امامت یکی از اصول باور شیعیان است، که به جهت اهمیت آن شیعیان دوازده امامی خود را امامیّه میخوانند. سنگ بنای تشیع مسئله امامت و حجیت قول و فعل امام است. حجیتی که از علم تام و منبعث از یقین به محتوای دین ناشی می شود. علمی که از راه اجتهاد کسب نمی شود و به شک و حدس و گمان آلوده نیست و لذا صاحب آن مرجع نهایی در هر چیزی است که به نام آن دین گفته می شود، یا به عبارتی حجت آن دین است.امامان شیعه چنین منزلتی را برای خود قائل بوده اند.
در جلسه پیش درباره آیه «الیوماکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلامدینا»(1) بحث کردیم و عرض کردیم که قرائن داخلى آیه و هم شواهد خارجى -یعنى اخبارى که از طرق شیعه و سنى در شان نزول این آیه وارد شده است - نشان مىدهد که این آیه درباره موضوع غدیرخم بوده است.چون بحث ما در آیات قرآن در این زمینه استیعنى آیاتى که شیعه در این باب استدلال مىکنند، دو سه آیه دیگررا نیز که مورد استدلال علماى شیعه هست عرض مىکنیم براى اینکه درست روشن بشود که سبک استدلال چیست.
یکى از آن آیات، آیه دیگرىاست از سوره مائده و تقریبا شصت آیه بعد از این آیه.آن آیه این است: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس (2) .
لازم است مقدمهاى را عرض بکنم تا مفاد این آیهرا توضیح بدهم.این مقدمه،
.............................................................. 1.مائده/3. 2.مائده/67.
کمکى هم به مطلبى کهدر آیه پیش گفتیم مىکند.
مطلبى که واقعا رمز مانند است این است که به طورکلى در قرآن آیاتى که در مورد اهل بیت پیغمبر است و مخصوصا آیاتى که لااقل از نظر ما شیعیان در مورد امیرالمؤمنیناست، یک وضع خاصى دارد و آن اینکه در عین اینکه دلائل و قرائن بر مطلب در خود آیه وجود دارد ولى گویى یک کوششىهست که این مطلب در لابلاى مطالب دیگر یا در ضمن مطلب دیگرى گفته شود و از آن گذشته شود.این جهت راآقاى محمد تقى شریعتى در کتاب خلافت و ولایت در ابتداى بحثشان نسبتا خوب بیان کردهاند.البته دیگران هم این مطلب را گفتهاندولى در فارسى شاید اول بار بیانى باشد که ایشان ذکر کردهاند.رمز مطلب چیست؟ضمن پاسخ این سؤال جوابکسانى هم که مىگویند اگر خدا مىخواست که[جانشینى پیغمبر(ص)]بر على(ع)تنصیص بشود چرا اسمش در قرآن به صورت صریح نیست، داده مىشود.
مثلا آیهاىداریم به نام آیه تطهیر: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (1) .
اگر ما باشیم و همین آیه و همین قسمت، مىگوییممفاد خیلى آشکارى دارد: خدا چنین اراده کرده است و مىکند که از شما اهل البیت پلیدى را زایل کند، پاک و منزهتان بدارد«یطهرکم تطهیرا» شما را به نوع خاصى تطهیر و پاکیزه کند.تطهیرى که خدا ذکر مىکند معلوم است که تطهیر عرفىو طبى نیست که نظر به این باشد که بیماریها را از شما زایل مىکند، میکروبها را از بدن شما بیرون مىکند.نمىخواهم بگویماین، مصداق تطهیر نیست، ولى مسلم تطهیرى که این آیه بیان مىکند، در درجه اول،از آن چیزهایى است که خود قرآن آنها را رجس مىداند.رجس و رجز و اینجور
.............................................................. 1.احزاب/33.
چیزها در قرآن یعنىهر چه که قرآن از آن نهى مىکند، هر چه که گناه شمرده مىشود،مىخواهد گناه اعتقادى باشد یا گناه اخلاقى و یا گناه عملى.اینها رجس و پلیدى است.ایناست که مىگویند مفاد این آیه، عصمت اهل بیتیعنى منزه بودن آنها از هر نوع آلودگى است.
فرض کنید ما نه شیعه هستیم و نه سنى،یک مستشرق مسیحى هستیم که از دنیاى مسیحیت آمدهایم و مىخواهیم ببینیم کتاب مسلمین چه مىخواهد بگوید.اینجمله را در قرآن مىبینیم، بعد مىرویم سراغ تاریخ و سنت و حدیث مسلمین.مىبینیم نه تنها آن فرقهاى که شیعه نامیدهمىشوند و طرفدار اهل بیت هستند، بلکه آن فرقهاى هم که طرفدارى بالخصوصى از اهل بیت ندارند، در معتبرترینکتابهایشان هنگام بیان شان نزول آیه، آن را در وصف اهل بیت پیغمبر دانستهاند و در آن جریانى که مىگویندآیه در طى آن نازل شد، على(ع)هست و حضرت زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین و خود رسول اکرم.و در احادیث اهل تسنن است که وقتىاین آیه نازل شد، ام سلمه(1) که یکى از زنهاى پیغمبر است مىآید خدمتحضرت و مىگوید: یا رسول الله!آیا من هم جزء اهل البیتشمرده مىشومیا نه؟مىفرماید: تو به خیر هستى ولى جزء اینها نیستى.[مدارک] این[مطلب]همیکى و دو تا نیست، عرض کردم در روایات اهل تسنن زیاد است.
همین آیه را ما مىبینیم که در لابلاى آیات دیگرىاست و قبل و بعدش همه درباره زنهاى پیغمبر است.قبلش این است: «یا نساءالنبى لستن کاحد من النساء»(2) اى زنان پیغمبر!شمابا زنان دیگر فرق دارید(البته نمىخواهد بگوید امتیاز دارید)، گناه شما دو برابر است زیرا اگر گناهى بکنید اولا آنگناه را مرتکب شدهاید و ثانیا هتک حیثیتشوهرتان را کردهاید، دو گناه است، کار خیر شما هم دو برابر اجر دارد چون هرکار خیر شما دو کار است، همچنانکه اینکه مىگویند ثواب کار خیر سادات و گناه کار شرشان مضاعف است نه از باب این است کهمثلا یک گناه درباره اینها با دیگران فرق دارد، بلکه بدین جهت است که یک گناه آنها مىشود دو گناه.به عنوان مثال اگر یک
.............................................................. 1.او زنى است که در میان ما شیعهفوقالعاده احترام دارد، بعد از خدیجه مجللترین زن پیغمبر است.در میان اهل تسننهم خیلى محترم است.از نظر آنها بعد از خدیجه و عایشه، ام سلمه است. 2.احزاب/32.
سید - العیاذ بالله - مشروب بخورد، غیر از اینکهشراب خورده یک کار دیگر هم کرده و آن این است که چون منسوب به پیغمبر و ذریه پیغمبر است، هتکى هم از پیغمبر کردهاست.کسى که مىبیند فرزند پیغمبر اینطور علنى بر ضد پیغمبر عمل مىکند، در روح او اثر خاصى پیدا مىشود.
در این آیات ضمیرها همه مؤنث است: «لستن کاحدمن النساء ان اتقیتن» .معلوم است که مخاطب، زنهاى پیغمبرند.بعد از دو سه آیه یکمرتبه ضمیر مذکر مىشود و به همین آیهمىرسیم: «انما یرید الله لیذهب عنکم(نه عنکن)الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» .بعد دو مرتبه ضمیر مؤنث مىشود.قرآنهیچ کارى را به گزاف نمىکند.اولا در اینجا کلمه «اهل البیت» آورده و قبلا همهاش نساء النبى است: «یا نساء النبى» .یعنىعنوان نساء النبى تبدیل شد به عنوان اهل البیت پیغمبر.و ثانیا ضمیر مؤنث تبدیل شد به ضمیر مذکر.[اینها]گزافو لغو نیست، لابد چیز دیگرى است، مطلب دیگرى مىخواهد بگوید غیر از آنچه که در آیات پیش بوده است.آیات قبل و بعداز این آیه، همه تکلیف و تهدید و خوف و رجاء و امر است راجع به زنان پیغمبر: «و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة»در خانههاى خودتان بمانید و مانند زمان جاهلیت تظاهر به زینت نکنید.همهاش امر است و دستور و تهدید، و ضمناخوف و رجاء که اگر کار خوب بکنید چنین مىشود و اگر کار بد بکنید چنان مىشود.
این آیه[یعنى آیه تطهیر]بالاتر از مدح است، مىخواهد مسالهتنزیه آنها از گناه و معصیت را بگوید.مفاد این آیه غیر از مفاد آیات ماقبل و مابعد آن است.در اینجا مخاطباهل البیت است و در آنجا نساء النبى.در اینجا ضمیر، مذکر است و در آنجا مؤنث.ولى همین آیهاى که مفاد آن اینهمه باماقبل و مابعدش مختلف است، در وسط آن آیات گنجانده شده، مثل کسى که در بین صحبتش مطلب دیگرى را مىگوید و بعد رشتهسخنش را ادامه مىدهد.این است که در روایات ما ائمه علیهم السلام خیلى تاکید دارند که آیات قرآن ممکناست ابتدایش در یک مطلب باشد، وسطش در مطلب دیگر و آخرش در یک مطلب سوم.اینکهدر مساله تفسیر قرآن اینقدر اهمیت قائل شدهاند براى همین است.
نه تنها روایات و ائمهما گفتهاند که «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس...» با ماقبلو مابعدش فرق دارد و مخاطب و مضمونش غیر از آنهاست و مربوط به همانهایى
استکه آن داستان(1) در ارتباط با آنهاست، بلکه اهل تسنن نیز همه،این مطلب را روایت کردهاند.
نمونه دیگر: آیه «الیوم اکملت...» در آیه « «الیوم اکملت لکمدینکم» هم مىبینیم عین همین مطلب هست و بلکه در مورد این آیه عجیبتر است.قبل از این آیه همهاش صحبت از یکمسائل خیلى فرعى و عادى است: «احلت لکم بهیمة الانعام»(2) گوشت چارپایان بر شما حرام است و تذکیه چنین بکنیدو اگر مردار باشد حرام است و آنهایى را که خفه مىکنید(منخنقه) حرام است و آنهایى که با شاخ زدن به یکدیگر کشتهمىشوند گوشتشان حرام است و...یکدفعه مىگوید: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکمدینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا» .بعد دوباره مىرود دنبال همان مسائلى که قبلا مىگفت.اساسا اینجملهها به ماقبل و مابعدش نمىخورد یعنى نشان مىدهد که این، مطلبى است که در وسط و شکم مطلب دیگرى گنجاندهشده و از آن رد شدهاند.آیهاى هم که امروز مىخواهیم بگوییم عین همین سرنوشت را دارد، یعنى آیهاى است در وسط آیاتدیگر که اگر آن را برداریم، رابطه آنها هیچ با همدیگر قطع نمىشود کما اینکه اگر «الیوم اکملت...» را از وسط آن آیاتبرداریم، رابطه ماقبل و مابعدش هیچ قطع نمىشود.آیهاى است در وسط آیات دیگر به طورى که نمىشود گفت دنباله ماقبلیا مقدمه مابعد است، بلکه مطلب دیگرى است.در اینجا نیز قرائن خود آیهو نقلهاى شیعه و سنى همه از همین مطلب حکایت مىکنند،ولى این آیه را نیز قرآن در وسط مطالبى قرار داده که به آنها مربوط نیست.حال رمز این کار چیست؟ این باید یک رمزى داشته باشد.
رمزى که براى این کار هست، هم از اشاره خودآیه قرآن استفاده مىشود و هم
.............................................................. 1.[ظاهرا مقصود داستان مباهله است.] 2.مائده/1.
در روایات ائمهما به همین مطلب اشاره شده است و آن این است که در میان تمام دستوراتاسلامى هیچ دستورى نبوده است مثل امامت امیرالمؤمنین و خصوصیتخاندانپیغمبر که اینهمه کم شانس اجرا داشته باشد، به این معنا که به دلیل تعصباتى که در عمق روح مردم عرب وجود داشت،آمادگى بسیار کمى براى این مطلب به چشم مىخورد.با اینکه به پیغمبر اکرم راجع به امیرالمؤمنین دستور مىرسید، حضرت همیشهاین بیم و نگرانى را داشت که اگر بگوید، منافقینى که قرآن پیوسته از آنها نام مىبرد مىگویندببینید! - به اصطلاح معروف - دارد براى خانواده خودش نان مىپزد.
در صورتى که رسم و شیوه پیغمبر(ص)در زندگىاین بود که در هیچ موردى براى خودش اختصاص قائل نمىشد و اخلاقش این بود و دستور اسلام هم همین بود که فوقالعادهاجتناب داشت از اینکه میان خودش و دیگران امتیاز قائل بشود و همین جهت عامل بسیار بزرگى بود براى موفقیت پیغمبر اکرم.
این مساله[یعنى ابلاغ اینکه جانشین من على(ع)است]امرو دستور خدا بود اما پیغمبر(ص)مىدانست که اگر آن را بیان کند عدهاى ضعیف الایمان که همیشه بودهاند خواهندگفت ببینید!دارد براى خودش امتیاز درست مىکند.در آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» دیدیم که قبلش این بود: «الیوم یئس الذینکفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون» مىگوید دیگر کافران امیدى به این دین ندارند یعنى آنها دیگر از اینکه از آن راهىکه بر علیه اسلام مبارزه مىکردند بتوانند بر این دین پیروز شوند مایوسند، فهمیدند که دیگر کارشان پیش نمىرود «فلاتخشوهم» دیگر از ناحیه کافران نگرانى نداشته باشید «واخشون» ولى از من بیم داشته باشید، که عرض کردم مقصوداین است که بیم داشته باشید زیرا اگر در داخلتان خراب بشوید، به حکم سنتى که من دارم که هر قومى چنانچه[در جهت فساد]تغییرکند من هم نعمتخویش را از آنها سلب مىکنم، [نعمت اسلام را از شما سلب مىنمایم.]در اینجا «واخشون» کنایهاست از اینکه از خودتان بترسید، از من بترسید از باب اینکه از خودتان بترسید، یعنى بیم از داخل است، دیگر از خارج بیمىنیست.از طرفى هم مىدانیم که این آیه در سوره مائده است و سوره مائده آخرین سورهاى است که بر پیغمبر نازل شدهیعنى این آیه در همان دو سه ماه آخر عمر پیغمبر در وقتى که اسلام قدرتش بسط یافته بود نازل گردیده است.
در آیهاىکه قبلا عرض کردم نیز همین مطلب را که از داخله مسلمین بیم هست
ولى از خارجبیم نیست مىبینیم.مىگوید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیکمن ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس» .
اصلا ما غیر از این آیه، دیگر آیهاى در قرآن نداریمکه بخواهد پیغمبر را[به انجام کارى]تشویق کند.مثل این است که شما مىخواهید کسى را به کارى تشویق کنید، او یکقدم جلو مىگذارد و یک قدم عقب، بیم دارد.در این آیه پیغمبر را دعوت مىکند که ابلاغ کن، از یک طرف تهدیدشمىکند و از طرف دیگر تشویق مىنماید یعنى تسلىاش مىدهد.تهدیدش مىکند که اگر این موضوع ابلاغ نشود تمامرسالت تو بیهوده است، و تسلىاش مىدهد که نترس!خدا تو را از این مردم نگهدارى مىکند (و الله یعصمک من الناس).در آیه «الیومیئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم» فرمود دیگر از کافران نترسید.مسلما پیغمبر(ص)در درجه اول نباید از کافرانبترسد ولى آیه «یا ایها الرسول...» نشان مىدهد که پیغمبر نگرانى دارد.پس این نگرانى از داخل مسلمین است.حالا منکار ندارم که آنهایى که از داخل مسلمین[پذیراى این موضوع یعنى جانشینى على(ع)نبودند]کافر باطنى بودند یا نبودند،بالاخره این موضوع به گونهاى بود که آمادگى آن را نداشتند و حاضر به پذیرش آن نبودند.
اتفاقا جریانهاى تاریخى هم همین را حکایت مىکند،یعنى جامعهشناسى مسلمین را همینطور نشان مىدهد.لهذا عمر گفت: ما که على را به خلافت انتخاب نکردیم حیطةعلى الاسلام بود یعنى براى اسلام احتیاط کردیم، زیر بارش نمىرفتند، قبول نمىکردند.یا در جاى دیگر که با ابن عباسصحبت مىکرد به او گفت: قریش این کار را صحیح نمىدید که امامت در همان خاندانى باشد که نبوت هم در همان خاندانبوده، یعنى گفت نبوت که در خاندان بنى هاشم پیدا شد طبعا براى بنى هاشم امتیاز شد.قریش حساب کرد که اگرخلافت هم در این خاندان باشد همه امتیازات از آن بنىهاشم مىشود.از این جهت بود که قریش نسبت به این مطلب کراهت داشت.
ابن عباس هم جوابهاى خیلى پختهاى به او داد.آیاتىرا از قرآن در این زمینه خواند
که جوابهاى بسیار پختهاى است.
بنابراین در جامعه مسلمین یک وضعى بوده است کهبه عبارتها و زبانهاى مختلف بیان شده است.قرآن به آن صورت مىگوید، عمر همان را به بیان و صورت دیگرى مىگوید.یامثلا مىگفتند على(ع)از باب اینکه در جنگهاى اسلامى خیلى از افراد و سران عرب را کشته است و مردم عرب هم مردمکینهجویى هستند و بعد از آنکه مسلمان شدند نیز کینه پدرکشى و برادرکشى آنها نسبت به على محفوظ بود، [براىخلافت مناسب نیست.]عدهاى از اهل تسنن هم مىخواهند همینها را عذر درست کنند، مىگویند درست است که افضلیتو مقام و ارجحیت على(ع)روشن بود ولى این جهت هم بود که خیلى دشمندار بود.
بنابراین یک نوع نگرانى در زمان پیغمبر وجودداشته است براى تمرد از این یک دستور.شاید سر اینکه قرآن این آیات را با قرائن و دلائل ذکر کرده این است که هر آدم بىغرضىمطلب را بفهمد ولى نخواسته مطلب را به صورتى درآورد که آنهایى که مىخواهند تمرد کنند، تمردشان به صورت تمرد در مقابلقرآن و اسلام درآید.کانه مىخواهد بگوید: آنها که به هر حال تمرد مىکنند پس تمردشان به شکلى در نیاید کهبه معنى طرد قرآن در کمال صراحت باشد، اقلا یک پردهاى بتوانند برایش درست کنند.
این است که ما مىبینیمآیه تطهیر را در وسط آن آیات قرار مىدهد ولى هر آدم فهیم و عاقلو مدبر و متدبرى مىفهمد که این، چیز دیگرى است.آیه «الیوم اکملت» را آنطور قرارمىدهد و آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» را اینطور.
آیه «انما ولیکم الله...» آیات دیگر دراین زمینه نیز به گونهاى هستند که فکر و اندیشه را برمىانگیزدبراى اینکه انسان بفهمد که در اینجا چیزى هست، و بعد هم به کمک نقلهاى متواترقضیه ثابت مىشود، مثل آیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و همراکعون» (1) .تعبیر عجیبى است: ولى امر شما خداست و پیغمبر و کسانى که ایمان آوردهاند، آنها که نماز را بپا مىدارند و در حال رکوع زکات
.............................................................. 1.مائده/55.
مىدهند.زکاتدادن در حال رکوع یک کار عمومى نیست که بشود آن را به صورت یک اصلکلى ذکر کرد، بلکه این مطلب نشان مىدهد که اشاره به یک واقعه معیناست.هم تصریح نکرده است تصریحى که تمرد از آن نزد دوست و دشمن تمرد از قرآن شمرده شود، و هم تفصیح کرده استیعنىطورى بیان نموده که هر آدم بىغرضى مىفهمد که در اینجا یک چیزى هست و اشاره به یک قضیهاى است. «الذین...یؤتونالزکوة و هم راکعون» (در حال رکوع زکات مىدهند)یک امر معمولى نیست، یک قضیه استثنائى است که اتفاقا رخ مىدهد.اینقضیه چه بوده است؟مىبینیم همه اعم از شیعه و سنى گفتهاند که این آیه درباره على بن ابیطالب است.