دگرگونی روابط کار و چگونگی پیدایش آن
جهان امروز، جهانی است تشریفاتی به هر چه که اتفاق میافتد نامی مینهد و روزی را با آن نام مسما میکند، هر سال که آن روز تکرار میگردد، گرد میآیند در باره آن روز مرثیه و یا مدحیه میخوانند و می سرایند، اگر کسانی هم بخواهد در مورد تحقیق کنند رجوع میکنند به کتب گذشته تا ببینند که در مورد این روز چه گفته شده است پس از یاداشت برداری تحقیقی را در بارة آن روز به ثبت میرسانند به باور شان به حجم معنوی آن روز افزودهاند در حالیکه مشکل جهان و بحران جهانی از نظر بیرونی و فزیکی قابل مشاهده است بهتر است که مشکلات جهان را در زندگی بجوئیم بازی کردن بازبان، عقاید و ایدهها مشکل جهان ما را حل نمیکند بلکه مشکلات را بحرانی تر خواهد کرد. کار و حقوق کار و روزکارگر از این امر مثتثنا نیست درباره این روز ( روزکارگر) کنفرانسهای ملی، بینالمللی به راه انداخته میشود نویسندگان، پژوهشگران، حقوق دانان اوراق روز نامهها، مجلهها و سایر رسانهها را پرمیکنند مگر اینهمه مصارف گزاف معنای فراتر از تجلیل را ندارد فقط از روزکارگر و برای همین روز که با روزکارگر نامگذاری شده تجلیل به میان میآید و بس. میلیونها کارگر که در وضعیت رقت بار در جهان به سرمی برند بزرگان زمین به آنان التفات نمیکنند و این بزرگان سرمایه دار که قدرت و زندگی در تصرف شان است. فقط نام این روز را دوست دارند نه کارگر را، زیرا این نام و تجلیل از این نامگذاری بهترین راهی است که برای غافل کردن کارگر و کتمان وضعیت زندگی کارگر بهکار میرود. در جهان ما کاری کارگر، زحمت کارگر و تولیدات یک کارگر بهخاطر سود اندوزی بیشتر مالک در نظر گرفته میشود، و به آن ارزش میدهند. حق جسم، حق زندگی، حق لذت از زندگی و حق رفاهی کارگر به کلی فراموش میگردد همچونین دست رنجی را که به کارگر میپردازند حقوق مادی است که از طرف مالکان ابزار تولید تعیین میگردد. روابط طرفین در تعیین این حقوق مادی چندان در نظر گرفته نمیشود، زیرا تعیین نرخ همه چیز بستگی دارد به توافق سرمایه داران، کارگران چیزی فراتر از اشیاء نیست که بین سرمایه داران تبادله میگردد اگر چه لیبرالیسم ادعا دارد که زندگی رفاهی کارگران را تأمین کرده است؛ مگر هنوز هم زندگی کارگر زندگی مشکل زا و بحرانی است.
نه تنها درکشورهای جهان سومی بلکه در کشورهای غربی و مدرن نیز وضعیت زندگی کارگر اعم از زن و مرد رقت بار است.
کار: اگر بگذریم از معنای لغوی کلمة کار و همچونین مفهوم و معنای اصطلاحی و حقوقی آنرا نیز در نظر نگیرم که هر مکتب سیاسی فلسفی بنابه برداشت شان تعریف حقوقی از کار کردهاند به این نتیجة کلی در باره کار خواهیم رسید؛ که هر آنچه آفریده شده در فعالیت به سر میبرد و بدون فعالیت تداوم آفرینشاش قطع گشته و نابود میگردد؛ بناءً برای تداوم و ماندن، تکامل و بهترشدن باید فعالیت کرد. انسان نیز از آغاز پیدایش کار و فعالیت کرده و برای ادامة زندگی ناگزیر بوده که تلاش و کوشش کند. تا انسان در روی زمین هست و زندگی ادامه دارد، فعالیت و کار اساس و بقای این روند خواهد بود در غیر آن هستی انسان به نیستی تبدیل خواهد شد.(1) در جهان نه تنها که انسان در کار و فعالیت است بلکه کل نظام هستی فعالیت میکند این فعالیت که چه نوع است فرق میکند. بنابر این تمام فعالیتهای انسان از هر نوع که است جزء از فعالیت نظام کل جهان و هستی است البته این فعالیت و کار ارتباط به حقوق کار نمیگیرد؛ بلکه جوهر کار را روشن میسازد و آشکار میسازد که هستی جهان و زندگی انسان با فعالیت و کار ادامه مییابد.(2)
انسان و کار: کار همزاد انسانی و زندگی است اما کار انسان با کار دیگر زنده جانها فرق دارد شاید یکی از ویژهگیهای تفاوت و زندگی عالی انسان در طول تاریخ کاری باشد، که انسان انجام دادهاست. زنده جانهای دیگر با فعالیت فقط از گرسنگی خود شان را نجات داده مگر انسان بر علاوه از گرسنگی با کار ابزار نیز ساخته است و این ابزار کیفیت و کمیت کار را دیگر گون کرده و زمینه مقابله را با هر نوع خطر، که انسان را تهدید میکرد برای انسان با کار فراهم شد که سبب برتری انسان از سایر حیوانات گردید. و دورههای متنوع زندگی و حیات با کار رونما گردید؛ اما با پیدایش طبقات رفته- رفته در روند کار و فعالیت انسانی تفاوت و تحول پدید آمد به این معنی که باید کار کند؟ و که از این کار سود ببرد؟ و چگونگی در کار به میان آمد و زندگی روابط و معنای دیگری پیدا کرد که با زندگی قبلی انسان فرق داشت. جریان کار از جوهر و فعالیت کلی دورشده بر اساس روابط معنی و مفهوم حقوقی پیدا کرد، البته نه مفهوم حقوقیای که بتواند مزایای زندگی همسان و تاحد برابر انسانی را فراهم کند؛ بلکه زندگیهای ناهمسان و ناهم گون را حق زیستن بخشید که این حقوق و تعیین گذاری چونین حقوق بر کار و در آمد کار از حقوق ثابت بر خودار نبوده و نیست و بنا به طرز فکر قدرتهای موجوده هرزمان تحول پذیرفته و دیگرگون شده و گاهی هم خشونتهای طبقاتی را فراهم کرده است.
پیدایش کار: اگر جوهر و مفهوم کلی کار را در نظر نگیریم و کار را به مثابه فعالیت بدانیم که اساس آن روی روابط بر اقرار است، باید گفت که کار در چونین مفهوم پس از تصرف و تقسیم زمین و به میان آمدن ملکیت عرض وجود کرده است یعنی قبل از آن همه کس کار میکرد و کار هر کس ارتباط میگرفت به خودش.
ترس از گرسنگی امکان داشت مگر فقر و مفهوم فقر در میان نبود، بناءً فقر وقتی مفهوم یافت که ملکیت و مأمن اقتصادی در زندگی انسان ارزش پیدا کرد، اینجاست که انسان آغاز کاری تازه را تجربه میکند و بسیار انسانها در رده ابزار و اشیاء قرار میگیرند و جزء از ملکیت میشوند و صاحبها و مالکان حقوق فراتر از دیگران مییابند، و برای همه چیز حقوق تعیین میکنند. از این به بعد کار مفاهیم حقوقی را به خود میگیرد اگر چه حقوق که امروز در نظر است آن روزگار مفهوم امروزیاش را نداشت با اینهم کار یک امر حقوقی بوده که حدود این حقوق فقط در اختیار مالک و کار فرما بود که چگونه این روابط را توجیه کند خواه بر اساس اجبار استوار میگردد یا بر اساس ترحم در هر دو صورت جزء اختیار ذاتی مالک و کارفرما بود. که کارگر در هر وضعیت باید مدیون مالکش میبود، در چونین حالت کار امر حقوقی یک طرفه بود اگر چه امروز اساس حقوق را طرفینی بودن آن واضح میسازد. مگرهمیشه این طور نبوده و حقوق بیشتر یک جانبه و یک طرفه پیاده میشد؛ زیرا حدود حق و حق به جانب بودن تنها به اشخاص محدود ارتباط میگرفت، طوریکه این اشخاص مالک اشیا و اشخاص دیگر بودند، مالک حقوق شان نیز بودند. حقوق کار نه از کارگر بلکه از کارفرما بود فقط کارگر غذای بخور و نمیر دریافت میکرد، زندگی و روابط زندگیش با ابزار و محل که در آن کار میکرد برقرار بود. فراتر از این حق نداشت به کار به حیث ارزش و انرژی بیولوژیکی که یک انسان در هنگام فعالیت به مصرف میرساند، دیده نمیشد با نفرت به کارگر مینگریستند که به نامهای مزدور، نوکر، خدمتکارو... یاد میشد. از نظر کاست یا طبقه اجتماعی در حد بسیار پائین اجتماعی میزیستند. چونین طبقه بندی پیشینة تاریخی دارد در بین تمام نظریات اجتماعی قدیم به نظر میرسد. برای مالک سود کار در نظر گرفته میشد فرق نداشت اگر هزاران کارگر فدای این سود گردد میتوان ادعا کرد که آغاز و پیدایش کار به مفهوم خاص کار، بار منفی داشته و برای کارگر ستمآور و زجر دهنده بوده که در طی قرنهای متمادی کارگر را چونین نگرش اجتماعی- حقوقی آزرده و در رده بسیار پائین اجتماعی قرارش داده است، یعنی مزدوران.
میتوان کار را به (کارمستقل) و (کار غیر مستقل) یعنی کاری که در خدمت دیگران انجام میگیرد تقسیم کرد.
در آغاز زندگی هرکس ممکن برای خود کار میکرد، اگر هرکس برای خود هم کار نمیکرد برای جمع کار میکرد، که در آن وقت مزد، پاداش و مزدور هم معنی نداشت خوشبختانه هنوز هم در هر جامعهای، گروه فراوانی از افراد برای خود و بهحساب خود کار میکنند همانند پیشه وران، کشاورزان در روستا ها و صاحبان مشاغل آزاد (وکیلان دادگستری، پزشکان و غیره)(3) بناءً فعالیت این گروه یا این گونه افراد در حقیقت تابع قوانین کار نیست. و اختیار کار کردن و نکردن به خودشان برمیگرد و سود، مزد، تولید، و رابطه تولید، کارگر و رابطه آن با کارفرما یا مالک معنی ندارد، و چونین روابط وجود ندارد. خوشبختانه جامعه هنوز هم از این گونه افراد دارد که برای خودشان کار میکند و خدمات شان ارتباط میگیرد به خودشان. فعالیت این چونین اشخاص در چوکات کاری که موضوع بحث از روز کارگر و کاری کارگر است نمیگنجد؛ بلکه کار این اشخاص طبیعی مینماید.(4) مگر کار در خدمت دیگران از مزایای کار مستقل برخوردار نیست، معنی و مفهوم کار، روزکارگر و حقوق کار ارتباط دارد با کار در خدمت دیگران، بناءً این چونین کارگران کسانی اند، که نیروی کار خود را در اختیار دیگران میگذارند، اصولاً کار اینها شامل حقوق کار میشود. در چونین کار یک طرف کارگر و جانب دیگر شخص سرمایه دار که بنابه بر داشت قانون و حقوق امروز این شخص یک شخص طبیعی و حقوقی نیز است، کالا های را میخواهد تولید کند، برای این امر به نیرو کار نیاز دارد. این شخص حقوقی مواد خام، ابزار تولید را در اختیار دارد فقط چیزی که ندارد نیروی کار است. که این نیروی کار عبارت از کارگر است که به آن میتوان اشخاص مزد بگیر نام نهاد این افراد غیر از نیروی بدنی و یا فکری سرمایة دیگری ندارند ناگزیرند برای تأمین زندگی خویش نیروی جسمی و فکری شان را در برابر دریافت مزد در اختیار کسی دیگر قرار دهند.
آنچه را که تولید میکنند ارتباط به خودشان نمیگیرد و ارزش تولید شان از مالک و یا سرمایه دار است که امتیاز حقوقی دارد. اینجاست که رابطهای میان کارفرما ( شخص که دارای وسایل کار و سرمایه است) مزد میپردازد و دستور میدهد با کارگر (مزدبگیر) که در خدمت اوست و از دستوراتش پیروی میکند، به وجود میآید. این رابطه را میتوان رابطه حقوق خواند که مشمول حقوق کار است، اما این رابطه در طول تاریخ از نظر چگونگی حقوقی تحول پذیرفته اگر چه در هر دوره از تحولش بخت با کارفرما یا سرمایه دار بوده ولی با آن هم سهولت های را در زندگی کارگر نیز فراهم کرده است.
پیدایش و تحول حقوق کار
دیری نمیگذرد که یک کارگر به اندازهای کافی، کالا تولید خواهد کرد که برای پرداخت دستمزدش و نیز تأمین هزینهای دستگاه مورد استفاده و ساختمانی که در آن کار میکند، کفایت کند. دیوید ریکاردو 1778- 1823م
اما اوساعاتی بیش از آن اندازه که احتیا جاتش اقتضاء دارد کار میکند، در نتیجه، کار فرمای سرمایه دار، ارزش ساعتهای اضافی را از آن خود میکند. مارکس 1818- 1883م.
چنانکه اشاره شد « رابطه کار» بین انسانها وقتی پدیدار شد که برخی افراد به فکر استفاده و بهره کشی نیروی کار همنوعان خود افتادند. این روند گاهی جنبه استثمار داشت که در نهایت به برده داری منجر شد.5 در این هنگام، کارکه عبارت است از نیروی انسانی این نیرویی شخصی انسانی نیز در رده ملکیت دیگران درآمد و در طول تاریخ از این نیرو انسانی قویتر ها استفاده سؤ کردند، این روال تا عصر صنعتی ادامه یافت و توأم کارگر ( اجیر، برده، نوکر، خدمتگار، مزدور) با خشونت تحت ستم و شکنجة کارفرما یا مالک اش قرار میگرفت. اگر در تاریخ برای روشن شدن این امر واقع پالی و ورق پالی کنیم هزاران نوع خشونت را در هر گوشه و کنار، در بالای زمین فیودالان، در دربار پادشاهان و ... میتوان یافت، خیلی دور نمیرویم دیوار زنبورک شاه و زنبیلک شاه در کابل نشانی از ستمگری است که بر کارگر رفته است استخوان انسان از درون دیوار گاهی نمایان میشود، نمایانگر این است کسانیکه در هنگام کار ضعف نشان میدادند آنان را به حکم شاه زنده در بین گل گور میکردند. بسا اعظیم ترین آثار انسانی در جهان نمایانگر ظلم سلاطین است که با شکنجه و ستم توسط کارگران بدون دریافت حقوق مادی و انسانی ساخته شده است. امروز از چونین آثار به حیث نماد تمدن و مدنیت نامبرده میشود مانند قبر فراعنه مصر، دیوار چین و... ادامة چونین خشونت ها بالای بردگان (کارگران) خشونت طرفینی را تشدید بخشید و بردگان در گوشه و کنار جهان برای دست یافتن به حقوق شان دست به جنگ زدند، مانند جنگ سپارتاکوس در برابر اسبتدادگران رومی و مزدک در برابر انوشیروان؛ مگر بدبختانه هیچ کدام به پیروزی نرسید. با اینهم نگرش های را توانستند در زمینه ایجاد کنند بالاخره در قرن 19 و آغاز قرن بیستم فلسفه مارکسیسم و حرکت سیاسی مارکسیستها توانست اتحادیه های کارگری را هماهنگ کند و در مقابل فیودال و سرمایه دار به پا بخیزاند. این حرکت اگر چه یک حرکت حقوقی نبود به باور برخی ها انقلاب کارگری مارکسیستی یک انقلاب سیاسی بود که توسط سیاستمداران مارکسیسم- لننسیم به راه انداخته میشد؛ یعنی یک جهش سیاسی بود نه به راه ا ندازی جریان، تحول و به سازی حقوق کارگر. به باور منتقدان این روش با پیروزی کارگر، جای طبقه حاکم را کارگر اشغال میکرد و سرمایه داران وفیودالان مورد ستم قرار میگرفت و از جانب دیگر بازهم کارگر توسط دولت استثمار میشد. به باور آدم اسمیت سرمایه داری در جریان زندگی انسانی امری است غیر قابل انکار؛ بناءً هر دست کاری به این جریان برای بهتر شدن، جریان زندگی را بهتر نمیسازد بلکه با مانع شدن و مانع قراردادن در مقابل زندگی، زندگی برای فراخی و توسعه ناگزیر است منفجر شود با اینهم انقلاب مارکسیستی و نظریات مارکس توانست مبارزان حقوق کار را در عرصه سیاسی، اجتماعی و حقوقی در قرن 19 و قرن بیستم وارد میدان کند و بسا نگرش های فیودالی و استبدادی را نسبت به حقوق کارگر دگرگون کند، و هم چونین این باور را به کارگر بخشید که او جزء اشیا، وسایل تولید و نیروی تولید سرمایه دار نیست، مانند سرمایه دار حقوق نقض نشدنی دارد. در صورت که بگذریم از حرکت سیاسی کمونیستی در روسیه و چین که امروز گونه های استبداد و تمامیت خواهی را گرفته اند ولی آرای فلسفی مارکس در زمینه کار، حقوق کار و بهتر شدن زندگی کار جایگاة فلسفی اش را به مثابه یک جریان در قر 19 و 20 دارد. بیشتر مارکس کار و حقوق کارگر را از نظر اقتصاد، تولید و دست مزد بررسی کرده است.
با رویکار آمدن عصر صنعتی وسایل تولید دگرگون شد، روابط کارگر و کارفرما را نیز بر هم زد زیرا کارگر میبایستی ظرفیت های لازم را برای کار کردن در کارخانه میداشت در این موقع اکثری کارگران، کارشان را از دست دادند؛ اما تجمع کارگران در کارخانه ها سبب تشکل اتحادیه های صنفی گردید که این امر منجر به اعتراضات کارگران در برابر دولت و سرمایه داران برای سهولت های کاری، حقوق انسانی شان و رفاة اجتماعی گردید که تا اندازه تحولات حقوقی را در رابطه بین کارگر و کارفرما ایجاد کرد؛ ولی در نتیجه با صنعتی شدن جهان تولیدات، بیکاران زیاد شد و رقابت بین کارگران بهخاطر کار یافتن به راه افتید. که در اینجا سرمایه دار سود برد؛ زیرا برای پذیرفتن کارگر شرایط سخت تر و مزدکمتری را وضع کرد. کارگر هم ناگزیر بود که به چونین شرایط و رقابت تن دردهد. میتوان چونین استنباط کرد که فقط کارگر در موقع روابط از مقررات حقوقی برخوردار شده بود ولی در سطح زندگی کارگر تغییر نیامد حتی بسیار شغل ها از بین رفت و تعداد زیادی از افراد مشاغل بر گروه کارگران پیوست، دکتر گراپن ضمن مطالعه موقعیت کارگران در آغاز قرن نوزدهم نوشت: « به کارگر در مبادله کارش چیزی داده نشده ا ست، زیستن برای او این است که نمیرد دست مزدش رضایت بخش و کافی نیست، غذایش از نان و سیب زمینی (کچالو) تشکیل میشود. وسیلة زندگانیش از سایر مردم اجتماع کمتر است.» 7 از این دست نوشتهای مستند گراپن میتوان چونین برداشت کرد که فقط کارگر این حق را پیدا کرده بود که در هنگام کار اعتراض کند، دست از کار بکشد، و کارفرما نتواند بالایش به اجبار کار کند یعنی از ملکیت بر آمده و دارای حقوق قرار دادی شد.
ظلم بی حد و حصرکه بر کارگران به ویژه برزنان و کودکان در هنگام کار کردن صورت میگرفت و ناهنجاریهای غیر انسانی را صنایع و کار خانهها در جامعه به خصوص در زندگی کارگران به وجود آورد، قانون گذاران را ناگزیر ساخت که در روابط کارگر و کار فرما مداخله کند. انگستان نخستین مقررات کار را در سال 1802 وضع کرد که ساعات کار کودکان را محدود میکرد، در سال 1833 قانون کار دیگری در باره کاهش ساعات کار، ممنوعیت کار در شب و بازرسی تصویب شد. و به سال 1843 پارلمان این کشور قانونی وضع کرد که به کارگماردن زنان و کودکان کمتر از ده سال را در معادن و کارهای زیر زمینی جلوگیری میکرد.
در فرانسه تصویب قانون 22 مارس 1841 اگر چه به مخالفت ارباب صنایع مقابل شد، بازهم توانست سهولتهای را در زمینه حقوق کار و زندگی کارگری فراهم گرداند، از جمله به کارگیری کودکان کمتر از 8 سال را ممنوع کرده و مدت کار روزانة کارگران 8 تا 12 ساله را به 8 ساعت و کارگران 12 تا 16 ساله را به 12 ساعت کاهش داد و یک روز را به عنوان تعطیل هفتگی مقرر نمود. در 21 مارس 1884 به موجب قانون دیگری، آزادی تشکلهای کارگری اعلام شد و قانونگذار فرانسوی آزادی سندیکایی را به رسمیت شناخت. بعد از این تحولات روند قانونگذاری کار، شتاب و جدیت بیشتری به خود دید و مقرراتی در مورد ساعات کار، تعطیلی هفتگی، مرخصیها، حق اعتصاب، حق انعقاد پیمانهای جمعی و بهبود دیگر شرایط کار وضع و تدوین گردید؛ اما این همه تحول در راستای حقوق کار و مقررات کار نتیجة سعی و کوشش آزادی خواهانهیی بود که به وسیله فیلسوفان و مبارزان سیاسی ابراز میشد. این عامل هر چند نسبت به عامل دیگر که عبارت از نقش خود کارگران است فرعی مینمود مگر در بیداری کارگران و آگاهی آنها از حقوق شان اثری چشم گیری داشت. چنانگه انقلابیون فرانسه نظریات فلسفی ژان ژاک رسوراپاس میداشتند، به ویژه این اشعار رسو را که «انسان آزاد آفریده شد مگر هم جا در بند و زنجیر است.» بنابر این آرای مبارزان سیاسی و فیلسوفان آزاد اندیش توانست که آگاهی کارگر را نسبت به حقوقاش کامل گرداند، تا اینکه کارگران توانست تا با موضع گیریهای دسته جمعی و سرسختانه حقوق کار را توسعه دهند و نقش شان را در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی یک کشور تبارز دهند. همین فعالیت و زحمت کارگران بود که دولتها و به خصوص نامزدهای انتخاباتی و احزاب سیاسی را متوجه ساخت و کوشیدند تا از حقوق کارگران حمایت کنند.
لیبرالیستها که اصل اصالت فرد برابری و تساوی را به راه انداختند در زندگی کارگر صدمه وارد کردند، این نظر چونین توجیه میشد که رابطه بین کارگر و کار فرما امری است شخصی نباید دولت مداخله کند. این شعار هرگز جنبه عملی نیافت و تساوی عملی واقعی هرگز بین کارگر و کار فرما بر قرار نشد. کار فرمایان همواره به دنبال کارگری میگشت که سطع توقعاش پاین باشد و در شناخت و احیای حقوق خود نیز ناتوان باشد و اگر کارگری جرئت جسارت به خرچ میداد و از حقوق ثابت خویش دفاع میکرد. دولت نیز به این استناد که مسئله مورد اختلاف کاملاً جنبه شخصی و فردی و خصوصی دارد از کارگر حمایت نمیکرد، بنابراین این رابطه استثماری که از نظر اصالت فرد برای کار فرما و سرمایه داران توجیه میشد و دولت هم حمایت میکرد، سبب خشونت کارگران گردید که این نزاع کارگری در بیشتری کشورهای اروپایی مثل فرانسه، امریکا و انگلستان رخ داد به طور نمونه در امریکا در روز اول ماه مه سال 1886 عده زیادی از کارگران تنها به جرم محدود کردن ساعت کار به 8 ساعت در روز به علت اعتصابات و نظاهرات مورد حمله نیروی انتظامی قرار گرفت و عده کشته شدند. تمام این حرکات کارگری دست به دست هم داده و زمینه باز تر و وسیع تری در حقوق کار و مقررات کار را فراهم کرد تا اینکه نظر دولت رفاهی به میان آمد و حمایت از حقوق کار امر قانونی گردید، ولی آن چنان که لازم است در زندگی کارگر و حقوق کار هنوزهم موفقیت قانع کنندهای به چشم نمیخورد در هرکجای جهان از نیروی کارگر استفاده سؤ میشود و کارگر بنا به نیازمندیی که در زندگی امروزی دارد حقوق دریافت نمیکند. به خصوص در کشورهای جهان سوم که سرمایه داران هر آن سرمایه گذاری میکند برای اینکه توقع مادی کارگر بسیار پاین است. از چندین نمونه چونین سرمایه گذاریها میتوان در مرکز شهر کابل یاد کرد که یک کارگر روزانه با کار طاقت فرسا و بدون نان روزانه یعنی نان هم باید از بودجه شخصیاش بخورد به صد الی 150 افغانی در کارهای ساختمانی به کارگماشته میشود. این چونین کارگماری کاملاً استفاده سؤ از نیروی انسانی و نقض حقوق کار است که توجیه گرهمان نظر و اژونه اصالت فرد است و دولت افغانستان خاموشانه نگاه میکند و هیچ توجه و بررسی در تصویب کار که بین کارگر و کارفرما صورت میگیر، دولت ابراز مسئولت نمیکند بناءً میتوان گفت وضع زندگی کارگر در افغانستان ناگوار است و هم چونین رشد سریع فقر وصنعتی شدن کشور بیکاران بیش از حد را به وجود آورده است. کارگران زیادی از روستاها به شهرها سرازیر شده که بحران بیکاری را این امر تشدید کرده است. روزانه صدها نفر در چار راهیها تا ساعت ده صبح انتظار میکشند و کار پیدا نمیکنند دوباره به خانهها شان بر میگردند اگر برای چند کارگری کار پیدا میشود با بسیار حقوق کم کار میکنند. باید دولت افغانستان در این راستا توجه کند سرمایه داران خارجی که در این کشور سرمایه گذاری میکند و کارگر به کار میگمارد مقررات و قرارداد شان را بررسی کرده در زمینه دخالت کند تا زمینه حقوق بهتر برای کارگر فراهم گردد و همچونین معیارهای بین المللی حقوق کار در کشور پیاده گردد.
منابع
1. حقوق کار ابوالفضل رنجبر چاپ سوم 1380 چاپ (مجد)
1. صفحه 12
2. پیشین صفحه 14
3. پیشین صفحه 15
2. تاریخ فلسفه غرب دیو رابیسون و جودی گراوز ترجمه و پژوهش شهاب الدین عباسی چاپ اول 1384 چاپ و صحافی بهمن.
4. صفحه 94
3. حقوق کار دکتر سید عزت الله عراقی چاپ سوم 1383 چاپ مهرقم.
5. صفحه 13
4. سرمایه جلد دوم کارل مارکس ناشر: فریدریش انگلس. مترجم ایرج اسکندری انتشارات حزب توده ایران سال 1357
6. صفحه 306
5. حقوق کار منصور اباذری قومشی چاپ دوم 1381 انتشارات بهنام.
7. صفحه 16
8. پیشین صفحه 13