حضرت موسی علیه السلام از پیامبران اولوالعزم و ملقب به کلیم الله است. او پیامبر و رهبر قوم یهود بود که ایشان را از مصر و از اسارت مصریان بیرون آورد. خداوند به وسیله او دین یهود را در کوه طور سینا به بنی اسرائیل ارزانی داشت. نام پدرش بر اساس تورات عمرام است که در عربی به صورت عمران در آمده است. نام مادر موسی را نیز یوکابد یا یوکبد نوشتهاند.
زمان بعثت حضرت موسی علیه السلام در قرنهای 13 تا 15 پیش از میلاد مسیح بوده است. نام حضرت موسی 136 بار در قرآن مجید ذکر شده و در بیست سوره از او سخن گفته شده است. بخشی از زندگی موسی با استناد به آیات قرآن نقل میشود: فرعون مصر خوابی دیده بود که طفلی در بنی اسرائیل به دنیا خواهد آمد که حکومت او را نابود خواهد ساخت. بنابراین دستور داده بود همهی فرزندان پسر بنی اسرائیل را هنگام تولد بکشند. مادر موسی او را از بیم کشته شدن بر اساس الهام الهی در صندوقی نهاد و در رود نیل انداخت. آسیه همسر فرعون او را دید و از آب گرفت. موسی به امر الهی هیچ پستانی به دهان نمیگرفت تا اینکه مریم خواهر موسی، مادرش را به عنوان دایه به خاندان فرعون معرفی کرد. بدین ترتیب موسی در خاندان فرعون ولی در دامن مادر خودش پرورش یافت. موسی در نوجوانی، در حادثهای، هنگام دفاع از مردی از بنی اسرائیل یک قبطی را به ضرب مشت کشت. سپس از مصر به مدین گریخت، در آنجا به خانه شعیب راه یافت و با دختر حضرت شعیب علیه السلام ازدواج کرد. شعیب مهر دخترش را ده سال خدمت موسی در خانه آنان قرار داد. موسی پس از پایان دوره خدمتگزاریاش، با همسرش، صفورا، عازم مصر شد. در وادی ایمن طور، در شبی سرد که راه گم کرده بود، با دیدن نور تجلّی الهی، هدایت یافت و به رسالت مبعوث شد. او ماموریت یافت به مصر برود و فرعون را به توحید و خداپرستی دعوت کند. او از خداوند درخواست کرد که برادر کاردان و سخنورش، هارون علیه السلام، را نیز به دستیاری او در انجام رسالت بگمارد، و خداوند پذیرفت. موسی در برابر فرعون آیات و معجزات زیادی نمایان کرد تا او را به خشوع وا دارد. از جمله آنکه عصایش را به صورت اژدها در آورد؛ یا از دستش فروغی همچون خورشید تاباند. اما فرعون همه این معجزات را سحر و جادو خواند و ساحران کشورش را به مقابله با موسی دعوت کرد. ساحران شکست خوردند و به خدای موسی ایمان آوردند.
کم کم بنی اسرائیل به موسی ایمان آوردند اما فرعون نمیگذاشت آنها از مصر به شام هجرت کنند. به دعای موسی بلاهایی بر فرعونیان نازل شد. موسی علیه السلام بنی اسرائیل را کوچاند و فرعونیان که در تعقیب ایشان بودند در بحر احمر غرق شدند.
حضرت موسی علیه السلام سرانجام در 120 یا 126 سالگی در شب بیست و یکم رمضان درگذشت و در کوه نبأ یا نبو به خاک سپرده شد.
منابع : تفسیر نمونه ج 16، تاریخ انبیاء، رسولی محلاتی ج 2 ص 39، اعلام قرآن خزائلی ص 616، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 2 ص 2180 سوره قصص
سوره طه
مراجعه شود به: موسی و خضر گوساله سامری قارون
بنی اسرائیل به فرزندان و نوادگان حضرت یعقوب پیامبر (علیه السلام) گفته میشود. اسرائیل واژهای عبری به معنای بنده خدا و نیز لقب حضرت یعقوب است. از این رو به فرزندان و نوادگان آن پیامبر بزرگ الهی «بنی اسرائیل» گفته میشود. با رفتن حضرت یوسف به مصر و سپس هجرت حضرت یعقوب و دیگر فرزندانش به آنجا و فراوانشدن تعداد نوادگان آن پیامبر، بنی اسرائیل به صورت خاندانی پر جمعیت در مصر درآمد. این جمعیت که فرزندان و نوادگان دوازده پسر حضرت یعقوب بودند، به دوازده گروه یا دوازده سبط بنی اسرائیل شناخته میشدند که در قرآن کریم از آنان با عنوان «اسباط» یاد شده است.
امیر مومنان علیه السلام فرمود:«یوسف علیه السلام به هنگام مرگ، بنی اسرائیل را نزد خود فرا خواند و مصائب و گرفتاریهایی را که در آینده برای آنها رخ میداد بیان کرد؛ آنگاه به ظهور و بعثت حضرت موسی علیه السلام در میان بنی اسرائیل بشارت داد.» بنی اسرائیل سالیان دراز زیر شکنجه فرعون بودند تا این که حضرت موسی علیه السلام آنان را از عذاب فرعون رهانید و از سرزمین مصر بیرون برد؛ ولی بنی اسرائیل در غیاب حضرت موسی به پرستش گوساله سامری روی آوردند و مورد خشم خداوند قرار گرفتند؛ و چنین شد که به مدت چهل سال در بیابان سینا سرگردان ماندند.
داستان گاو بنی اسرائیل، ماجرای نقبای دوازده گانه ، حمله بخت نصر به بنی اسرائیل و سرانجام آزادی آنها توسط کورش هخامنشی، پادشاه ایران، از حوادث مهم این دوران است.
بر اساس آیات 67 تا 73 سوره بقره و تفاسیر آنها ماجرای گاو بنی اسرائیل از این قرار است: یکی از بنی اسرائیل به طرز مرموزی کشته شده بود و کسی نمیدانست قاتل کیست. به همین دلیل، میان قبائل بنی اسرائیل درگیری شد، چون هر یک، آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت میداد و خود را تبرئه میکرد. سرانجام نمایندگان همه گروهها جهت داوری نزد حضرت موسی علیه السلام رفتند و از او خواستند این مشکل را حل کند. موسی علیه السلام نیز از پروردگار کمک خواست. خداوند به موسی وحی کرد به آنان امر کند که گاوی را بکشند و جسد مقتول را به قسمتی از آن گاو بزنند تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند. بنی اسرائیل، ابتدا موسی را مسخره کردند. بعد وقتی مطمئن شدند موضوع جدی است، شروع کردند به سوالات جزئی پرسیدن درباره خصوصیات و ویژگیهای گاوی که بایست بکشند؛ رنگ پوستش، سنش و . . . هر پاسخی که موسی از سوی خدا میداد کار پیدا کردن گاو مورد نظر سختتر میشد. اگر همان ابتدا میرفتند و گاوی را میکشتند به هدفشان میرسیدند اما چون مشخصات گاو کاملتر شده بود، پس از جستجوی بسیار ناگزیر شدند مبلغ زیادی بپردازند و گاو مورد نظر را بخرند. سرانجام گاو را خریدند و سر بریدند و جسد را به بدن گاو زدند. مقتول نیز زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد.
هارون برادر حضرت موسی و از آن حضرت بزرگتر بود. همانند موسی، پیامبر و در همه مواطن با برادرش همگام بود. در روایت است که هارون مستقیما با وحی سر و کار نداشته و کتابی بهسویش نازل نشده است و در حقیقت، پیامبری بوده که از حضرت موسی تبعیت میکرده و در مواقع غیبت موسی به دلیل رفتن به کوه طور جانشین او بوده است. موسی او را وصی و جانشین خود ساخته بود؛ ولی قبل از برادر از دنیا رفت؛ لذا موسی دیگری را به جایش برگزید. قرآن مجید، هارون را به صفات نیکی همانند محسن، صالح، فاضل، برگزیده خدا، هدایتیافته و باایمان میستاید.