلسفى است و دیگرى، از اصول مسلم روانشناسى به شمار مىرود، نیاز به بحث گستردهاى دارد و در هر حال خود، گواه محکم و استوارى بر اعجاز و آسمانى بودن این کتاب آسمانى است.
در قرآن براى باطل ساختن فکر دوگانهپرستى، که در آن روز به صورت بیمارى واگیرى سراسر جامعهها را فرا گرفته بود، دلایل متعددى وارد شده است. در این آیه پس از شناسایى خدا، با جمله <أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ؛ آیا کسى که از اعمال همه افراد آگاه است» به اصل استدلالى که شرک را به سه صورت و سه احتمال تصویر مىنماید اشاره نموده است؛ به عبارت دیگر پیش از ابطال دوگانهپرستى، نخست باید خداى خود را بشناسیم تا بعداً درباره شریک داشتن و نداشتن او سخن بگوییم: خدا از نظر قرآن وجودى است <بىنهایت در بىنهایت» و از هر جهت که فرض کنیم حدى ندارد؛ جایى نیست که نباشد و زمانى نیست که وجود نداشته باشد.
بنابراین چنین وجود نامحدودى بر همه چیز مسلط و از همه چیز آگاه است و از دانه شنى که در یکى از بیابانهاى سوزان جابه جا شود و یا برگى که از درختان جنگلهاى تاریک و وحشت زا بریزد و یا پدیدهاى که در دورافتادهترین کرات آسمانى پدید آید و از افعال و کردار هر شخصى، مطلع و آگاه است و علمى محیط و نافذ دارد. قرآن این حقیقت را با جمله <أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ؛ آیا کسى که مراقب اعمال هر فردى است (براى خدایى شایسته است یا آنها که به سان او نیستند)» بیان کرده است.
ممکن است که جمله <قَائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ» علاوه بر احاطه علمى، که از آنِ خدا بر موجودات است، اشاره به قیام و بستگى همه موجودات به ذات خداوند باشد؛ زیرا همه اشیا به وجود او قائم بوده و از هر نظر به او بستگى کامل دارند و اگر یک لحظه، ارتباط آنان با مقام ربوبى قطع گردد، همگى فانى و نابود مىشوند و از راه تشبیه ناقص، باید گفت موجودات جهان، به سان چراغهاى پرنورى هستند که در کوچه و خیابان، غوغایى از نور بر پا مىکنند ولى این غوغا، از خود آنان نیست و همگى مربوط به دستگاه مولد برق و به آن قائم است؛ اگر یک لحظه ارتباط آنان با مرکز قطع گردد، نور آنها نابود شده و تاریکى همه جا را فرا مىگیرد. آرى، نیاز موجودات به خدا به مراتب بالاتر از ارتباط رشتههاى برق به مرکز آن است.
لازمه چنین قیام و بستگى به خدا، این است که تدبیر موجودات با خدا باشد. اوست که انسان را از نقص به کمال سوق مىدهد و اعمال او را که صورتى از حرکت و سکون است، در صحیفه اعمال ضبط نموده و سرانجام به پاداش و کیفر تبدیل مىسازد.
ترسیمى که قرآن از خدا و درکى که اهل توحید از او دارند؛ همین است. اکنون با این فرض مىتوان براى او شریک و انبازى تصور نمود؟به یقین نه. لابد خواهید گفت: چرا؟ پاسخ چراى شما را جملههاى بعدى آیه، به روشنى بیان مىکند.
قرآن مجید عالىترین برهان فلسفى را در جملهاى کوتاه، یعنى جمله <قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْتُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَیَعْلَمُ فِى الْأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَولِ» به صورت یک دلیل سه ضلعى بیان نموده است:
قرآن مجید به پیامبر دستور مىدهد از مشرکان بپرسد که شرکاى خدا چه کسانى هستند و به عبارت دیگر، آنان باید به یکى از این سه سؤال پاسخ دهند:
1. <سَمُّوهُمْ؛ از آنها نام ببرید و آنها را توصیف کنید». آنان در مقام تعیین، ناچارند از <هبل» و <لات» و <عزى» و یا یکى از اجرام آسمانى، که همگى فاقد درک و شعور، قدرت و توانایى و حیات و زندگى هستند، نام ببرند. ناگفته پیداست چنین موجودات ناقص و عاجزى نمىتوانند شریک خدایى باشند که واجد همه نوع کمال است. خداوند <حى» و <علیم» و <قادر» و <خالق» و <مدبر» کجا و یک مشت سنگ و چوب خشک و بىروح ناتوان کجا!
2. <أَم تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَیَعْلَمُ فِى الْأَرْضِ»؛ یا این که براى خداوند از شرکایى در روى زمین خبر مىدهید که او از آنها خبر ندارد». یعنى هرگاه شرکاى خداوند، <لات» و <هبل» نیست، بلکه موجودات دیگرى در روى زمین است، قطعاً خداوند به حکم این که بر همه چیز محیط و از همه جا آگاه است، باید از آنها اطلاع داشته باشد، در صورتى که او از چنین شرکایى خبر ندارد؛ به عبارت دیگر، هرگاه براى جهان آفرینش مدبر دیگرى چون خداوند باشد، باید شریک از تدبیر و همکارى شریک خود آگاه گردد، در صورتى که چنین نیست و او به حکم <قَائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ» بر همه موجودات، محیط و به تنهایى مدبر است و در تدبیر خود، به چیزى نیاز ندارد.
قرآن مجید، این قسمت از برهان ابطال شرک را در جاى دیگر نیز یادآور شده مىفرماید: <قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِى السَّمواتِ وَ لَا فِى الْأَرْضِ...»(1) (با شرک و دو گانه پرستى خود، خدا را از وجود شریکى خبر مىدهید که او از وجود چنین شریکى براى خود در آسمان و زمین خبر ندارد).
3. <أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَولِ». (یا این که موضوع شریک داشتن خدا یک نوع تظاهر به شیوه نیاکان و پیروى از روش آنهاست و هرگز از صمیم دل، آن را باور ندارید).
چنان که در جاى دیگر نیز چنین فرموده است:
<إِنْ هِىَ إِلّا أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ آبَاؤُکُمْ...؛(2)
این بتها یک مشت نامهاى (بىمسمایى) هستند که شما و نیاکان شما این نامها را روى آنها نهادهاید».
خلاصه برهان این که، هر گاه شرکاى خداوند همانها هستند که نام مىبرید، آنها بر اثر نقص و نیاز بىپایان و نداشتن کوچکترین کمال، شایستگى شریکشدن خدا را ندارند. و اگر براى خدا شرکایى در زمین جز آنهاست، خداوند از چنین شرکایى خبر ندارد. و اگر هیچ کدام نیست، ناچار شریک بودن آنها، یک نوع اسمگذارى بىواقعیتى است که از نیاکان به شما رسیده است.
مؤلف تفسیر بزرگ کشاف درباره عظمت این قسمت از آیه چنین مىگوید: عمق این استدلال و روش اعجابانگیز آن، با صداى بلند و رسا مىگوید که این آیه و امثال آنها، سخن بشر نیست و سخن خداست(3).
قصههای قرآن، هم از این جهت که از معجزات الهی سخن میگوید، دربردارندة غیبها است و هم از جهت این که مطالبی در آنها آمده است که در کتب تاریخی بیان نشده و هم از این جهت که از زوایایی به حکایات اشاره میکند، که نقل آنها ـ از آن زوایا ـ منحصر به قرآن است. قسمت نخست: نقل مطالب غیبی در قصص قرآن: شما کافی است; برای نمونه به داستان حضرت مریمنگاه کنید، که در سورة مریم، آیات یکم تا سی و سوّم بیان شده است. اینک به بیان نمونههایی از غیب که در این قصه بیان شده است میپردازیم: 1. ملاقات جبرئیل با حضرت مریمو دمیدن روح حضرت عیسیغ در رحم آن حضرت: "قَالَ إِنَّمَآ أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاِ ??هَبَ لَکِ غُلَـَمًا زَکِیًّا ;(مریم،19) گفت: من فرستادة پروردگار توام; ]آمدهام[ تا پسر پاکیزهای به تو ببخشم." 2. چیدن خرمای تازه، از نخل خشکیده، به اذن الهی: "وَ هُزِّیَّ إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَـَقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا ;(مریم،25) و این تنة نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازهای بر تو فرو میریزد." 3. اشاره به سخن گفتن حضرت عیسی ع در گهواره، و اقرار به رسالت ایشان در کودکی: "فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُواْ کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا # قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ ءَاتءنِیَ الْکِتَـَبَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا ;(مریم،29ـ30) ]مریم[ به او اشاره کرد; گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟ ]ناگهان عیسی زبان به سخن گشود[ گفت: من بندة خدایم; او کتاب ]آسمانی[ به من داده; و مرا پیامبر قرار داده است." قسمت دوم: نقل مطالبی که گزارشگر بشری نمیتواند به آن احاطه پیدا کند: در قصههای قرآنی به زوایایی از حکایت اشاره میشود که فقط با علم غیب میشود به آن احاطه پیدا کرد، مانند: 1. گزارش از مناجات حضرت یونسغ در دل ماهی: "فَنَـادَیَ فِی الظُّـلُمَـَتِ أَن لآ َّ إِلَـَهَ إِلآ َّ أَنت;(انبیأ،87) او در میان ظلمات متراکم فریاد زد که معبودی جز تو نیست." 2. گزارش از واقعة عزیر پیامبر: زمانی که او از چگونگی زنده شدن دوبارة استخوانهای پوسیده شدة انسان میپرسد، خداوند او را به مدت یک سال میمیراند و سپس زنده میکند. خداوند متعال این حکایت را در سورة بقره، آیة 259 نقل میفرماید. 3. گزارشی از فرمان دادن فرماندة مورچگان به افراد زیر فرمان خود، مبنی بر این که به خانههای خود بروید تا زیر دست و پای لشکر سلیمانغ از بین نروید: "قَالَتْ نَمْلَةٌ یَـََّأَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَـَکِنَکُمْ لاَ یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَـَنُ وَ جُنُودُهُو وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ ;(نمل،18) مورچهای گفت: به لانههای خود بروید تا سلیمان و لشکرش، شما را پای مال نکنند، در حالی که نمیفهمند." 4. گزارش از خواب اصحاب کهف، زمانی که مردم گمان میکردند بیدارند، ولی خداوند خبر میدهد که آنان در خواب بودند: "وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ ذَاتَ الشِّمَال...;(کهف،18) ]و اگر به آنها نگاه میکردی[ میپنداشتی بیدارند; در حالی که در خواب فرو رفته بودند. و ما آن هارا به سمت راست و چپ میگرداندیم ]تا بدن آنان سالم بماند.[" تاریخ نگار معمولی، از این گزارشها نمیتواند آگاه شود. قسمت سوم: نقل حکایاتی که در هیچ کتاب آسمانی و غیر آسمانی نقل نشده است و قرآن بدون استناد به هیچ کتابی و یا فردی، از آن گزارش میدهد; مانند حکایات اقوامی که قرنها قبل از اسلام میزیستهاند و نام و نشانی از آنها باقی نمانده است و سرزمین آنان قرنها پیش از اسلام محو و نابود شده، کسی از آنان باقی نمانده است تا از احوال ایشان خبر دهد، مانند اقوام عاد، ثمود و پیامبران گذشته که بسیاری از آنان در قرآن یاد شدهاند و حتی به تعداد، اخلاق، خانهها و شهرها و عادات آنها، اشاره شده است که در غیر قرآن، هیچ یک از این اطلاعات وجود ندارد. در پایان، شایستة یاد است که هر چند یکی از ابعاد اعجاز قرآن مجید، خبرهای غیبی آن است، ولی این مطلب، دلیل این نیست که غیبگویی (=کهانت)، جایز باشد، بلکه از نظر اسلام غیب گویی مردود است.
اعجاز قرآن
آیا زمان معجزه ها سپری شده است ؟ و ما دیگر شاهد وقوع آنها نخواهیم بود؟ آیا از آنجا که معجزات انبیای گذشته مربوط به زمان و مکان خاص خودشان بوده است ما باید با استفاده از اسنادی که از گذشته به جا مانده از آن معجزات آگاه شویم تا بتوانیم به آن پیامبران ایمان بیاوریم؟
در جستجوی یافتن پاسخی مناسب به این سوالات با کتاب آسمانی دین اسلام مواجه می شویم. قرآن، تنها کتاب آسمانی است که با صراحت و قاطعیت تمام ادعا می کند که معجزه ای است جاوید برای تمامی مردم، در هر زمان وهر مکان و با هر ملیتی که دارند.
قرآن و ادعای اعجاز:
همانگونه که می دانیم، معجزه امرخارق العاده ای است که همه افراد بشر از انجام دادن عملی مانند آن ناتوان هستند. کسی که ادعای پیامبری می کند با ارائه دادن معجزه این ادعا را دارد که چون نوع بشر توانایی انجام عملی مانند عمل او را ندارد بنابراین بایستی عمل او بواسطه ارتباطی که با قدرتی مافوق قدرتهای بشری دارد انجام شده باشد و او آفریننده این عالم است. در واقع خدا خواسته است با دادن این قدرت به او، رابطه بین او و خود را تایید کند.
قرآن نیز برای انکه ادعای معجزه بودن خود را ثابت کند اینگونه بیان میکند که هر کس در خدایی بودن این کتاب شک دارد و آن را ساخته و پرداخته پیامبر اسلام می داند یک کتاب همانند آن بیاورد و آنگاه ادعا می کند که قطعا اگر تمامی انسانها با هم متحد شوند تا بتوانند یک کتاب مانند قرآن پدید آورند، هرگز نخواهند توانست. سپس در مرحله بعد برای اینکه بتواند ناتوانی بشر را در آوردن مثل خود اثبات کند و عجز مخالفین را آشکار تر سازد مجال را برای مخالفین بازتر کرده بیان می کند حال که نمی توانید مانند قرآن را بیاورید لااقل مانند ده سوره آنرا بیاورید. و دوباره ادعا میکند که هرگز نخواهید توانست و در ادامه هشدار می هد که اگر نتوانستید، بدانید که قرآن از جانب خداست . و بالاخره آنجا که می خواهد نهایت عجز دیگران را در برابر خود آشکار کند، تنها به یک سوره بسنده می کند و این در حالی است که یک سوره می تواند تا حد یک سطر هم کوتاه باشد و سپس ادعا میکند که هرگز نخواهید توانست حتی یک سوره مانند سور قرآنی بیاورید.
حال باید بدانیم که قرآن نسبت به چه امری مبارزطلبی نموده است. محققین اسلامی معتقدند که کل قرآن در مجموع دارای چندین وجه اعجاز می باشد اما آن وجه از اعجاز که قرآن نسبت به تک تک سور خود نسبت به آن مبارزطلبی میکند همان فصاحت و بلاغت آیه های آن می باشد.
اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت:
فصاحت و بلاغت به این معناست که در بیان مطلب و مقصود مورد نظر بتوان از الفاظ شیوا و زیبا و ترکیبات سنجیده و خوش آهنگ بهره برد. محققین ادب عرب معتقدند که این وجه در تک تک سور قرآن مشهود است.
در بررس ادعای آنان، ابتدا باید ببینیم که آیا در طول بیش از هزار و چهار صد سال که از نزول قرآن می گذرد واقعا هیچ کس نتوانسته است حتی یک سوره یک سطری نظیر قرآن بیاورد؟ یعنی آیا واقعا تا به امروز کسی نتوانسته است به این مبارزطلبی آشکار پاسخ دهد؟ در جواب به این سوال، باید به تاریخ رجوع کرد. هنگامی که به تازیخ مراجعه می کنیم در می یابیم که مورخین, اعم از مورخین اسلامی و مستشرقین و مورخین ادیان وملل دیگر، هیچ نمونه قابل توجهی از پاسخگویی منکرین و مخالفین اسلام ثبت نکرده اند و از آنجا که تاریخ جزئیات بسیاری از اقدامات مخالفین پیامبر اسلام و آیین او را، ثبت کرده است، یقین می کنیم که اگر واقعا نمونه قابل توجهی آورده شده بود ، چنین نمونه مهمی که نمایانگر بطلان دین اسلام بود حتما در تاریخ ثبت می شد. .همچنین در دوران معاصر نیز همگان را در برابر این مبارزطلبی آشکار قرآن ساکت می یابیم.
چرا دیگران در برابر مبارزطلبی قرآن سکوت کرده اند؟
حال این سوال مطرح می شود که آیا اگر در برابر این مبارزطلبی آشکار، همگان چه در طول تاریخ و چه امروز سکوت اختیار کرده اند لزوما به معنای عجز آنها از آوردن مثل قرآن می باشد ؟ و یا دلایل دیگری می تواند داشته باشد ؟ در پاسخ به این سوال می توان سه حالت را در برابر سکوت دیگران تصور کرد:
(1) ممکن است انگیزه ای برای پاسخگویی به این مبارزطلبی قرآن در گذشته و حال وجود نداشته باشد.
(2) انگیزه پاسخگویی وجود داشته اما فن ادب عرب پس از عصر نزول قرآن کم کم ضعیف تر شده و از بین رفته و امروزه نیز در میان غیر مسلمین ادیب عرب وجود ندارد تا بتواند به مبارزطلبی قران پاسخ دهد.
(3) هیچکدام از دو حالت قبل، اتفاق نیافتاده، بلکه واقعا از آوردن همانند قرآن عاجز شده و منصرف گشته اند.
در بررسی حالت اول مشخص است که ظهور پیامبر اسلام در زمانی بوده است که ملتهای گوناگون با عقاید مختلف زندگی می کردند. برخی مادی و منکر هرگونه خدایی و در میان سایرین، برخی بت پرست و مجوسی، و بعضی دیگر مسیحی و یا یهودی بودند. جدای از همه اینها، سلاطین ایران و روم نیز در استعمار و استثمار ملل ضعیف دست دراز داشتند. در چنین روزگاری پیغمبر اسلام با ادعای ابلاغ فرامین الهی، پرچم توحید را برافراشت و تمامی جهانیان را به پذیرش اسلام و تسلیم در برابر خدای یگانه دعوت نمود. این دعوت به یکتاپرستی، ثنویت مجوس و تثلیث مسیحیت و نسبتهای ناروای یهود به خدا و انبیا، و رسوم و عادات جاهلیت و سایر عقاید باطل آن زمان را بسیار جدی نفی می نمود. همچنین اطاعت همه جانبه از خدا و تسلیم در برابر او عملا با رفتار متکبرانه سلاطین آن زمان در تعارض بود. بدین ترتیب پیامبر اسلام یک تنه با همه ملل و امم به روبرو شد و برهان نبوت خود را قرآن قرار داد و با یک سلاح عقلی و فرهنگی یعنی مبارزه طلبی نسبت به یک کتاب، قدرتهای ملوک و سلاطین و عالمان یهود و مسیحیت و زرتشتیان و صابئان و عموم بت پرستان را به مقابله فراخواند. و البته اسلام این مبارزه فکری و عقیدتی خود را تا به امروز نیز ادامه داده و امروز بیش از همه ادوار گذشته دشمنانی دارد که سودای نابودی آن را در سر می پرورانند. طبیعی است که در چنین شرایطی آنان تمام قدرت خود را متمرکز کنند تا در برابر آیینی که مطامع دین و دنیای آنها را به خطر انداخته بود مقابله کرده آنرا از بین ببرند.
آنها در عمل برای تحقق خواسته و دستیابی به مطامع خود و نابودی اسلام دست به هر اقدامی زده اند و می زنند. پیامبر اسلام و یارانش را به مدت سه سال در سخت ترین شرایط در شعب ابیطالب در محاصره اقتصادی قرار دادند در حالی که حداقل عوامل حیات را از آنان گرفته بود، جنگهای بزرگی چون بدر و احد از طرف کفار و مشرکین برای نابودی اسلام طرح شد و چون به نتیجه نرسید تمامی دشمنان اسلام، اعم از مشرکین و یهودیها و ... با یکدیگر متحد شدند تا بلکه بتوانند در جنگ خندق ریشه اسلام را قطع کنند و ... و سایر اقدامات تبلیغاتی که بر علیه اسلام برپا شده و تا به امروز نیز ادامه دارد. و به عبارت دیگر، از انجام هر کاری که ممکن بود برای نابودی اسلام دریغ نورزیدند. آیا بهتر نبود بجای اینهمه صرف نیرو، یک سوره کوتاه یک سطری می ساختند و به دنیا عرضه می کردند تا در صورت برابری با قرآن، بطلان اسلام ثابت شود؟ قطعا ساده ترین راه ابطال پیامبراسلام و دینش در بطلان معجزه او بوسیله پاسخگویی به مبارزه طلبی آن است که از روزهای آغازین اسلام با آن همراه بود و بنابراین یقیناً در میان خیل عظیم مخالفین اسلام که اینهمه خرج کردند و لشگر آوردند و تبلیغ کردند و شایعه پراکنی نمودند و ... انگیزه پاسخگویی به این مبارزطلبی آشکار قران کریم، وجود داشته و دارد.
در بررسی حالت دوم باید به سیر تکاملی ادب عرب توجه نمود. اگرچه فصاحت و بلاغت، فن رایج عصر نزول قرآن در میان اعراب بوده است اما نه تنها آن روز فن ادب عرب رواج داشت بلکه بعد از آن هم، به طور دائم بر وسعت و اوج آن افزوده شد و امروز نیز ما در عصری قرار داریم که فن ادب عرب پر مایه تر از قبل و با گسترش در افقهای تازه تری وجود دارد و ادیبان عرب فراوانی در میان غیر مسلمانان، در سراسر عالم حضور داشته و دارند. بنابراین از صدر اسلام تا به امروز، غیر مسلمینی که صاحب فن فصاحت و بلاغت باشند زیاد بوده و هستند و تسلط آنان به زبان عربی در حدی بوده است که صاحبان بسیاری از کتابهای لغت، تاریخ و حتی صرف و نحو عربی از میان همین اشخاص بوده اند. با فرض اینکه این ادیبان به خودی خود، انگبزه ای برای پاسخگویی به قرآن نداشتند آیا آنان که سرسختانه با اسلام در مبارزه بوده و هستند، نمی توانند از این ادیبان در راه هدف خاص خود بهره برند؟ پس از آنکه روشن شد که حالتهای اول و دوم قابل قبول نیستند، باید حالت سوم را پذیرفت که اگر نتوانسته اند تا به امروز پاسخ مبارزطلبیهای آشکار قرآن کریم را بدهند دلیلش تنها در عجز مخالفین بوده است و بس. و صحت ادعای قرآن بر همگان اثبات می شود.
شیوه فهم اعجاز قرآن (از لحاظ فصاحت و بلاغت):
نکته بسیار مهم آنکه فهم این نوع از اعجاز قرآن توسط متخصصین این فن صورت می گیرد. به طور کلی نیز برای مقایسه مراتب گوناگون یک فن خاص، باید از متخصصان آن فن نظر گرفت. برای توضیح بیشتر از یک مثال استفاده می کنیم:
فرض کنید که طبیب"الف" امروز در جهان ادعا کند که هیچ طبیبی در دنیا از نظر مهارت در فن طبابت با او برابری نمی کند. همچنین فرض کنید که این ادعای او بر دیگران گران تمام شده سرسختانه قصد دارند تا ادعای او را باطل سازند:
اولا: اگر هیچ طبیبی پیدا نشود که ادعای برتری نسبت به طبیب الف کند بر همگان اثبات می شود که ادعای طبیب الف درست بوده است.
ثانیا: اگر طبیب "ب" پیدا شود که ادعای برتری نسبت به طبیب "الف" کند، مردمی که تخصصی در فن طبابت ندارند نمی توانند بین این دو تشخیص دهند بلکه لازم است که طبیب "ب" تایید عده ای از متخصصان فن طبابت را به همراه ادعای خود ارائه دهد تا ادعای او اثبات شود.
در مورد اعجاز قرآن نیز، از انجا که کسی تا به حال نتوانسته است پاسخی مناسب و مورد تایید ادیبان عرب ارائه دهد، بر مردمی که تخصصی هم در فن ادب عرب ندارند اثبات می شود که قرآن معجزه است. همچنین اگر کسی ادعا کند که توانسته است پاسخ مبارزطلبی قرآن را بدهد برای اثبات ادعای خود باید بتواند عده ای از ادیبان عرب دنیا را نیز به همراه خود داشته باشد.
سایر وجوه اعجاز قرآن:
از آنچه تاکنون بیان شد به روشنی آشکار می شود که قرآن از لحاظ فصاحت و بلاغت معجزه است. اگرچه همین مقدار کافی است تا بتوانیم به این مطلب پی ببریم که قرآن کریم نمی تواند ساخته و پرداخته دست بشر باشد اما همانگونه که بیان کردیم، محققین اسلامی معتقدند که علاوه بر اعجاز فصاحت و بلاغتی قرآن که در تک تک سور آن مشهود است برای کل قرآن در مجموع وجوه دیگری از اعجاز نیز وجود دارد. نکته بسیار مهم آنست که فمه این وجوه، مانند فهم اعجاز فصاحت و بلاغت، تخصصی نیست بلکه همگان با هر ملیت و هر نژادی قادر به فهم این وجوه از اعجاز می باشند.باید توجه داشت که محققان وجوه متعددی از اعجاز را ذکر کرده اند که ما به جهت اختصار تنها سه مورد از آنها را بررسی می کنیم.
1.قرآن و اسرار خلقت :گرچه قرآن کتاب علوم نیست و به منظور مسایل علمی نیز نازل نشده است و منظور و هدف قرآن هدایت و رهبری جامعه بسوی سعادت دنیا و آخرت است ولی در عین حال قرآن در بسیاری موارد از این گونه مسایل در راه هدف خاص خود بهره برده است و از آنها به صورت نشانه هایی از قدرت لا یزال الهی یاد کرده است.لذا در موارد متعددی، اشاره به بسیاری از اسرار خلقت نموده است. این امر خود نشان دهنده آن است که قرآن از سوی کسی نازل شده است که احاطه کامل به اسرار طبیعت داشته است و او کسی نیست جز آفریننده طبیعت. در زیر سه مورد از این اسرار را که در قرآن آمده است، به اختصار بیان می نماییم:
الف) اشاره به حرکت زمین :" الذی جعل لکم الارض مهدا "(طه 53)
"آن خدایی که زمین را برای شما مانند گهواره قرار داد."
در این آیه، قرآن با کنایه، اشاره به حرکت زمین می کند و آن را به گهواره ای تشبیه می کند و می دانیم به واسطه حرکت گهواره است که طفل در آرامش به سر می برد و بدینسان به حرکت زمین اشاره می کند. علت این امر که قرآن با صراحت به حرکت زمین اشاره نمی کند آن است که این جملات در زمانی نازل شده است که جز سکون زمین و حرکت افلاک به دور آن چیز دیگری برای بشر مطرح نبود. توضیح بیشتر آنکه هنگامی که هزار سال بعد گالیله برا ی اولین بار اعلام کرد که زمین حرکت می کند او را محکوم به اعدام کردند. از همین جا می توان فهمید که اگر قرآن با صراحت مساله حرکت زمین را مطرح می کرد به طور وسیعی مطرود می گشت و بنا براین قرآن این مطلب را با لطافت خاصی بیان نموده است. که اولا با نظرا ت مردم آن زمان صریحا منافات نداشته باشد و ثانیا حقیقت را بیان کرده باشد .
ب) اشاره به عمل لقاح توسط باد: "وارسلنا الریاح لواقح"(حجر 22)
"وما باد ها را عامل لقاح قرار دادیم"
قرنها پس از نزول قرآن بود که زیست شناسان پی به اثر باد ها در انجام عمل لقاح در گیاهان شدند و این از معجزات قرآن می باشد.
ج) " وانزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس "(حدید 25)
"وما آهن را که در آن صلابت و محکمی شدید و منافعی برای مردمان در آن است نازل نمودیم."
تا قرن هجدهم یعنی دوازده قرن پس از نزول قرآن هنوز کارهای فلزی در نهایت ضعف بود و نه تنها ارزش آن شناخته نشده بود بلکه اساسا مهم و قابل توجه تلقی نمی شد تا این که نا گهان چشم دنیا به آهن دوخته شد و رقابت عجیبی در میان دانشمندان برای استخراج و استفاده بهتر از آن به وجود آمد تا آنجا که این دو قرن اخیر دوران نهضت و پیشرفت فلز اطلاق شده و دنیا منافع آن را حتما آ نچنان که باید در یافته وصدق یکی دیگر از حقایق قرآن نقاب از صورت به یک سو زده است. این امر در خور توجه است که قرآن در میان تمام فلزات انگشت بر روی آهن گذاشته است و از منافع آهن سخن می گوید و امروزه این امر به وضوح مشهود است که کارآیی آهن از سایر فلزات بیشتر می باشد.
2. قرآن و اخبار آینده : قرآن در موارد متعددی شامل اخبار غیبی است که بعدا به وقوع پیوسته است. این امر حاکی از آن است که قرآن از طرف کسی نازل شده است که می تواند خبر از غیب بدهد و او کسی نیست جز خدای متعال که تنها داننده غیب به صورت مطلق اوست . آیاتی که قرآن در آنها به ذکر پیشگوییهایی پرداخته لست ،بسیار زیاد است که ما در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم.
الف) قبل از آنکه مکه توسط مسلمین فتح شود پیامبر در عالم رؤیا دیدند که به نشانه خروج از احرام موهای سر خود را تراشیده اند و از آنجا که رؤیای انبیاء رؤیای صادقه است به اصحاب خویش وعده دادند که بزودی وارد مسجدالحرام می شوند.در سال ششم هجری آن حضرت به همراه جمعی از اصحاب به قصد زیارت خانه خدا راهی مکه شدند که در بین راه مشرکین در منطقه حدیبیه از حرکت آنان جلوگیری کردند وکار به صلح حدیبیه انجامید و قرار شد مسلمانان برگردند و سال بعد و سال بعد برای انجام مراسم حج عازم شوند. پس از انعقاد پیمان صدای اعتراض بعضی از اصحاب برخاست و صدق رؤیای پیامبر را مورد تردید قرار دادند در چنین شرایطی آیه زیر نازل گردید:
"لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شاءالله آمنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریبا"(فتح 27)
"خداوند صدق خواب رسولش را آشکارخواهد ساخت که شما مسلمانان با دل ایمن به مسجدالحرام وارد شوید وسرها بتراشید و تقصیر کنید بدون ترس و هراس. پس خداوند آنچه را شما نمی دانستید مقرر داشت و از پس آن فتحی نزدیک قرار داد."
در این آیه ضمن تأیید رؤیای پیامبر فتح مکه را نیز به مسلمین نوید داده شده است .در سال هفتم هجرت بود که درستی خواب آن حضرت تحقق یافت و مسلمانان به زیارت خانه خدا نایل شدند و یک سال بعد نیز دومین وعده قرآن به وقوع پیوست ودر پی شکستن صلح توسط کفار مکه توسط مسلمین فتح شد.
ب)جنگ بدر نخستبن جنگ مسلمانان با کفار قریش بود. کاروانی از کفار مکه با مال التجاره فراوان از نزدیکی های مدینه عبور می کردند. مسلمین از پیامبر اجازه گرفتند تا به جبران اموال و منازل آنها که در مکه به غارت رفته بود به کفار حمله کنند و اموال آنها را بگیرند. پیامبر اجازه فرمودند و در این هنگام آیه ذیل نازل شد:
"و اذ یعدکم الله احدی الطایفتین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم و یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین"
"و هنگامیکه خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه برای شما خواهد بود و شما دوست می داشتید که آن یکی که خالی از رنج بود برای شما باشد و خداوند می خواهد که حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع نماید."
این آیه نتیجه وقایع جنگ بدر را بیان می فرماید. با وجودی که تعداد نفرات دشمن چند برابر نفرات مسلمین بود و نگرانی در بین بعضی مشاهده می شد ولی قرآن صریحا بشارت داد که یا پیروزی در جنگ و یا مال التجاره از آن مسلمین شود.
ج)هنگامی که فرزند پیامبر از دنیا رفت شخصی به نام عاص بن وایل گفت:" همانا محمد ابتر است. پسری ندارد که قائم مقام او باشد و وقتی مرد یاد او منقطع خواهد شد.در این هنگام آیات سوره کوثر بر پیامبر نازل شد:
"انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانیک هو الابتر "
"ما به تو خیر بسیار دادیم پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن همانا آن کس که تو را سرزنش می کند همان ابتر است"
در این آیات خبر داده میشود که آن کسی که آنحضرت را ابتر خواند نسلش منقرض و نسل آن حضرت باقی خواهد بود.
3-آورنده قرآن کریم: یکی از مسایل مسلم در زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که بسیار روشن و غیر قابل انکار است "اُمی" بودن آن حضرت است. بدین معنا که آن حضرت نه خوانده بودند ونه نوشته بودند و نه اساسا معلمی دیده بودند.این مسأله آنقدر مسلم است که خاور شناسان معروف غربی نیز در کتب خویش به این حقیقت اعتراف دارند. بر این اساس صدور الفاظی مانند کلمات قرآن کریم که آن همه جنبه های اعجازی اعم از فصاحت و بلاغت واسرار خلقت و اخبار غیبی و…که پیشتر بیان کردیم در آن نهفته است از یک چنین شخصی قطعا دلیل آن خواهد بود که این کار خدایی است و این علم علمی است که از طریق وحی کسب شده است. قرآن کریم خود در این مورد می فرماید:
"وما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذالارتاب المبطلون"(عنکبوت48)
"توای پیامبر، پیش از نزول قرآن کریم هیچ کتابی را نمی خواندی و هیچ نوشته ای را نمی انگاشتی که در آن صورت افراد وسوسه گر در مورد صحت رسالت تو به تردید می افتادند."
سخن آخر:
گرچه قرآن دارای وجوه اعجاز متعددی است، اما اینها به این معنی نیست که قرآن یک کتاب ادبی و یا یک کتاب در خصوص مسایل اسرار خلقت و ... باشد. بلکه از این مسایل در راه هدف خاص خود استفاده کرده اثبات می کند که معجزه است. آنگاه خود را کتاب هدایت معرفی می کند و بنابراین آنان که اعجاز قرآن برایشان روشن شده است باید که طریق هدایت و معارف صحیح الهی را در قرآن بیابند. از این رو ایمان ما به سایر پیامبران الهی و معجزات آنان نیز پس از اثبات اعجاز قرآن و گوش دادن به اخبار غیبی است که قرآن از انبیای گذشته نقل می کند .
در یک جمع بندی کلی مطالب این مقاله را می توان به صورت زیر خلاصه نمود:
1)معجزات انبیای گذشته مخصوص به زمان خاص خودشان بوده است و امروزه چیزی از آنها در دسترس ما قرار ندارد.در این میان ،تنها قرآن را می یابیم که ادعا می کند یک معجزه همیشگی است.
2)قرآن کریم برای اثبات صحت ادعای خود، تمامی عالمیان را آشکارا به مبارزه می خواند تا اگر می توانند کلماتی مانند آیات قرآن بیاورند.
3) آن وجه اعجاز قرآن کریم که قرآن نسبت به تک تک سور خود بدان تحدی نموده فصاحت و بلاغت آیات آن است. البته برای قسمتهای مختلف قرآن، علاوه بر فصاحت و بلاغت، وجوه دیگری از اعجاز وجود دارد.
4)از یکسو مخالفین اسلام در عمل چه در اعصار گذشته و چه در عصر حاضر از پرهزینه ترین و سخت ترین کارها برای بطلن اسلام دریغ نورزیده اند و از سوی دیگر در برابر ساده ترین اقدام که پاسخگوئی به مبارزطلبی قرآن بود سکوت کردند و هیچ نمونه قابل توجهی که از لحاظ فصاحت و بلاغت، صاحبنظران آن را همتای قرآن بدانند نیاورده اند و این در حالی است که هم انگیزه کافی داشتند و هم ادیبان عرب توانا. این خود بهترین دلیل از عجز آنها در برابر قرآن می باشد..
5)در قرآن در موارد متعددی اشاره به اسرار خلقت شده است که سر آنها قرنها بعد معلوم شده است این حاکی از آن است که قرآن از سوی کسی نازل شده است که احاطه کامل بر اسرار خلقت داشته است.
6)در فرآن در موارد متعددی پیش گویی های غیبی امده است که بعدا محقق شده است و این نشان می دهد که قرآن از سوی کسی نازل شده است که احاطه به غیب دارد.
7)قرآن با این همه وجوه اعجازکه ذکر شد بوسیله پیامبری آورده شده است که به گواهی تاریخ درس ناخوانده بوده است .این امر به وضوح نشان می دهد که او قرآن را از پیش خود نیاورده است بلکه از سوی پروردگار عالمیان فرو فرستاده شده است.
نتیجه گیری:
از آنچه بیان شد مشخص شد که قرآن معجزه ای است برای تمامی اعصار و برای تمامی ملتهاو بنابراین ، این کتاب مقدس از جانب خدا نازل گشته است. همچنین با مشخص شدن اعجاز قرآن، صدق ادعای نبوت پیامبر اسلام آشکار می گردد. بنابراین امروزه تمامی انسانها می توانند با تحقیق و بررسی در خصوص این کتاب و مشاهده اعجاز آن، به نبوت پیامبر اسلام و حقانیت آیین او پی ببرند.